پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی گروهکهای ضدانقلاب در نقاط مرزی کشور تکاپوی خود را آغاز کردند اما با مقاومت مردم منطقه مواجه شدند. مردم این مناطق با همکاری سپاه پاسداران توانستند امنیت را در مناطق مرزی کشور برقرار کنند.
محمود صلاحی که در سال 1363 فرمانده سپاه بوکان بود، در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره ایستادگی پیشمرگان کرد در مقابل عناصر ضد انقلاب و مبارزه با آنها میگوید: در بوکان یگان پیشمرگان مسلمان کرد از سال 61 به صورت رسمی تشکیل و در سال 63 کامل گردید. البته پیش از آن نیز کسانی مانند شهید سید صمد محمدی به صورت فردی به ما پیوسته و همکاری داشتند. چنین افرادی از اولین نیروهایی بودند که در سال ۵۸ به سپاه پیوسته و تا آخرین نفس نیز خدمت کردند، ولی به طور کل پیشمرگان مسلمان کرد در بوکان به صورت سازمان یافته درنیامدند. یک قسمتی هم به نام بسیج عشایری در واحد بسیجیان بوکان وجود داشت که مسئولیت آن را مدتی سردار سید جعفر امینی و زمانی هم حسین ماهر به عهده داشت. مسئول قسمت عشایری هم آقای سیف بود.
جذب این نیروها عمدتاً به چهار طریق انجام میشد: عدهای خودشان مراجعه کرده و میگفتند ما فهمیدهایم حق با سپاه و نظام است و میخواهیم منطقه امن و آرام باشد. از همین رو آمادهایم هرگونه همکاری که لازم باشد، انجام دهیم. به طور مثال پس از اینکه روستایی پاکسازی میشد، آنان میگفتند شما فقط به ما سلاح و بیسیم بدهید و با ما در ارتباط باشید ما خودمان برقراری امنیت روستایمان را به عهده میگیریم. برخی نیز به خاطر آرمانگرایی که در وجودشان بود و به نسبت آشنایی که بعدها با آرمانهای جمهوری اسلامی پیدا کرده بودند، داوطلب همکاری با سپاه و جذب میشدند. جالب اینکه حتی گاهی افراد ضدانقلاب هم پشیمان و تسلیم میشدند و چنانچه تمایل داشتند در برقراری امنیت به ما کمک کنند، ما اعتماد کرده و آنها را جذب میکردیم. تعدادی نیز به صورت عشیرهای و قبیلهای جذب میشدند. به این صورت که ما با سران قبایل صحبت میکردیم و با پیبردن به تمایل آنها به سمت نظام، سعی در هماهنگی آنان میشد. بدین ترتیب آن عشیره یا قبیله به خدمت سپاه درمیآمد.
اطراف بوکان حدود سه عشیره داشت که دو عشیره آنها همکاری بیشتری با ما داشتند. در شرق بوکان عشیرهای بود که رئیساش فیض الله بیگی نام داشت. همچنین عشیره دیگری به ریاست شهید کریم حیدری بود که هردوی آنها با سپاه همکاری میکردند. این رؤسا در حکم بزرگ و ریشسفید قبیله بودند و دوران متفاوت و فراز و نشیبهای کردستان و بوکان را دیده و تاریخچه آنها برای ما بیان میکردند. آنان برای ما تشریح میکردند که قبل و بعد از انقلاب چه اتفاقاتی افتاده و اینها چه کرده و چه گفتهاند. برای مثال مردم عشیره فیضالله بیگی از روستاهایشان میآمدند و سلاح میگرفتند. آنان بدون اینکه حتی درخواست آذوقه داشته باشند، برای امنیت تلاش میکردند. عشایر حیدری نیز به همان صورت همکاری میکردند و بر این منوال کاملاً تسلیح شدند.
عشایر دیگری مانند گورک و دهبکری در محور مهاباد - بوکان اهالی روستای خراسانه و ... نیز بودند که به صورت فردی همکاری کرده و تسلیح آنان به شکل دستهجمعی صورت نگرفت.
همچنین در محورهای «یکشوه» مسیر سد بوکان، که قبلاً سد کوروش بود و بعداً سد شهید کاظمی نام گرفت، سه روستا به نام های داش آغل، اینچی و باش بلاغ قرار داشت که بسیار ناامن بودند. من به رئیس عشیره حیدری گفتم وضعیت منطقه شما بسیار ناجور است و باید برای امنیت آن فکری کنیم. او نیز که خود عضو پیشمرگان مسلمان کرد بود، سلاح گرفته و امنیت منطقه را متقبل شد. متأسفانه دو ماه بعد از مسلح شدن عشیرهاش وقتی در مسیر داش آغل به طرف بوکان میآمد، نزدیک روستای اینچی به کمین ضدانقلاب گرفتار شد و با دو تن از همراهانش به طرز فجیعی به شهادت رسید. جالب اینکه به سرعت چند فرد دیگر از روستاییها سلاح های شهدا را گرفته و جای آنها را پر کردند. اینها تا دو، سه سال روستایشان را اداره میکردند. بدین ترتیب تقریباً مشکلات ما حل شده بود. به هرحال سپاه نمی توانست در تمام روستاها پایگاه ایجاد کند و فقط در روستاهای مهم و محورهای مواصلاتی پایگاهها را برقرار میکرد و روستاهای دیگر که در عمق بودند، توسط همین نیروها اداره می شدند.
سپاه در منطقه معاونتی هم به نام معاونت آموزش داشت که پس از جذب نیروهای انفرادی پیشمرگ، مختصر آموزشی به آنها میداد. این آموزش عمومی تیراندازی با تفنگ ام - یک و برنو حدود هفت، هشت روز طول میکشید. این عشایر بومی پیشمرگ، نوعاً آموزش میدیدند.
شرایط سردشت هم فوقالعاده خطرناک بود: از یک طرف، کمین ضدانقلاب و از طرف دیگر نیز عراقیها فشار بسیاری وارد میکردند. در آن زمان رزمندگان ما هیچ پایگاهی نداشتند و حتی آرد و نفت را با هلیکوپتر به سردشت میرساندند.
نیروهای پیشمرگ بیشترین نقش را در برقراری و حفظ امنیت منطقه داشتند. آنان جز حقوق بسیار کمی در حدود دو هزار تا ۲۵۰۰ تومان در ماه، که آن هم گاهی اوقات عقب میافتاد، هیچ گونه مزایایی نداشتند.
با توجه به خطرات جدی که خود و خانوادهشان را تهدید میکرد، این مبالغ بسیار ناچیز بود. بدیهی است که در چنین شرایطی یک نیروی بومی که از برادران عزیز اهل سنت بود، هرگز به خاطر منافع مالی داوطلب نمیشد. پس قطعاً آنها به سرنوشت شهر و منطقه خود اهمیت میدادند، همچنین با پیبردن به حقانیت سپاه و نظام حاضر بودند جان خود، همسر و فرزندانشان را به خاطر نظام جمهوری اسلامی به خطر بیندازند. حتی برخی از این نیروهای بومی امکاناتشان را در اختیار ما میگذاشتند و از هیچ گونه کمکی دریغ نمیکردند.