پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ قیام 29 بهمن تبریز امید مبارزان انقلابی را برای سرنگونی رژیم پهلوی احیا کرد و این حرکت جرأت اقدامات انقلابی دیگر را به شهرها و استانهای مختلف داد. حجتالاسلاموالمسلمین عبدالحمید بنابى از روحانیت مبارز تبریز و از همراهان آیتالله قاضی طباطبایی که خود شاهد قیام 29 بهمن بود در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: انگیزه مردم تبریز از قیام، همان تبعیت از انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى بود. البته این قیام یك انگیزه ظاهرى هم داشت كه همان برگزارى مجلس چهلم براى همدردى با خانوادههاى شهداى قم بود. محرك اصلى مردم براى برگزارى مجلس مزبور، مؤمنین و علماى منطقه بودند و حاصل كار هم بىنظیر بود. وسعت قیام و میزان خودجوش بودن آن در شمار موارد گفتنى قیام تبریز است.
دستگاه حاكمه با توجه به انحرافاتى كه داشت، به خشم و بیزارى مردم از شاه و دربار دامن مىزد. مردم با عنایت به روح مذهبى و اخلاقى كه در آنان حاكم بود، نسبت به اعمال خلاف رژیم بىتفاوت نبودند؛ ضمن اینكه جراحتهاى به جا مانده از واقعه 15 خرداد 42 هم زمینه بروز قیام مجدد را در مردم فراهم كرده بود.
اكثر علما و بزرگان تبریز از روحیه مبارزه با ظلم و جور برخوردار بودند و همین باعث شد كه اعلامیهاى تنظیم شود كه در آن، از مردم تبریز خواسته شده بود براى بزرگداشت چهلمین روز شهداى واقعه نوزده دى قم، در مسجد واقع در سر بازار تبریز اجتماع كنند. این اعلامیه به صورت دستنویسى شده، شبانه به امضاى جمعى از علماى تبریز رسید. رایزنیها به گمانم، بیشتر از سوى اخوان موسوىتبریزى صورت مىگرفت و علمایى هم كه امضا مىكردند، اكثراً افرادى بودند كه از عواقب این كار بیمناك نبودند؛ از جمله شهید قاضى طباطبایى، مرحوم آقاى غروى و آقاى اشراقى. پیشبینى اولیه هم این بود كه رژیم با برگزارى این مراسم مخالفت خواهد كرد. چون قبلا هم نظیر این مراسم با مخالفت مأمورین مواجه شده بود. با این حال، دست اندركاران مراسم به حكم وظیفه وارد عمل شدند و چندان به نتیجه فكر نمىكردند. اعلامیه مزبور منتشر شد و خود مردم هم بطور شفاهى یكدیگر را خبر كردند. بازار به تعطیلى كشیده شد و موعد برگزارى مراسم فرا رسید.
در آن ایام بنده در مسجد توحید، واقع در خیابان نادرى برنامه سخنرانى داشتم. یك بار در سخنرانى به اصطلاح آن زمان «داغ» كه علیه رژیم انجام دادم، به حمله رژیم به یكى از مدارس تبریز، شدیداً اعتراض كردم. منتها در مبارزاتى كه با دستگاه داشتم، جانب احتیاط را رعایت مىكردم و مراقب نكات امنیتى و اختفا بودم. در اصل، بنده از سال 42 تا 56 مراقب اوضاع سیاسى و پیگیر حركت انقلاب بودم؛ لذا براى اینكه بتوانم به مبارزاتم ادامه دهم، تلاش مىكردم به دام مأموران ساواك نیفتم و وقتم در زندان گرفته نشود. مردم هم ما را سخنگوى خودشان مىدانستند و نگران دستگیرى ما بودند.
در مسجد میرزا یوسف چه گذشت؟
روز 29 بهمن ماه كه قرار بود در مسجد میرزا یوسف اجتماع كنیم و براى شهداى 19 دى قم به سوگ بنشینیم، بنده هم همراه و همگام مردم به مقابل در مسجد رسیدم؛ ولى به ناگاه مشاهده كردم كه رئیس كلانترى شش تبریز به نام سرهنگ حقشناس كه بعداً هم در آتش قهر انقلابى مردم سوخت و كارش به اعدام كشید، در آنجا ایستاده است و از ورود مردم به مسجد جلوگیرى مىكند. حتى كلمات توهینآمیزى از دهان او خارج مىشد؛ از جمله تعبیرش این بود كه براى چه مىخواهید وارد این اصطبل شوید؟ ظاهراً او خیال مىكرد، مردم مثل همیشه با یك توپ و تشر صحنه را خالى مىكنند و متفرق مىشوند؛ اما این اتفاق نیفتاد و مردم خشمگین به او حمله كردند. او هم بىدرنگ با شلیك گلولهاى، یكى از جوانان غیور تبریز را به خاك و خون كشید.
مردم وقتى این صحنه را دیدند، بیشتر جرى شدند و درگیرى شروع شد. كنترل احساسات جمعیت كارى مشكل، بلكه محال بود. مردم به یك ماشین بنز كه متعلق به پلیس بود و در آن حوالى در حال تردد بود، حمله كردند و آن را واژگون نموده و به آتش كشیدند. بعد شروع كردند به حمله به بانكها. من هم در آن شرایط درون ماشین بودم و در سطح شهر كه به یك شهر جنگزده شبیه بود، گشت مىزدم. به نظر مىرسید كه انقلابیون در یك دسته و گروه خاصى منحصر نیستند و در هر كوچه و خیابان كه پا مىگذاشتى، دستههایى از مردم را مىدیدى كه از خانه خارج شدهاند و بخشى از كار مبارزه را به عهده گرفتند. هجوم بىامان مردم براى من، تداعىكننده پرندههاى «ابابیل» بود كه در قرآن بدان اشاره شده است. شعار «یا حسین» و «لا اله الا الله»، عرق مذهبى و شیعى مردم را نشان مىداد. مردم با آتش زدن میخانهها، قمارخانهها، سینماها و بانكها و هر آنچه كه به نوعى به رژیم منحوس پهلوى ربط داشت، نظر خود را راجع به دستگاه سلطنتى ابراز مىكردند.
هرگونه توهم در اینكه حركت مردم مهاجم، از یك منطقه بخصوص در تبریز همچون «قره قاج» (نادرى) یا چهارراه شهناز (شریعتى كنونى) سرچشمه مىگیرند، باطل بود. همه جاى تبریز در آن روز سرچشمه بود. بعضى از گروههاى گمراه و منحرفكننده در مقطعى از انقلاب و بعد از ورود كنفدراسیونهاى خارجى، مىخواستند از حركت مردم سوءاستفاده كنند و آن را به خودشان نسبت بدهند؛ ولى امام هوشیارانه وارد عمل شدند و به این افراد تشر زدند و آنان را عملا از صحنه خارج كردند.
در اوج قیام مردم تبریز در 29 بهمن ماه، برخى از افراد از ترس جان، جرأت خروج از منزل را نداشتند. مغازههایى نانوایى و قصابى به تعطیلى كشیده شده بود و مردم براى تهیه ارزاق عمومى، مشكل داشتند. من در آن ساعات به زحمت مقدارى نان تهیه كردم و به مدرسه بردم. از هر نقطه شهر، دود سیاهرنگى به آسمان برمىخاست و من در آن حال، نگران بودم كه نكند برخى از اشخاص مغرض و خرابكار از فرصت استفاده كنند و بازار را به آتش بكشند. من به چند جا رفتم و این خطر را گوشزد كردم.
هلیبرن نیروهای ویژه از تهران با هواپیمای سى.130
پلیس محلى از عهده سركوب مردم و متوقف كردن آنان برنمىآمد. در نهایت دست به دامن تهران شدند و از آنجا نیرو خواستند. بىدرنگ سه فروند هواپیماى سى.130 وارد تبریز شدند و نیروهاى ویژهاى را در فرودگاه تخلیه كردند. رژیم به دلیل عدم اعتماد به سربازان، از آوردن آنها به تبریز براى سركوب قیام، خوددارى كرد. من در همان حال كه مسیر خیابانى را براى رفتن به منزل طى مىكردم، با یكى از این افراد كه از طرف مقابل مىآمد، مواجه شدم. انیفورم نظامى نداشت؛ ولى مسلح به كلت كمرى بود.
تا هنگام اذان مغرب، صداى گلوله به گوش مىرسید. درگیرى تا پاسى از شب ادامه یافت و سرانجام با كشته و مجروح شدن تنى چند و بازداشت عدهاى دیگر، خاتمه یافت. فرداى آن روز، بنده به اتفاق شهید قاضى طباطبایى به مسجد بازار رفتیم تا در آنجا و در اجتماع مردم، حقایق را به آنها بگوییم و تصمیمات لازم را بگیریم. ضمن اینكه مىدانستیم كه باید به گونهاى برخورد كنیم كه دستگیر شدن را در پى نداشته باشد.
كارشكنى سادهلوحها
علما و روحانیون نوعاً برخورد صحیح و معقول با قیام مردم داشتند؛ به جز چند تن انگشتشمار كه سادهلوحانه به كارشكنى مىپرداختند؛ از جمله فرداى قیام، وقتى به اتفاق شهید قاضى طباطبایى به مسجد رفته بودیم و عده زیادى از مردم براى كسب تكلیف در آنجا اجتماع كرده بودند، به ناگاه یكى از آن حضرات در مسجد ظاهر شد. من بىدرنگ به مرحوم قاضى گفتم: این شخص را مراقبت كنید كه براى مردم حرف نزند؛ چون كار را خراب خواهد كرد. مرحوم قاضى در بدو امر باور نكرد. بعد از چند دقیقه فرد مزبور گفت: دیدید چه كار كردیم؟ بچههاى ما دیوانه شدند و دنیا را به آتش كشیدند. چرا باید چنین شود؟
آقاى قاضى گفت: اى واى! این حرفها را نزن! البته ما هم قبول داریم كه تخریب و شكستن، ذاتاً پسندیده نیست. منتها به عنوان مقدمه انقلاب، چارهاى جز آن نیست.
آمار مجروحین و شهداى حادثه
در آن روز بین خود مردم شایع شد كه 300 نفر در این حادثه شهید شده و به همین تعداد هم دستگیر شدهاند. بعدها شهید سعید قاضى به اتفاق
بنده و تنى چند از افراد، گروهى را براى به دست آوردن آمار دقیق تشكیل دادیم و در
عمل مشاهده كردیم كه رقم مذكور در مورد شهدا، اغراقآمیز بوده است؛ اما در خصوص
مجروحین، رقم یاد شده چندان دور از واقعیت نیست.
از سوى دولت مركزى هم چند هیأت براى رسیدگى به اوضاع به تبریز آمد كه ارتشبد شفقت هم در میان آنان بود. ما هم در جلسات آنان كه در اتاق بازرگانى تشكیل مىشد، شركت مىجستیم و من در آنجا مشاهده كردم كه به همراه ارتشبد شفقت، چند نفر سپهبد هم آمدهاند و ظاهراً در دستور كارشان این بود كه با رأفت و مهربانى برخورد كنند. در جلسه مزبور تنى چند از علما و تجار هم حضور داشتند و در مجموع قصدشان بر این بود كه قضیه تبریز را به نحوى سر هم بندى كنند و آن را مختومه اعلام نمایند. لذا عنوان شد كه آشوبگران تبریز مشتى جوان بودند كه نباید آنها را به خاطر جهلشان سرزنش كرد! علما با این نوع نگرش به قضیه موافق نبودند و در نهایت باعث شد كه جلسه مزبور به یك جمعبندى نهایى نرسد و به جاى واقعه تبریز، جلسه یاد شده مختومه اعلام شود.
چندى بعد مجدداً جلسهاى این بار با حضور جمشید آموزگار ـ نخست وزیرـ در تبریز ترتیب یافت. به خاطر دارم كه از تمام بخشها و مناطق استان آذربایجان، افرادى را براى شركت در این جلسه آوردند و قصد داشتند به نوعى گذشته را جبران كنند و وانمود كنند كه آذربایجان از شاه عذرخواهى مىكند! در آنجا هم جوانان غیور تبریز كه نماینده واقعى آذربایجانیها بودند، قصد داشتند مراسم را به هم بزنند. من جریان مستقیم مراسم را از طریق رادیو دنبال مىكردم. مطلع شدم كه جوانهاى مبارز قصد داشتند با هل دادن جمعیت، تریبون را بیندازند؛ ولى كارمندهاى ادارات و برخى عوامل وابسته، اوضاع را تحت كنترل داشتند و اساساً جمشید آموزگار از حضور مستقیم در میان مردم پرهیز كرده بود و به اكثر نقاط با ماشین سر زده بود. با وجوداین جلسه، نتیجه دلخواه آنان را نداشت.
در مجلس فرمایشى چه گذشت؟
مدتى بعد از واقعه تبریز، وقت مجلس فرمایشى به خاطر آن گرفته شد. نمایندگان هیاهو و جنجال مىكردند و تحلیلهاى عجیب و غریب ارائه مىدادند. بعضیها مدعى بودند كه غائله تبریز از سوى برخى از عوامل برونمرزى هدایت شده است و آشوبگران، مشتى اجنبى و كمونیست بودهاند كه به داخل شهر نفوذ كردهاند و آبروى تبریزیها را با كارهایشان بردهاند. فردى كه این تحلیل خندهآور را ارائه مىكرد، سرگرد میرزالو بود. احمد بنىاحمد، نماینده تبریز در مجلس در آن شرایط خودش را به انقلابى بودن زده بود.
گذر زمان تحلیلهاى غلط و دور از واقع
را رسوا كرد. به مرور مشخص شد كه فریادهاى انقلابى از مساجد، مأذنهها، منبرها و هیئت حسینى سرچشمه مىگیرد و یك مقوله كاملا درون مرزى است.
رژیم مستبد پهلوى دست به توطئههاى بسیارى زد كه قیام تبریز را لوث كند؛ از جمله ارتشبد شفقت را به عنوان استاندار آذربایجان تعیین كرد تا بدین وسیله، زمینه آشتى كردن مردم با شاه فراهم شود. یك بار هم توطئه كردند تا شهید قاضى را به عنوان سفر به عمره از شهر اخراج كنند كه ما این نقشه را نقش بر آب كردیم. در مجموع ما موى دماغ رژیم بودیم و هر جا دست به طرح خائنانهاى مىزد، ما درصدد خنثى كردن بر مىآمدیم. از این طرف هم خودمان را وقف خودیها كرده بودیم و تا آنجا كه در توانمان بود به یارى خانوادههاى شهدا و مجروحین مىشتافتیم. اسامى خانوادهها مزبور یادداشت شده بود كه گاهى اوقات به عنوان احوالپرسى، به آنها سركشى مىكردیم.
تعطیلى بازار و تجارتخانهها
بعد از وقوع قیام تبریز تا اوائل سال 57، بازار تبریز دچار تعطیلى و بعضاً نیمهتعطیل بود. البته بعد از 29 بهمن 56، علماى منطقه با صدور اطلاعیههایى از مردم خواستند كه كسب و كار و خود را از سر بگیرند تا مركز استان دچار ركود اقتصادى نگردد. مردم هم این دعوت را اجابت كردند و بازار و تجارتخانهها بازگشایى شد؛ ولى مجدداً و به اندك بهانهاى، مغازهها تعطیل مىشد و بازاریان اعتصاب مىكردند.
ارزیابى كلى من این است كه واقعه تبریز، تأثیر بسزایى در روند تكاملى انقلاب اسلامى داشت و سنت حسنهاى را پایهگذارى كرد و باعث شد تا شهرستانهاى دیگر هم به جنبش درآیند و چهلم شهدا را به هم متصل كنند. تا قبل از واقعه تبریز، شعار «مرگ بر شاه» به صورت علنى سر داده نمىشد؛ اما تبریزیان خط قرمزها را شكستند. مردم سایر مناطق همچون یزد و جهرم نیز به این خودباورى رسیدند كه اگر از جاى برخیزند، غیرقابل كنترل مىشوند و مىتوانند بر پاسبان و نیروى مسلح چیره شوند.