پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ محمد جعفربگلو؛  در ماه‌های پایانی سال 1341 و پس از شكست طرح انجمن‌های ایالتی و ولایتی، محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت اصولی را كه از طرف هیأت حاكمه جدید آمریكا در قالب «اصلاحات» به وی دیكته شده بود به رفراندوم بگذارد. علاوه بر حمایت‌های خارجی، با رحلت آیت‌الله بروجردی، شاه اوضاع داخلی را نیز برای انجام اصلاحات مد نظر كاخ سفید مساعد می‌دید. در واقع تحلیل هیئت حاكمه ایران از رحلت آیت‌لله العظمی بروجردی، تجزیه مرجعیت دینی  و كاهش نفوذ روحانیت در میان مردم بود؛ به همین دلیل فرصت را  برای اجرای سریع برنامه‌های خود مناسب ارزیابی می‌كرد اما علی‌رغم این تصور، حوزه علمیه قم با حضور شخصیت‌های روشنگری همچون امام خمینی(ره) مانع بالقوه‌ای بر سر راه اصلاحات آمریكایی بود.

بدین ترتیب اصول شش گانه پیشنهادی شاه هرگز مورد استقبال مردم قرار نگرفت؛ با این حال این رفراندوم كه شواهد و قرائن حكایت از ساختگی بودن آن داشت در 6 بهمن 1341 با بوق و كرنای فراوان برگزار شد.

اعلام عزای عمومی در نوروز 42

همه این اتفاقات باعث شد تا امام خمینی(ره) در اعتراض به سیاست‌های نادرست رژیم پهلوی، عید سال 42 را عزای عمومی اعلام كنند؛ به همین خاطر ایشان در 22 اسفند 41 طی پیامی اعلام كردند: «من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌كنم، تا مسلمین را از خطرهایی كه برای قرآن و مملكت قرآن در پیش است، آگاه كنم.» پیامی كه مشابه آن، در همان روز خطاب به علما و روحانیون نیز صادر شد. در این پیام آمده بود:

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

خدمت ذی‏شرافت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام ـ دامت بركاتهم

«أَعظَمَ‏اللّه‏ُ تَعَالَی أُجُورَكُم». چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاكمه می‏ خواهد با تمام كوشش به هَدمِ احكام ضروریۀ اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است كه اسلام را به خطر می‏ اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجل‏اللّه‏ تعالی فرجه ـ جلوس می‏ كنم و به مردم اعلام خطر می‏ نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. والسلام علیكم و رحمة‏اللّه‏ و بركاته.

روح ‏اللّه‏ الموسوی الخمینی»[1]

از سوی دیگر، نوروز 1342 مصادف شده بود با سالروز شهادت امام جعفر صادق‌(ع)؛ از این رو، حضرت امام خمینی (ره) در پیام‌هایی كه برای ملت ایران و نیز علما و روحانیون صادر كردند، با صراحت خاطر نشان می‌كنند كه سبب اعلام عزای عمومی، تلاقی تقویمی ایام عید  با سالروز شهادت امام صادق(ع) نیست، بلكه علت آن مصائبی است كه در سال 1341 بر ایران و اسلام وارد شده است. ایشان در یك سخنرانی كه در روز بیست و نهم اسفند در مسجد اعظم قم ایراد شد، بار دیگر بر عزای عمومی در نوروز 42 تاكید كرده و فرمودند:

«امسال ما عید نداریم و این عید را عزای ملی اعلام می‌كنیم، نه به خاطر این كه مصادف است با شهادت حضرت صادق سلام‌الله علیه؛ آن حضرت مقامش عالی و بلند است، ولادت و شهادتش موجب تحكیم و پیشرفت اسلام است... ما در این عید عزاداریم برای مصیبت‌ها و لطمه‌هایی كه دراین سال به اسلام وارد شد، این سال، سال خوشی برای مسلمین نبود، سال خوبی برای روحانیت نبود. در این سال به اسلام تجاوز شد. علمای دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند، هتك شدند. در این سال استعمار توطئه‌‌هایی را علیه اسلام تدارك دید، عمال پلید استعمار به قرآن جسارت كردند، برای پایمال كردن احكام نورانی قرآن نقشه‌ها كشیدند، برنامه‌‌ها ریختند، طرح‌ها دادند. اگر مسلمین بدانند كه چه توطئه‌ها و نقشه‌هایی علیه عزت اسلام، سعادت ملت‌های مسلمان و استقلال ممالك اسلامی در دست اقدام است، دیگر هیچ وقت عید نمی‌گیرند، بلكه قیام می‌كنند به وظایف دینی كه برعهده دارند....»[2]

ایشان همچنین در اعتراض به زیر پاگذاشتن احكام ضروری اسلام و قرآن از سوی حاكمیت در پیامی كه با جمله إِنَّا للّه‏ِِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ آغاز شده بود فرمودند:

«دستگاه حاكمۀ ایران به احكام مقدسۀ اسلام تجاوز كرد، و به احكام مسلمۀ قرآن قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شُرُفِ هتك است. و دستگاه جابره با تصویب‌نامه‏ های خلاف شرع و قانون اساسی می‏خواهد زنهای عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافكنده كند.

دستگاه جابره در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا كند. یعنی احكام ضروریۀ اسلام و قرآن كریم را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه‏ ها بكشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد.

هدف اجانب قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاك اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد، و روحانیت را پایمال كند. ما باید به نفع یهود، امریكا، و فلسطین هتك شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم، فدای اغراض شُوم اجانب شویم.

آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می ‏دانند. این سد باید به دست دولت‌های مستبد شكسته شود. موجودیت دستگاهْ رهین شكستن این سد است. قرآن و روحانیت باید سركوب شود. من این عید را برای جامعۀ مسلمین عزا اعلام می‏كنم، تا مسلمین را از خطرهایی كه برای قرآن و مملكت قرآن در پیش است آگاه كنم.

من به دستگاه جابره اعلام خطر می‏ كنم. من به خدای تعالی، از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگران هستم. دستگاه‌ها با سوءتدبیر و با سوءنیت گویی مقدمات آن را فراهم می‏ كنند. من چاره در این می‏بینم كه این دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسی كنار برود؛ و دولتی كه پایبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.

بارالها! من تكلیف فعلی خود را ادا كردم؛ الّلهُمَّ قَد بَلَّغتُ. و اگر زنده ماندم تكلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد. خداوندا! قرآن كریم و ناموس مسلمین را از شرّ اجانب نجات بده.»[3]

در اعلامیه حضرت امام(ره) از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر و همسویی شاه با اهداف آمریكا و اسرائیل افشاء شده بود. از سوی دیگر، شاه كه در مورد ‌آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریكائی به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود مخالفت علما برایش بسیار گران می‌آمد. از این رو تبلیغات وسیعی را علیه روحانیت و امام خمینی(ره) به راه انداخت و تصمیم به سركوبی قیام گرفت. حادثه حمله خونین به مدرسه فیضیه قم حاصل همین تصمیم بود.

حمله عمال رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه در نوروز 1342

ظهر روز شهادت امام صادق(ع) در حالی كه جمعیت در مدرسه فیضیه مشغول عزاداری بودند ناگهان توسط عمال رژیم محاصره شده و مورد حمله قرار گرفتند. نیروهای ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بام‌های اطراف به تیراندازی به طرف روحانیون پرداختند و تعدادی از طلاب را نیز از پشت بام‌ها به زمین پرتاب كردند. مردم در بیرون از مدرسه وقتی متوجه جنایات عمال رژیم شدند، تصمیم گرفتند تا با ورود به مدرسه طلاب را یاری برسانند، اما مأموران آنان را نیز مضروب و مقتول ساختند. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت می‌‌كرد، یورشی دیگر آغاز شد و مأموران رژیم، وارد حجره‌های طلاب شدند و پس از نابود كردن تمام كتاب‌ها، اسباب و اثاثیه به جان طلابی كه در اطاق‌ها سنگر گرفته بودند، افتادند. سپس كتاب‌ها و مقداری از اثاثیه و لوازم طلاب ساكن حجره‌های فیضیه را به وسط حیاط آوردند و آتش زدند. در بین وسایلی كه به آتش كشیده شد علاوه بر كتب درسی، قرآن و مفاتیح و كتب ادعیه نیز به چشم می‌‌خورد.

براساس خاطرات آیت‌الله محمدتقی فلسفی: «كماندوها با وسایلی كه در اختیار داشتند به طلاب بی‌دفاع حمله می‌كردند. با پنجه بوكس، میله‌ آهنی، زنجیر، و حتی شاخه‌های درختان فیضیه كه شكسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح می‌نمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجره‌های طلاب می‌روند، كتاب‌ها، لباس‌ها، حتی قرآن‌های آنها را به درون صحن مدرسه می‌ریزند و آتش می‌زنند. بعد به طبقه بالای مدرسه می‌روند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول می‌شوند. به طوری كه می‌گفتند چند نفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانه‌ای كه از كنار فیضیه می‌گذرد، می‌‌اندارند كه از سرنوشت آنها خبری نشد. یكی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید و طلاب از شهادت وی با خبر شدند.
آیت‌الله گلپایگانی را به یكی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت می‌كنند، چون خطر كشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشت‌بام فیضیه می‌روند و گویا خود را به زیر می‌اندازند و دست و پای آنها می شكند. به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند كه دندان‌‌ها و دست و پاها و سر و صورت‌های بسیار شكسته و مجروج شد. مردم بعضی از طلاب دست و پا شكسته و صدمه دیده را به بیمارستان‌های قم می‌رسانند و اعضای شكسته آنها را گچ می‌گیرند، اما از طرف شهربانی و ساواك قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستان‌ها اخراج می‌كنند! و ناچار در خانه‌های خود یا در اتاق‌های بعضی از مدارس تحت معالجه قرار می‌گیرند. حتی دكترها هم با احتیاط و دور از چشم مأمورین به آنها سر می‌زدند...»[4]

حمله به مدرسه فیضیه تبعات فراوانی برای رژیم پهلوی به همراه داشت. این هجوم سرآغاز بیداری ایرانیان شد و چهره واقعی حكومت شاه را به مردم نشان داد. به علاوه بسیاری از سردمداران رژیم نیز به احمقانه بودن این حركت اعتراف كردند. چنانچه در خاطرات سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانی وقت آمده است: «در روزهای آخر سال 1341 به سازمان‌های اطلاعاتی اطلاع رسید كه طلبه‌‌های قم با صدور اعلامیه‌ای از مسلمان‌ها خواسته‌اند تا روز دوم فروردین 42 در مدرسة فیضیه گرد هم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شركت كنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، كمیسیون‌هایی تشكیل و مسأله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می‌شود گفت كودكانه‌ای را كه اصلاً به صلاح مملكت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی كه به وسیلة مسؤولان امنیتی و نظامی كشور گرفته شد این بود كه عده‌ای از سربازان گارد با لباس غیر نظامی در روزی كه قرار بود در مدرسة فیضیه تظاهرات برپا شود به آن جا ریختند و با طلبه‌های تحریك شده درگیر شدند و با آنها كتك‌كاری كردند و می‌گویند دو یا سه نفر هم از طلبه‌ها كشته شده‌اند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی كه لباس غیر نظامی پوشیده بودند اما فراموش كرده بودند كفش‌های خود را عوض كنند و همگی پوتین‌های به شكل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار «جاوید شاه» سردادند و با این كار ناشیانه و حركت بچه‌‌گانه ثابت كردند كه یورش آورندگان به مدرسة فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یكپارچه برانگیخته و وادار كردند كه واكنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.»[5]

واكنش امام خمینی(ره) به حمله وحشیانه عمال رژیم به فیضیه

بلافاصله پس از فاجعه فیضیه امام خمینی(ره) با صدور پیامی مردم را به صبر و استقامت در برابر مصایب و فجایع دعوت كرده و فرمودند: «... ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور كنید.شما پیرو پیشوایانی هستید كه در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامت كردند، كه آنچه ماامروز می بینیم نسبت به آن چیزی نیست . پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دین خدا یك چنان مصایبی راتحمل كرده اند... دستگاه حاكمه با ارتكاب این جنایت ، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه ، شكست و نابودی خود را حتمی ساخت . ما پیروز شدیم ؛ ما از خدا می خواستیم كه این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا كند. بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كریم كشته شدند، زندان رفتند،فداكاری‌ها كردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفه ماست كه در برابر خطراتی كه متوجه اسلام و مسلمین می‌باشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم.»[6]

امام خمینی(ره) همچنین، در پاسخ به نامه تسلیت آیت‌الله سیدعلی اصغر خویی چنین نوشتند: «حمله كماندو‌ها و ماموران انتظامی ‌دولت با لباس مبدل و معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مركز روحانیت خاطره مغول را تجدید كرد... با شعار جاوید شاه به مركز امام صادق (ع) و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی كردند و در ظرف یكی دو ساعت، تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان (عج) را با وضع فجیعی در محضر بیست هزار مسلمان غارت نمودند و درب‌های تمام حجرات و شیشه‌ها را شكستند، طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افكندند، دست‌ها و سر‌ها شكسته شد. عمامه طلاب و سادات زریه پیامبر را جمع نموده، آتش زدند، بچه‌های شانزده هفده ساله را از پشت بام پرت كردند. كتاب‌ها و قرآن‌ها را چنان كه گفته شد پاره پاره كردند. اكنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند... ماموران تهدید می‌كنند سایر مدارس را به صورت فیضیه درمی‌آوریم، اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت می‏كنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراكز علم و دانش؛ «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‏های اسلام و محو آثار اسلامیت؛ «شاه دوستی» یعنی كوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب وَلو بَلَغَ مَا بَلَغَ»

 امام(ره) در پایان اعلامیه خود ضمن استیضاح نمودن اسدالله علم و ترسیم اقدامات غیرقانونی رژیم از زمان رفراندوم شاه تا فاجعه مدرسه فیضیه فرمودند: «من اكنون قلب خود را برای سرنیزه‌های ماموران شما حاضر كردم، ولی برای قبول زورگویی‌ها و خضوع در برابر جباری‌های شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهای مخالف مصالح مملكت را برملا می‌كنم.»[7] بدین ترتیب فاجعه فیضیه و افشاگری‌های امام(ره) پس از آن را می‌توان پیش‌زمینه‌ای برای سقوط رژیم پهلوی دانست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها:

1- صحیفه امام خمینی(ره)،جلد 1،ص153.

2- صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 1، ص157 و 158.

3- صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 1، ص 153.

4- خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، صص 253ـ 252.

5- جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواك، جلد 1، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، صص 555 و 556.

6- صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 1، ص 166.

7- صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 1.