پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ سید روح الله امین آبادی؛  ششمین روز فروردین ماه هر سال یادآور سالگرد صدور نامه ای است تاریخی كه در آن امام خمینی(ره) حاصل عمر خود را برای صلاح اسلام و جامعه اسلامی كنار گذاشته و نكاتی را متذكر شدند كه امروز و با گذشت نزدیك به سه دهه همچنان نیاز به بازخوانی آن احساس می شود .

نامه 6 فروردین ماه 1368 امام خمینی خطاب به آیت الله منتظری از منظرهای گوناگونی قابل بررسی است ولی آن چه كه اهمیت دارد نه روز صدور این نامه كه روندی است كه به نوشتن آن منتهی گردید .  

زندگی علمی وسیاسی آیت الله منتظری را می توان در سه بخش مجزا مورد بررسی و كنكاش قرار داد  هر چند كه این دسته بندی از روی تساهل صورت می گیرد و یك شخصیت همواره در زندگی خود خط سیری را دنبال می كند كه این خط سیر از روحیات او ناشی می شود .

به هر حال با گذر از روحیاتی كه بخشی از آن ناخواسته بر انسان و با دخالت متغیرهایی چون جامعه و اطرافیان تحمیل می شود زندگی آیت الله منتظری به این سه بخش تقسیم می شود ؛

1- از تولد تا پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی

2- از پیروزی انقلاب تا بركناری از قائم مقامی رهبری

3- از بركناری تا وفات

آن چه موضوع این نوشتار است نه بررسی زندگینامه آیت الله منتظری كه مرحله نخست را نیز شامل می شود كه بخش هایی از مرحله دوم این زندگی پر فراز و نشیب است .

پس از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی آیت الله منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی شد و نقشی كلیدی در تدوین قانون اساسی نظام نوپا و  به خصوص در اصل مربوط به رهبری و ولایت فقیه ایفا كرد .

وی نظریه‌ ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاند و سپس با تدریس این نظریه در درس خارج خود و انتشار چهار جلد در باره‌ ولایت فقیه ، مهم‌ ترین نظریه‌ پرداز حكومت اسلامی پس از امام خمینی شناخته شد.

در این سال ها مطبوعات همواره تصاویر ، پیام ها و سخنرانی های آیت الله منتظری را در صفحات نخست خود منتشر می ساختند و این خود نشان از اهمیت وی در گردونه سیاسی ایران پس از امام خمینی داشت .

در سال ۱۳۶۴، مجلس خبرگان رهبری ، با آن كه امام خمینی(ره) همچنان در قید حیات بودند ، آیت الله منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری برگزید بی آن كه كسی از این سخن بگوید كه سمتی با عنوان « قائم مقام رهبری» چه جایگاهی در قانون اساسی دارد و از كدامین منظر چنین سمتی خلق و ابداع شده است ؛ در هر صورت محبوبیت آیت الله منتظری در آن برهه كه ناشی از رفتارهای انقلابی و نزدیك وی به حضرت امام بود چنین اجازه ای را به جامعه انقلابی درگیر جنگ با دشمن خارجی نمی داد و از این روی همگان به استقبال این انتخاب رفتند ولی در پشت پرده خبری دیگر بود و آن چنان كه از خاطرات شخصیت های مطرح مشخص می شود حضرت روح الله با این انتخاب موافق نبودند چنان كه بعدها نیز ایشان در نامه تاریخی به آیت الله منتظری با قید قسم جلاله این مخالفت را علنی ساختند .

در این راستا می توان گفت « مطرح ترین و مهمترین سؤال در ارتباط با انتخاب آیت الله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری این است كه آیا با امام «رحمت الله علیه» در مورد انتخاب ایشان مشورت شده بود یا خیر ؟ »

جواب مسلماً منفی است ؛ چنان چه گفته شد اولاً حضرت امام به وضوح در نامه  6 فروردین 1368 به آیت الله منتظری تصریح كرده است كه با توجه به ساده لوحی و القاپذیری و نداشتن ظرفیت های لازم جهت رهبری ، از ابتدا با انتخاب وی مخالف بوده اند  . بنابراین در صورت مشورت مجلس خبرگان با امام ، ایشان مخالفت خود را ابراز می كردند  ، ثانیاً امام در همان مقطع زمانی در دیدار با آیت الله آقای محمدی گیلانی نیز مخالفت خود را از این انتخاب ابراز كردند .

این كه چرا خبرگان با امام خمینی(ره) در این زمینه سرنوشت ساز مشورت نكردند سوالی است كه جواب های عمده ای می توان برای آن مطرح ساخت به هر حال سال ها بعد و در جریان عزل آیت الله منتظری  ، امام در جمع عده ای فرمودند « … من باور نمی كردم پس از آنكه آقای منتظری صریحاً برای مجلس خبرگان عدم آمادگی خود را اعلام و از پذیرفتن مسئولیت قائم مقامی عذر خواست خبرگان ، [ باز هم ] ایشان را به این مقام منصوب كند وَاِلا من ساكت نمی نشستم و نمی گذاشتم كه این برنامه اجرا شود»

به هر ترتیب بررسی خاطرات برخی شخصیت های مطرح در این زمینه خالی از لطف نیست ؛ آیت‌الله محمدی گیلانی پیرامون انتخاب آیت الله منتظری توسط مجلس خبرگان و مخالفت امام خمینی(ره) در این باره می‌گوید : « روزی آقای‌ هاشمی رفسنجانی در حضور جمعی گفت: من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نكن. گفتم چرا؟ ما در اجلاسیه قبل به آقایان گفته‌ایم كه ایشان را به عنوان قائم مقام مطرح كنیم. امام فرمودند: نه! یكی از دوستان آمده و چنین گفته… گفتم: ما اعلام كرده‌ایم. نمی‌شود!»

این اتفاق تلخ ، علی‌رغم نظر حضرت امام و پافشاری آیت الله هاشمی كه برخلاف بسیاری دیگر از مسئولین وقت از نظر صریح امام در این باره اطلاع داشت ، به وقوع می‌پیوندد ، اما مسئله بدین جا ختم نمی‌شود و اگرچه امام در نامه عزل آیت الله منتظری صراحتاً از مخالفت ۴ سال قبل خود در انتخاب ایشان به عنوان قائم مقامی رهبری پرده بر می‌دارد ولی دقیقاً ۲ روز پس از آن نامه تاریخی و در ۸ فروردین ماه  68 ،  طی آخرین نامه مكتوب خویش به آیت الله منتظری از علت سكوت خویش پس از تصمیم مجلس خبرگان نیز چنین سخن می گویند « هم شما و هم من ، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم… ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند و من نمی‌خواستم در محدوده قانونی آنها دخالت كنم»

به طور كلی آیت الله منتظری پس از پیروزی انقلاب اسلامی  به عنوان یكی از شخصیت های انقلابی پیرو امام خمینی(ره) كه در زمان طاغوت نیز در جریان مبارزات معظم له با رژیم پهلوی حضور داشت مطرح شد . بدیهی است كه وی هم به لحاظ سابقه آشنایی و هم به لحاظ فعالیت های مبارزاتی و علمی مورد علاقه شدید امام بود.

از طرفی آیت الله منتظری با اقدام به تاسیس مدارس مختلف حوزوی وبه دست گیری ریاست عالیه آنها و در عین حال ارجاعات فقهی امام به ایشان در حال برخوردار شدن از موقعیت حوزوی برجسته و قابل توجهی نیز بود . از طرفی دیگر نیروهای انقلابی و دلسوز از همان ابتداری انقلاب حساب ویژه ای را روی آیت الله منتظری باز كرده بودند .

حاج سید احمد خمینی در رنجنامه به صراحت این نكته را به آیت الله منتظری خاطر نشان ساخته و می نویسد  : در سال 58 من  قائم مقامی رهبری شما را به خیال این كه رضای خدا در آن است عنوان كردم .

ویژگی های آیت الله منتظری ؛ از مبارزه تا غرور !

پیش از آن كه به بررسی علل بركناری آیت الله منتظری توسط امام بپردازیم ضروری است كه به ویژگی های شخصیتی وی نیز اشاره ای كنیم  زیرا كه عملكرد انسان ها فرایندی از خصیصه های ذاتی و اكتسابی آنهاست .در صورت شناخت دقیق این دو عامل می توان تا حدودی به نوع رفتار های افراد نزدیك شد و حتی آنها را پیش بینی كرد .

1- فردی با سابقه مبارزات طولانی

2- صاحب نام در فقه

3- داشتن جای پا در حوزه

4- شجاعت

5- شهرت در نزد مردم

6- لجاجت ، خود محوری، عُجب و غرور ، تاثیر پذیری و بهانه جویی

از بررسی مجموعه رفتارهای آیت الله منتظری خصوصاً از سال ۶۳به بعد به ویژه در رابطه با پرونده مهدی هاشمی و به طور مشخص در برخورد های وی با نظام پس از اعدام مهدی هاشمی ، به روشنی می توان تبلور صفات رذیله فوق را در گفتار و رفتار وی مشاهده كرد .

آیت الله منتظری در یكی از سخنرانی های خود درباره جنگ به صراحت علیه امام سخن گفته ادامه می دهد «دشمنان ما كه این جنگ را تحمیل كردند آنها پیروز از كار درآمدند و چقدر نیرو و جوانان از دست ما رفت و چه شهرهایی كه خراب شد ، چقدر شعارهایی دادیم كه غلط بود و خیلی از آنها ما را در دنیا منزوی كرده ، در جنگ خیلی اشتباه كردیم و خیلی جاها لجبازی كردیم . به حرف و تذكرات افراد عاقل در داخل و خارج كه وساطت كردند توجه نكردیم .. حالا باید جبران كنیم و مواظب باشیم كه حالت لجاجت ، گوش نكردن به حرف و نصیحت دیگران ، خودمحوری ها، كنارزدن نیروهای خوب، بی اعتنایی به افراد و … را كنار بگذاریم .وقتی كار به جایی می رسد كه صحبت من طلبه كه از اول در انقلاب بوده او و دلسوز انقلاب بودم و هست ، سانسور شود وای به حال دیگران …»

وی در جای دیگر می گوید : « شما برادران وخواهران می دانید كه من با این همه سوابقی كه در انقلاب داشتم … من دوم شخص انقلاب بودم با این كه تعریف كردن جایز نیست من وقتی در انقلاب فعالیت داشتم و همین طور فرزند شهید من … در آن وقت ما پرچمدار انقلاب بودیم ، زندان هایش را رفتیم ، كتك هایش را هم خوردیم …چون نسبت به انقلاب از پایه گذاران انقلاب بودم … و حفظ انقلاب كه خودم از پایه گذاران انقلاب بوده ام … فرزندم در این راه رفته است ، نوه ام در این راه رفته…»

*** تاثیر اطرافیان منتظری

از سوی دیگر طبیعی است با انتخاب آیت الله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری توسط مجلس خبرگان حساسیت امام خمینی(ره) بر روی نحوه رفتار ، عملكرد و همچنین اطرافیان و بیت آیت الله منتظری دو چندان شود و به ویژه آن كه امام فردی مانند سید مهدی هاشمی را در كنار وی می دیدند و با توجه به فعالیت ها و عملكردهای سید مهدی هاشمی در گذشته و حال به شدت راجع به آینده احساس نگرانی داشتند .

آیت الله منتظری مدعی شده بود  كه امام هیچ گاه راجع به سید مهدی هاشمی تذكری به وی نداده بودند ولی مستندات از جمله خاطرات شخصیت ها و نیز  نامه آقایان كروبی ، امام جمارانی و سید حمید روحانی به وی موید این نكته است كه « شما علی رغم توصیه ها و تذكرات حضرت امام كه از نجف درباره مهدی دید منفی داشت و نیز دوستان دلسوز ، مهدی هاشمی را مسئولیت دادید و دست او را باز گذاشتید و در نتیجه دیدید كه با بهره برداری سوء از امكانات به دست آورده به چه جنایاتی در ایران و افغانستان دست زد .»

« موضع امام علیه مهدی هاشمی در نجف اشرف كه حتی به برادران روحانی نجف اجازه تحصن و اعتصاب برای نجات جان او را نداد آموزنده و پند آمیز است .»

حساسیت ویژه امام نسبت به سید مهدی هاشمی در این زمان دقیقا حاكی از ریشه دار بودن آن است ، هر چند هنگامی كه امام به صراحت و با تاكید خواستار تعقیب و محاكمه سید مهدی هاشمی شدند ، آیت الله منتظری تا آنجا كه در توان داشت ، به مقاومت در برابر این تصمیم پرداخت و در این چارچوب هرگز چنین ادعایی را در نامه های خود به امام مطرح نمی ساخت كه شما قبلا نسبت به مهدی هاشمی حساسیت نداشتید .

*** خلاصه ای از اتهاماتی كه متوجه سید مهدی هاشمی بود

مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود كارهایی كه انجام داده است را شرح می دهد. كه سرفصل های آن از این قرار است:

  1. اقرار به ساواكی بودن.
  2. لودادن افرادی كه به آنها دستور داده بود كه مرحوم شمس آبادی را ترور كنند.
  3. دعا به خانواده سلطنتی.
  4. دستور قتل جهان سلطان و مهدیزاده.
  5. دستور قتل مرحوم شمس آبادی.
  6. دستور قتل صفرزاده.
  7. دستور قتل مهندس بحرینیان.
  8. دامن زدن به اختلاف سپاه و كمیته.
  9. دستور اختفاء مقادیر قابل توجهی اسلحه و مهمات و مواد منفجره.
  10. تحریك سپاه لنجان و سپاههای خمینی شهر، درچه و مباركه به وحدت و ایستادن در مقابل سپاه اصفهان.
  11. جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه.
  12. جعل سند ساواكی بودن دكتر هادی و علیه بعضی روحانیون اصفهان.
  13. دستور قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش.
  14. انحلال سازمان نصر و درگیری و آدمكشی در آن.
  15. جعل اسناد دولتی.
  16. نگهداری اسناد طبقه بندی شده.
  17. چاپ و نشر اعلامیه هایی با عنوان های روحانیت بیدار علیه مسئولین نظام.

*** دفاع از مهدی هاشمی

با وجود همه این اتهامات كه سید مهدی هاشمی به آن ها معترف بود آیت الله منتظری تا آخرین لحظه از وی دفاع كرد و زمانی كه وی در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محكوم شد به صورتی عیان در مقابل نظام اسلامی ایستادگی كرد.

فارغ از جنایات مهدی‌هاشمی كه پرداختن بدان ، خود فرصتی جداگانه می‌طلبد ، دقت در نوع رفتار آیت الله  منتظری پس از اعدام مهدی‌هاشمی و از آن مهمتر زیر ذره‌بین قرار دادن مدل رفتار امام با وی از تاریخ اعدام مهدی‌هاشمی (مهرماه ۶۶) الی فروردین ماه ۶۸ كه رسماًآیت الله منتظری از منصب قائم مقامی عزل می‌شود ، بسیار جالب توجه و خواندنی است.

آیت الله منتظری در یكی از آخرین تلاش‌های خویش جهت تغییر نظر امام خمینی پیرامون اجرای حكم اعدام مهدی‌هاشمی ، در پیامی مكتوب كه خطاب به امام در تاریخ ۵ مهرماه ۶۶ نگاشته بود ، با لحنی دور از انتظار به این نكات تاكید می كند ؛

  • سید مهدی هرچه بود و شد، بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد.
  • او از خیلی از كسانی كه مورد عفو امام قرار گرفته‌اند بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ‌ترحم‌اند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.
  • او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد كامل دارد ، هرچند در سلیقه خطاكار باشد و هست.
  • او هنوز طرفداران زیادی از حزب اللهی‌ها و جبهه بروها و افراد انقلابی دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقی می‌گذارد.
  • اعدام او سبب می‌شود در شهرهای مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوی سازند و قطعاً حضرتعالی به این امر راضی نیستید.
  • اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژه طلبان می‌باشد.
  • و بالاخره آنچه گفته شد، نه به خاطر علاقه شخصی است كه من فعلاً هیچ علاقه شخصی ندارم – بلكه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و این‌كه اعدام و خونریزی بالاخره بسی كدورت و خون در پی دارد. اعدام همیشه میسر است؛ ولی كشته را نمی‌شود زنده كرد.

مطالعه این پیام اگرچه ممكن است ابتدا كمی تعجب‌آور باشد ، آن هم از این جهت كه چطور مسائل ساده‌ای را كه آیت الله منتظری در اینجا مطرح نموده از چشم امام خمینی‌ غافل مانده بوده است! اما پاسخ مرحوم سید احمد خمینی فرزند بزرگوار امام در رنجنامه به آیت الله منتظری به خوبی روشن‌كننده ابهاماتی است كه منتظری سعی در روشن كردن آن برای امام داشت.

سید احمد در قسمتی از رنجنامه و در پاسخ به ادعاهای آیت الله منتظری در این رابطه می‌نویسد:

شما در نامه‌ای به حضرت امام كه در تاریخ ۴ مهرماه ۶۶ نوشته شده است یعنی چند روز قبل از اعدام مهدی‌هاشمی، مسائلی را آورده‌اید كه باور نمی‌كردم و باعث تعجب شد.

در این نامه آورده اید: « او از خیلی از كسانی كه مورد عفو امام قرار گرفته‌اند بدتر نیست. مادر پیر و زن و فرزندان خردسال او مورد‌ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.»

اكنون نامه مهدی‌هاشمی را هم ملاحظه فرمایید ، او می‌گوید: « اكنون و با گذشت قریب به یك سال من به وضوح انحراف و لغزش را در عملكرد خود و دوستان متهم در پرونده می‌بینم و به درایت و هوشیاری مقام معظم رهبری انقلاب، حضرت امام خمینی (مدظله العالی) ‌آفرین گفته كه پیش از رشد و توسعه خطر با قاطعیت از آن جلوگیری فرمودند و اطمینان دارم حضرتعالی نیز چنانچه در شرایط حضرت امام و سایر مسئولین محترم كشور قرار می‌داشتید و بیرون از حصار روابط و عواطف ما و دوستانمان به قضیه می‌نگریستید به همان نتیجه می‌رسیدید كه مقام معظم رهبری رسیدند. »

راستی آیا شما از حصار روابط و عواطف سید مهدی و دوستان ایشان خارج شده اید؟ آیا شما به آن نتیجه‌ای رسیدید كه حضرت امام رسیدند؟ آیا اطرافیان شما حاضر شدند مطالب را خارج از حصار خویش به شما منتقل كنند؟ آیا چه كسی مورد عفو حضرت امام قرار گرفت كه مهدی‌هاشمی از او بدتر نبود؟ آیا اگر از حصار درآمده بودید حاضر می‌شدید چنین نامه‌ای به امام بنویسید كه دل امام را خون كنید كه چرا به معیارهای شرعی توجهی نمی‌نمایید؟

در نامه 4 مهر 1366  با اطلاع از اكثر مفاسد او كه توسط مصاحبه‌های خودش و مسئولین اطلاعاتی به مردم عرضه شده بود آورده‌اید: «او نه مُرتد است، نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد كامل دارد.»

 

آیا مهدی‌هاشمی با ساواكی بودن و چندین فقره قتل، دعا به خانواده سلطنت، اختفای اسناد و مهمات مربوط به نظام و ده‌ها مسئله دیگر كه گذشت ، مفسد نبود؟ تازه با تمام این احوال شما می‌گویید اعتقاد كامل به نظام و اسلام داشت. اگر ایشان مفسد نباشد آیا مصداق مفسد را پیدا می‌كنیم؟

حاج سید احمد خمینی در رنجنامه خود تك تك بندهای نامه فوق الاشاره آیت الله منتظری را ذكر و به نقد و تحلیل آن می پردازد و می نویسد « چگونه شما می‌گویید دیگر علاقه شخصی ندارید آیا آن همه مصیبت كه شما برای اسلام و انقلاب در سطح جهان برای حفظ آقای مهدی‌هاشمی به بار آوردیدـ كه همگی با صبر و بردباری آن را تحمل كردیم ـ از روی علاقه به مهدی‌هاشمی نبود؟ اگر شما نسبت به ایشان علاقه ندارید پس چرا برای امام نوشته‌اید كه او را نكشید چرا كه پیروزی بزرگی برای دشمنان اسلام به وجود می‌آید، چرا برای دیگران چنین نامه‌ای را نمی‌نویسید؟ این كه نوشته‌اید چه بسا خون و اعدام خون در پی دارد، حضرت آیت‌الله با كمال معذرت این دیگر خیلی عوامی است. چرا كه باید قصاص اسلام را تعطیل كرد چون اولاً خون خون می‌آورد، ثانیاً كشته را نمی‌توان زنده كرد. این كه من به این مسائل می‌پردازم برای این است كه می‌خواهم ثابت كنم كه شما در اطرافیان خود چنان حل شده‌اید كه بدیهیات را هم منكرید.»

*** حمایت از منافقین !

دومین مسئله مهمی كه امام دیگر سكوت را جایز ندانند حمایت آیت الله منتظری از منافقینی بود كه دستشان به خون هزاران شهید مظلوم و بیگناه آلوده بود .

امام در نامه معروف خود به آیت الله منتظری خاطر نشان می كنند « شما در اكثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضع گیری‌هایتان نشان دادید كه معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر كشور حكومت كنند. به قدری مطالبی كه می‌گفتید دیكته شده منافقین بود كه من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم. مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی كه در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید كه چه خدمت ارزنده‌ای به استكبار كرده‌اید.»

در مقابل ، آیت الله  منتظری تا آخر عمر این مطلب را نمی پذیرفت و قویاً هرگونه حمایت از منافقین و تحت تأثیر آنها قرار گرفتن را رد می كرد.

 

ایرج مصداقی یكی از اعضای پروپاقرص سازمان منافقین بود كه در سال ۶۰ دستگیر شد و به ۱۰ سال زندان محكوم گردید. (طبق آنچه از خاطراتش بر می آید) از رهبران اصلی تشكیلات و شبكه مخفی منافقین در زندان محسوب می شده و (به اعتراف خودش در كتاب خاطراتش) نقشی بسیار پررنگ در شستشوی مغزی جوانان فریب خورده منافقین و تلاش برای عدم بازگشت آنان به دامن نظام داشته و خلاصه طبق اصطلاحی كه خودش از قول مسئولان زندان نقل كرده ، «منافق تیر» محسوب می شده است.

او پس از آزادی از زندان هم به خارج از كشور رفت و هم اكنون هم با انواع تبلیغات و پمپاژ دروغ ، در حال مبارزه با نظام است.

او اخیراً كتابی مفصل در چهار جلد نوشته و توسط انتشارات آلفابت ماكزیما در سوئد منتشر كرده و در آن به خاطرات زندان خود پرداخته است ، در لابه لای این كتاب (در عین آنكه بسیار ماهرانه سعی كرده تصویر وحشتناك مورد نظر خود را از زندان های عرضه كند) ناخواسته حقایقی را لو داده است.

در جلد دوم كتاب او ماجرایی نقل شده كه واقعیات بسیاری را نشان می دهد : «روزی، در حالی كه در بهداری روی تختم دراز كشیده بودم ، در اتاق باز شد و آخوندی به نام ناصری به همراه مسئول بهداری وارد اتاق شدند. وی خودش را ناصری «نماینده ی آیت الله منتظری در امور زندان ها» معرفی كرد و تلاش كرد كه با تك- تك ما صحبت كند.»

مصداقی سپس نوشته است: ««ناصری» نام مستعار وی بود و نام اصلی اش انصاری نجف آبادی بود.»

بنابر قول این كتاب ، مصداقی از صحبت با او امتناع می كرده و او با خواهش و اصرار به صحبت با مصداقی می پردازد. طبق مطالب این كتاب ، مصداقی در این صحبت ها بسیار از موضع بالا برخورد می كرده و در یك كلام نشان می داده كه از هرچه رنگ و بوی نظام را بدهد متنفر است ؛ اما با كمال تعجب ، چند روز بعد از آن صحبت ها او را به دفتر زندان می خوانند و در آنجا با «انصاری نجف آبادی» مواجه می شود كه منتظر اوست.

مصداقی شرحی از گفتگوی خودش با انصاری در آنجا داده و نقل كرده كه چطور شكنجه هاو سبعیت های انجام گرفته (!!) روی خودش و دیگر زندانیان را برای انصاری توضیح داده است.

باید توجه كرد كه طبق یك مشی تشكیلاتی منافقین آنها موظف بودند با توان هرچه تمام تر راجع به انواع شكنجه های (البته خیالی) روی خود سخن بگویند و آن را واقعی جلوه دهند.

مصداقی در خلال نقل همان گفتگو با انصاری، نوشته است : «[انصاری] چند بار در خلال صحبت هایش گفت: من دست شما را می بوسم، می دانم مظلوم واقع شده اید. "آقا” [یعنی منتظری] از طریق من مطلع شده اند كه در این جا چه گذشته است و بر سر زندانیان و به ویژه زنان چه آمده است. … او تأكید كرد: وقتی "آقا” متوجه اوضاع شدند، از خشم در اتاق دور خودشان می چرخیدند و بد و بیراه می گفتند. عاقبت خبر داد كه دو روز پیش نیز جمعی از بازجویان و كارمندان دادستانی و زندان ها را به حضور پذیرفته و خیلی به آن ها تاخته كه امكان پخش آن از تلویزیون نیست.»

مصداقی تأكید دارد تا اینجای كار حرف خاصی از انصاری نشنیده ، ولی در اینجا یك مطلب رخ می دهد كه امید مصداقی را برای پیش برد خط تشكیلاتی اش زیاد می كند : «او [یعنی انصاری] سپس افزود كه در اوین عده ای امامشان شده است لاجوردی ، این "قصاب” و "فاشیست جنایت كار”. این ها دقیقاً تعابیر وی نسبت به لاجوردی بود. … ارزیابی او از لاجوردی دست من را برای برخوردهای بعدی باز كرد.»

از همین جاست كه انصاری(كه ظاهراً دچار همان ساده لوحی معهود بوده و حسابی توسط دروغ های مصداقی و دیگر منافقین پخته شده بوده) با اصرار و حتی نوعی التماس از مصداقی می خواهد شخصاً این مسائل را برای منتظری بنویسد : «او گفت : خواهش می كنم این ها را برای "آقا" بنویس. گفتم: به من چه ربطی دارد ، من كه نماینده ی او نیستم. شما كه نماینده ی او هستید ، این وظیفه را دارید. گفت: من خودم این كار را انجام خواهم داد ولی شما نیز لطفاً دریغ نكنید و از نگاه خودتان مسائل را مطرح كنید. … دوباره تأكید كرد: خواهش می كنم این ها را برای "آقا" بنویس و توضیح بده.»]

ادامه صحبت های آن دو مفصل است و انصاری هرچه را مصداقی می گوید تأیید می كندو دائم برای آخرت خود و دیگران دل می سوزاند كه چطور می خواهند جواب این همه ظلم (یعنی همان ادعاهای منافقین) را بدهند!

بعد از اتمام بحث ، انصاری مجدداً از مصداقی می خواهدكه این ها را برای آقای منتظری بنویسد.

مصداقی در ادامه كتاب خاطراتش (ضمن تلاش برای آن كه آن دستور تشكیلاتی از پرده بیرون نیفتد) به تفكرات خود در باب نوشتن یا ننوشتن نامه پرداخته و نقطه عزیمت خود را چنین توضیح داده است: «من یك موضوع كلی را در ذهنم مبنا گرفتم و آن واقعی بودن تضاد بین منتظری و وابستگانش با خمینی و جریان حاكم بر زندان ها بود.»

مصداقی تحلیل خود را برای تلاش در جهت جداكردن آیت الله منتظری از امام و نظام و رو در رو قرار دادن آنها را این گونه شرح نموده است: «شرایط حاكم بر زندان ها، پاشنه آشیل منتظری بود. او خود در زمان شاه در زندان به سر برده بود و با شرایط زندان به خوبی آشنا بود و به سادگی می توانست شرایط زندان های جمهوری اسلامی را با شرایط زندان های زمان شاه و آن چه كه خود در رژیم "طاغوت و ضد اسلامی" تجربه كرده بود، مقایسه كند. احساس می كردم برملا كردن شرایط وحشتناك زندان ها و تمامی اعمال ضد بشری كه بر زندانیان روا می داشتند، ممكن است او را بِشكَند. معتقد بودم كه منتظری از یك صداقت نسبی برخوردار است. احساسم این بود كه فاصله گرفتن او از خمینی، چه بسا به سود جنبش باشد و باعث آزاد شدن انرژی های زیادی شود. اگر نگاشتن آن چه كه ناصری بر آن اصرار می ورزید، در این راستا به كار آید چه ایرادی دارد؟»

البته بد نیست در همین جا اشاره كنیم كه این ترفند (بیرون بردن مسئولان نظام از دایره آن، با روش های گوناگون) از سوی منافقین مسبوق به سابقه بود و قبلاً درباره بنی صدر هم اجرا شده بود (همان مطلبی كه امام هم بدان اشاره كرده و منافقین را گرگ های اطراف بنی صدر كه او را تباه می كنند خوانده بود). مصداقی در جلد اول كتابش طی شرح ماجرایی، به آن موضوع هم اعتراف كرده است: «بنی صدر رئیس جمهور وقت رژیم كه هنوز توسط مانورهای ماهرانه ی مجاهدین ازخمینی جدا نشده بود، نقشی دوگانه در این میان داشت و تلاش می كرد تا آن جا كه ممكن است منافع خود را تأمین كرده و گلیم اش را از آب بیرون بكشد.»

در هرحال مصداقی در نهایت ، تصمیم خود را بر همان مبنای جدا كردن آیت الله منتظری از نظام استوار می كند: «می دانم قصدم از این كار چیست و آگاهانه نسبت به آن اقدام می كنم. شاید اندكی تأثیرگذار باشد و او را در مسیری دیگر قرار دهد. … به این نتیجه رسیدم كه نوشتن آن چه كه بر من رفته یا شاهدش بوده ام ، می تواند مفید باشد.»

مصداقی سپس شرح سوزناكی از تعدادی از شكنجه های رایج (كه اصولاً حقیقتی جز در ذهن او نداشت) را ذكر می كند كه آنها را برای منتظری نوشته است و صریحاً اذعان می كند كه این نامه (یا كتابچه) را به گونه ای نوشته كه بر روی منتظری تأثیر بگذارد : «به هر حال نامه به یك گزارش و شرح ماوقع شبیه بود. در گزارش مزبور به شكلی مشروح و مبسوط شرایط غیرانسانی حاكم بر زندان ها … را در یك دفترچه ی ۴٠ برگی با ذكر نمونه های متعدد توضیح دادم. در خاتمه تلاش كردم بیشتر روی مسائلی كه برای كسی چون منتظری مهم و به گونه ای اصلی بود ، تمركز كنم و از پرداختن به دیگر موضوعات بگذرم»

در نهایت مصداقی این دفترچه را به انصاری نجف آبادی تحویل می دهد. انصاری هم آن را به دست آیت الله منتظری می رساند تا خواسته یا ناخواسته ، نقشه منافقین را تكمیل كرده باشد: «یك هفته بعد او [یعنی انصاری] ضمن مراجعه به بند گفت: مطالب را به همان شكل به "آقا” (منتظری) دادم. فقط نام تو را حذف كردم، زیرا ترسیدم "آقا” حواسشان نباشد و این ها را به شورای عالی قضایی و یا نهادهای ذی ربط برای بررسی و رسیدگی بدهند و آن ها گریبان تو را بگیرند كه چرا چنین چیزهایی را مطرح كرده ای.»

این تنها یك نمونه بود از گزارشاتی كه به آیت الله  منتظری می رسید (و با توجه به حضور باند مهدی هاشمی در اطراف وی و با توجه به اصرارهای امثال انصاری نجف آبادی و دیگر یارانش به زندانیان برای نوشتن این قبیل مطالب، باید متعدد اندر متعدد هم بوده باشد) و آقای منتظری بر مبنای آنها نظام و انقلاب را محكوم می كرد.

آیت الله منتظری سه دوره زندگی را پشت سر گذاشت هر چند كه یك روحیه خاص در هر سه دوره تا روز پایانی عمر یعنی غرور و ساده لوحی مشهود بود ولی شاید بتوان گفت مبارزات بی امان وی با طاغوت و نیر همراهی با امام در برهه ای طولانی بود كه بسیاری را به این نتیجه رسانده بود كه جز او شایستگی جانشینی امام خمینی را ندارد با این وجود امام خمینی شاگرد خود را می شناختند و تلاش داشتند كه مجلس خبرگان دچار چنین خطایی نشود و این از خاطرات شخصیت ها و مبارزینی چون آیت الله محمدی گیلانی قابل استنباط است ، با این وجود آیت الله منتظری به این سمت انتخاب شد و با نزدیك و نزدیك تر شدن منحرفین و جنایتكارانی بزرگ چون مهدی هاشمی ها به قائم مقام رهبری كار به جایی رسید كه آیت الله منتظری در عمل مقابل امام خمینی و انقلاب ایستاد و حضرت روح الله كه همواره نشان داده بودند جز به مصلحت اسلام و انقلاب نمی اندیشند وی را از قائم مقامی رهبری در نامه تاریخی 6 فروردین 1368 بركنار نمودند .

بررسی آن چه كه بعد از وفات امام خمینی در رابطه میان آیت الله منتظری و جمهوری اسلامی روی داد نیازمند  به مجال و مقاله دیگری است ولی به هر حال روحیه ساده اندیشی در همه دوره ها زمینه ساز آن شد كه همراه دیرین امام و انقلاب در بخش اعظمی از سه دهه پایانی عمر خود در مقابل انقلاب قرار بگیرد و در وضعیتی اسفبار عازم دیار فانی شود .