پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ عبدالله جاسبی در کتاب خاطرات خود که با عنوان "از غبار تا باران" توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره پیشزمینههای حادثه سینما رکس آبادان میگوید: در سال 1357 کم کم شعله های انقلاب گسترش یافت. تدابير طاغوت کارایی همیشگی را نداشت. محمدرضا پهلوی مجبور بود به فضای باز سیاسی ادامه دهد، شاید بستن این فضا هم دیگر امکان نداشت.
وی در مرداد ماه از خدمات خودش سخن گفت که در آینده، ایران را به تمدن بزرگ میرساند و مقایسهای با "وحشت بزرگ" دیگران کرد که منظورش پیامهای امام بود که ادامه مبارزه را توصیه مینمود. روز بعد از آن صدها نفر در سینما رکس آبادان، به آتش کشیده شدند.
سوختن و ذغال شدن این جمع بیخبر و بیگناه زن و مرد و کودک ایران را تکان داد، فاجعه بیسابقه و بزرگ بود، تا چند روز پس از آتش سوزی کسانی که دولت را مسئول میدانستند زیاد نبودند، عوامل رژیم در ابتدا کوشش کردند موضوع را به عنوان اقدامی از جانب "عصیانگران مذهبی" در قالب همان وحشت بزرگ معرفی نمایند و شاید بهره فراوان ببرند اما نتیجه عکس داد زیرا جزئیات حادثه انتشار یافت، قفل بودن درهای خروجی، کیفیت مواد آتش زا، تأخیر ده دقیقهای در خبر کردن آتش نشانی، نبودن آب در شیرهای آتش نشانی مرکز بزرگترین پالایشگاه جهان، نزدیکی شهربانی با محل سینما، توضیحات کارشناسان، نظر مردم را به سوی ساواک و شهربانی برد که هولناکترین برنامه را در تحقق "وحشت بزرگ" ریختهاند. رسوایی آن چنان گسترده و بارز و غیر قابل انکار مینمود که مردم هیچ گونه توضیحی را نمیپذیرفتند.
بسیاری از مردم که تا آن زمان به سیاست کاری نداشتند و مخالفین رژیم را خراب کار میپنداشتند، به یکباره با واقعیت دیگری مواجه شدند. از این پس هر واقعهای، هر کشتاری، هر چماقداری نظرها را به سوی رژیم میبرد...
فاجعه به صورت توطئه شاه تلقی شد و هر استدلالی از جانب دولت مردود بود. مسئله سینما رکس از مرزهای کشور گذشت و در شکل یک خبر دست اول جهانی در آمد.
حادثه سینما رکس آبادان که دنیا را متأثر میکند، یکی از وقیحترین و وحشیانهترین اعمالی است که هیچ انسانی ممکن نیست دست به چنین اعمالی بزند. این کشتار ناجوانمردانه که توسط طاغوت انجام گرفت، سراسر ایران را عزادار کرد، این فاجعه زمانی صورت گرفت که انقلاب ایران، روز به روز رشد مییافت. این وضعیت طوری شد که در مجلس شورای ملی، نماینده شهرستان تبریز بر علیه دولت اعلام جرم کرد و وزیر وقت، شریف امامی را یک خائن خطاب کرد.
ابعاد فاجعه چندان بود که لحظهای نفس در سینه رژیم گرفت. کارگزاران دولت به فکر افتادند که از این کار برای بدنام کردن جناح مذهبی نهضت، بهره بگیرند، به اشاره ساواک، روزنامههای کوچک به اشارات و کنایات، این حادثه را کار گروههای مذهبی دانستند. علت آن بود که از نخستین روزهای اوجگیری تظاهرات خیابانی، سینماها، کابارهها و رستورانها، یکی از هدف های اصلی تظاهرکنندگان مذهبی بود که با سنگ بدان حمله میبردند، و بعضی هم در آتش سوختند.
ولی در شرایطی که هیچ سخن درستی هم از زبان کارگزاران حکومت، به باورها راه نمییافت؛ این ترفند نیز بیاثر ماند. مردم در گفتگوهای درگوشی، دولت و ساواک را ایجاد کننده این حریق قلمداد کردند.
حادثه سینما رکس، هم چون آواری بر سر دولت ریخت. آموزگار وقتی شنید که شاه، روی تخت بیماری، شریف امامی و چند تن از فراماسونهای پیر را خواسته است، دانست که کار او پایان گرفته، اما میبایست منتظر حوادث بماند. شاید در این میانه، معجزهای دولت او را نجات دهد.
همان روز تظاهرات گسترده چند صد هزار نفری در تهران، تبریز، رشت و اصفهان برپا شد. آموزگار، دریافت که باید کرسی صدارت را ترک گوید. استعفانامهای نوشت، و به دفتر محمد رضا پهلوی فرستاد.
با سقوط دولت آموزگار، راه حل ارائه شده دموکرات های آمریکا برای حکومت ایران هم به بن بست رسید. اینک شاه و طرفدارانش در ایران و آمریکا به دست و پا افتاده بودند تا رژیم را نجات دهند، و پیشروی نهضت ضد رژیم را متوقف کنند. روزنامه تایمز لندن نوشت: «سقوط دولت آموزگار، دولت تکنوکرات سخت گیری که برای جبران اشتباهات گذشته رژیم ایران به روی کار آمد، نه تنها نشانه وخامت اوضاع ایران و احتمال سقوط رژیم سلطنتی است، بلکه نشانه شکست سیاست حقوق بشر کارتر است که نتوانسته منافع غرب را در یک نقطه مهم و استراتژیک جهان، تأمین کند.»