پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ رضاخان قبل و بعد از سلطنت دو سیاست متفاوت در قبال برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم در پیش گرفت. وی قبل از رسیدن به قدرت، سعی كرد با عوامفریبی از جو و فضای خاص این ماه، برای گسترش نفوذ خود، و فریب مردم استفاده كند. راهاندازی دسته و هیئت و رفت و آمد به منزل علما و روحانیان، از جمله ترفندهای وی در این دوره بود. بنابراین سردارسپه پس از كسب موفقیتهایی در عرصه سیاسی و نظامی، برای جلب حمایت مردم درصدد استفاده از مراسم عزاداری ماه محرم برآمد.[1]
در محرم سال 1341 قمری همزمان با پاییز 1300 شمسی به دستور رضاخان در دهه محرم، در قزاقخانه چادر بزرگی برپا شد و روضهخوانیِ مفصل و باشكوهی راه انداختند. دسته محلات هم برای رفتن به تكیه قزاقخانه رسم دیرین را تجدید كردند. آنها از اوایل دهه راه افتادند و هر روز با شمار زیادی به تكیه قزاقها آمده و سینه میزدند. در این میان رضاخان و افسران قشون، مانند صاحب مجلس از عزاداران پذیرایی میكردند. میزان استقبال به گونهای بود كه تمام طبقات مردم به این روضهخوانی میرفتند. حتی احمدشاه قاجار نیز در مراسم عزاداری این تكیه شركت كرد.[2]
افزون بر این، رضاخان شبها نیز به مجالس روضهخوانی اصناف میرفت و در مراسم آنان شركت میكرد. در این مجالس برخی از وعاظ و روضهخوانها روی منبر از وی تعریف و او را دعا میكردند.[3]
در روز عاشورا نیز رضاخان میرپنج، دسته قزاق را با یك هیئت از صاحبمنصبان در جلو و افراد و بیرقها و كتل با نظم و تشكیلات خاصی از قزاقخانه حركت و از میدان توپخانه، خیابان ناصریه به بازار آورد. در حالی كه سردارسپه با یقه باز و روی سرش كاه و بیشترِ دسته بر سرشان گل مالیده بودند، با پای برهنه وارد بازار شدند.[4] دسته قزاقها همراه خودشان یك دسته بالابانچی (دسته موزیك) هم داشتند كه مارش عزا میزدند و قزاقها نوحه زیر را میخواندند:
اگر در كربلا قزاق بودی حسین بییاور و تنها نبودی![5]
افزون بر این، در شب یازده محرم نیز، رضا خان و عدهای از افسران قزاقخانه كه در میان آنها سرلشكر امانالله جهانبانی و سرلشكر عبدالله خان امیرطهماسبی، با بازوبند مشكی و سر برهنه و یك شمع گچی در دست، در مسجد شیخ عبدالحسین حضور یافتند.[6]
"آیتالله بدلا" كه خود از نزدیك این دسته را دیده در وصف آن اینگونه میگوید: «...وقتی قرار شد دسته قزاقها وارد منزل آقای بهبهانی شود، برای اینكه منزل گنجایش تمام افراد را داشته باشد از ورود افراد پراكنده و بچهها جلوگیری میكردند ولی من اجازه ورود داشتم و در آنجا به همراه [دوستان] مشغول بازی و جستوخیز بودیم. حتی برای تماشای نظم و ترتیب قزاقها و انضباط شدیدی كه میان آنان حاكم بود، جلوی دسته میدویدیم. معروف بود كه میگفتند در این دسته یك سرِ سوزنی ضعف و سستی و بینظمی وجود ندارد. خود رضاخان مانند فرفره به همه جای ستون سر میزد و در حالی كه در عزای امام حسین(ع) گل به پیشانی مالیده بود قزاقها را مرتب میكرد. من و میرسیدحسین بهبهانی از قسمت اندرونی منزل وارد بیرونی شدیم و كنار آقای سید كمالالدین ایستادیم. دسته قزاقها با شمعی كه افرادشان به نشانهعزاداری امام حسین علیهالسلام در شام غریبان به دست داشتند، وارد شدند و دقایقی بعد نشستند. رضاخان مقابل آقاسیدكمال روی زمین نشست و گفت: «این قزاقها همه، یاران شما و امام زمان هستند و آمدهاند تا سر بسپارند و از دعای خیر شما بهرهمند شوند. دعا كنید خدا توفیق دهد تا اینها به اسلام و مملكت خدمت كنند. ما كه وارد بیت علما میشویم، هدفمان این است كه وابستگی خودمان را به مردم و علما اثبات كنیم».[7]
رضاخان كه پیش از سلطنت به اصطلاح صاحب دسته و هیئت بود و در مراسم سوگواری ماه محرم شركت میجست، پس از رسیدن به پادشاهی تغییر رویه داد و بهتدریج مراسم عزاداری ماه محرم را ممنوع كرد. او نخست محل روضه قزاقخانه را به تكیهدولت انتقال داد و از شكوه و جلال و مدت زمان مراسم آن كاست. در نهم محرم سال 1310 در حالی كه بسیاری از مراسم مانند زنجیر زدن، سنگ زدن و دسته راه انداختن ممنوع بود؛ وی در تكیه دولت حضور یافت و روضه سادهای خوانده شد.
در ادامه محدود ساختن روضهخوانی ماه محرم در سال بعد ظاهراً رضاخان در مراسم سوگواری محرم شركت نكرد و تنها در بلدیه روضه مختصری خوانده شد. حتی برای اینكه عشق و علاقه سربازان را به امام حسین (ع) كم كنند، رژههای مخصوص و دستههای مفصل موزیك و هیاهوی بسیار به راه انداختند تا توجه آنها را به شاه معطوف كنند.[8]
این محدودیتها، به اصطلاح در راستای پیاده كردن سیاست شیوههای نوین زندگی بود كه سعی داشت مردم بیشتر به تفریح و سرگرمی و خوشگذرانی بپردازند. از این رو، در تبلیغات گوناگون اینگونه مطرح شد كه فرهنگ گریه میبایست به فراموشی سپرده شود. مخالفان سنتهای عزاداری به بهانه اینكه فلسفه عزاداریها و بهویژه قیام امام حسین (ع) برای مردم روشن نیست و یا واعظان در منابر برخی اخبار و روایات ناصحیح را نشر میدهند، به انتقاد از سنت عزاداریها برخاستند و به جای تلاش بر زدودن حشو و زوائد، با برپایی مراسم عزاداری به طور كلی مخالفت كردند.[9]
در این راستا شهربانی برای برقراری مجالس عزاداری موانع و مشكلاتی بهوجود آورد و از هیئتداران خواست برای برگزاری مراسم ماه محرم اجازه بگیرند. بعدها هم حركت دستههای عزادار در ایام عاشورا ممنوع شد. حتی اگر احیاناً در بعضی خانهها مخفیانه و بهصورت پنهانی مراسم عزاداری برپا میشد، صاحبان خانه تحت تعقیب قرار گرفته و راهی زندان میشدند. مخالفت با مراسم عزاداری سیدالشهدا(ع) تا آنجا رسید كه به جای عزاداری كاروان شادی (كارناوال) در ایام عاشورا بهراه انداختند و صنوف مجبور شدند در برپایی این كاروانها شركت و هر صنفی دسته خود را شركت دهد. تا جایی كه در اواخر حكومت رضاخان حركت كارناوالها مصادف بود با شب عاشورا، و دستههای رقاصهها با ساز و آواز به پایكوبی و رقص در شهر به گردش درآمدند. در حالی كه اگر احیاناً افرادی از ذاكرین با عبا و عمامه دیده میشد تحت تعقیب قرار میگرفت.[10]
آیتالله بدلا درباره وضعیت عزاداری در تهران در دوره اختناق رضاخانی اینچنین میگوید: «…من گهگاه در ایام تعطیل دروس به تهران سفر میكردم. یك بار كه به تهران رفتم در كمال تعجب مشاهده كردم هیچ خبری نیست: نه دستهای مشاهده میشود و نه روضهای برقرار است. از این وضع به شدت نگران شدم. به نظرم رسید كه به محل اجتماع دسته تركها كه در مسجد عبدالحسینخان برنامه عزاداری داشتند بروم. نزدیك غروب بود كه در محل حاضر شدم و مشاهده كردم كه در آنجا هم خبری نیست و حتی سردر مسجد خالی از پرچم سیاه است. چند افسر را دیدم كه در آن حوالی با جذبه و خشونت ظاهری در حال گشتزنی هستند؛ در عین حال درِ مسجد باز بود. داخل مسجد رفتم تا لااقل اگر نماز جماعت برقرار است شركت كنم. ... وقتی به آنجا رفتم دیدم چند نفر نشستهاند ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست. احتمال دادم كه امام جماعت را هم از برگزاری نماز جماعت در شب عاشورا و تاسوعا منع كردهاند. به ناچار همانجا نشستم. وقتی هنگام غروب فرا رسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم. جمعیت تكتك وارد مسجد میشدند و شاید از ورود برخی از آنها هم به مسجد جلوگیری میشد. مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا بهصورت انفرادی مشغول شدند. بعد از اتمام نماز ناگهان صدای گریه یك نفر بلند شد. حالت گریهاش شبیه صدایی بود كه آذربایجانیها معمولاً انتهای برخی از اشعار تركی را با آن ختم میكنند. با صدای گریه او بقیه مردم هم شروع كردند به گریه، افسرهایی كه دم مسجد استاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند. صدای برخورد چكمههای مهمیزدارشان به پلهها بلند شد و در پی آن افسران را دیدم كه با نگرانی به مردم كه بدون روضه خواندن میگریستند، نگاه میكردند. من مشاهده كردم كه دیگر كسی وارد شبستان نمیشود. دانستم كه دم در از ورود مردم جلوگیری میكنند. طولی نكشید كه یك فرد تنومند كه عرقچین بر سر نهاده و عبایی بر دوش انداخته بود، وارد شد و بین شبستان و ایوان مسجد نشست و او هم شروع كرد به گریه كردن. صدای گریه او حالت خاصی داشت و بر بقیه اصوات غلبه كرده بود... چند لحظه بعد همان فرد شروع كرد به خواندن یك شعر تركی و حضار هم همراه با آخرین كلمهای كه ادا میكرد دم میگرفتند و صوت توأم با گریهاش را امتداد میدادند. بعد فرد مزبور یك شعر فارسی و در ادامه یك حدیث كوتاه عربی از مقتل خواند و در نهایت دعا كرد و بقیه آمین گفتند و بعد هم افراد حاضر در مسجد را كه بنا داشتند مراسم را تا صبح ادامه دهند، با نام امام زمان (عج) از جا بلند كردند. چند نفر هم به بقیه مشرف فرمودند و با گفتن "اجرتان با سیدالشهدا(ع)" آنها را با حالتی شبیه هل دادن به بیرون مسجد هدایت كردند. من تا آخر مقاومت كردم ولی كار به جایی رسید كه دیگر ماندن را صلاح ندانستم و احساس كردم كه آن چند نفری كه بعداً فهمیدم از قوای دولتی هستند، میآیند و مرا از مسجد بیرون میكنند؛ لذا خودم خارج شدم. آنطور كه بعدها برای ما تعریف كردند، این توطئه از پیش تعیین شده، توسط چند تن از افسران كه لباس شخصی به تن كرده بودند، انجام شد و حتی آن فرد مداح و تنومند هم خود از مأموران بود و هدفشان این بود كه این محفل عزاداری را در آن مركز مهم، تحت كنترل درآورند و از ورود افراد جدید هم جلوگیری كنند تا برنامه عزادارای حضرت سیدالشهدا با آن كیفیتی كه باید برگزار شود، انجام نگیرد».[11]
به نظر میرسد یكی از اهداف اصلی رژیم از ممنوع كردن مجالس عزاداری ماه محرم ترس آن از قدرت نفوذ روحانیان بود؛ چرا كه دولت میدانست برنامه و سیاستهای ضددینیاش با مخالفت روحانیان مواجه خواهد شد. مجالس عزاداری ماه محرم میتوانست به پایگاهی بر ضد این سیاستها تبدیل شود. بهعنوان مثال در هنگام اجرای قانون كشف حجاب، افراد روضهخوان ملتزم شدند كه علیه مسائل كشف حجاب صحبت نكنند و به آنها هشدار داده شد اگر حركتی علیه وضع فعلی انجام دادند مورد تعقیب قرار خواهند گرفت. حاكمان ولایات و شهرها نیز مجبور بودند این سیاست را اجرا كنند و اگر حاكمی در انجام وظیفه خود سستی میكرد از خدمت خود عزل میگردید.[12]
در یكی از گزارشها آمده است: «گزارش واصله از دماوند حاكی است كه حاج علی واعظ كه از چند روز قبل در دماوند مشغول روضهخوانی بوده و در گیلارد سر منبر اظهاراتی نموده است، حسبالامر نایبالحكومه دماوند منفصل به امنیه دستور داده شد مشارالیه را تحتالحفظ جلب و تحویل وزارت داخله نمایند. باید مشارالیه محاكمه بشود كه چرا در اجرای اوامر راجع به نهضت بانوان و تغییر لباس و همین روضهخوانیها كه ممنوع است، برطبق وظیفه عمل نكرده است...»[13]
در راستای اجرای این دستور، نایبالحكومه دماوند به وسیله هنگ امنیه مركز تحتالحفظ به تهران اعزام شد و فرمانده امنیه مركز، گزارشی از تحقیقات خود را درباره این پیگیریهای صورتگرفته تهیه و به تهران فرستاد. [14]
بدینترتیب عزاداری ماه محرم ممنوع شد، اما مردم كه عشق به امام حسین(ع) در عمق جانشان ریشه داشت، به طرق مختلف كوشیدند این مراسم را زنده نگاه دارند. در این راستا بسیاری از مردم مشتاق اما بیمناك از چكمه و قداره، ناچار بودند مراسم عزاداری را بهصورت مخفیانه برگزار كنند.[15]
آنها در بسیاری از مواقعِ وقت سحر و مابین طلوعین را برای عزاداری انتخاب كردند.[16] البته بودند افراد بانفوذی كه با استفاده از موقعیت خود تلاش كردند مجالس روضه را زنده نگه دارند.[17] در این میان تلاشهای آیتالله شیخ عبدالهادی حائرییزدی، چشمگیر بود. وی علاوه بر روضه كه هر شب جمعه و در دهه محرم به آن اهتمام داشت، هر روز قبل از شروع درس بهطور مختصر ذكر توسلی به امام حسین(ع) توسط یكی از شاگردانش(حاج آقا جواد قمییا شیخ ابراهیم صاحبالزمانی) انجام میداد.[18]
اما ممنوع بودن برگزاری مراسم عزاداری امام حسین(ع) بااشغال ایران به دست متفقین و تبعید رضاخان به پایان رسید. با پخش خبر تبعید رضاخان از كشور، بسیاری از مردم بهصورت خودجوش به تكیههای عزاداری و مسجدها روی آوردند، و با اینكه ماه محرم و صفر نبود، فریاد «یا حسین» سردادند. اینگونه حركت مردم و اظهار شادی خود با فریاد «یا حسین»، در واقع واكنشی بود به سالهای ممنوع بودن عزاداری امام حسین(ع).[19]
*** برگرفته از كتاب "محرم و انقلاب اسلامی"
پی نوشت ها:
1- حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صد سالهی ایران، ج 2، تهران، كارنگ، 1379، ص 692
2- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3، ص 461
3- حسن اعظام قدسی)اعظام الوزاره(، خاطرات من یا تاریخ صد سالهی ایران، ج 2، ص 693
4- همان، صص 692-693
5- خاطرات ملكه پهلوی تاجالملوك آیرملو (همسر اول رضاخان ـ مادر محمدرضا پهلوی)، تهران، بهآفرین، 1381، صص75ـ77
6- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3، ص 461
7- هفتاد سال خاطره از آیتالله سید حسین بدلا، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، صص23-24.
8- حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه: نظری بر عملكرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای 1305-1320، تهران، عروج، 1376، صص139ـ141
9- همان، ص 140
10- حسین مكی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 4، تهران، نشر ناشر، 1361، ص19
11- هفتادسال خاطره از آیتالله بدلا، پیشین، صص 98-99
12- خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه كشف حجاب (1313-1322)، به كوشش مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، تهران، سازمان اسناد ملی، 1371، صص 86-87
13- همان، ص 86
14- همان، ص 87
15- امام خمینی(ره) و هیئتهای دینی مبارز، به كوشش محمدجواد مرادینیا، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، مؤسسهی چاپ و نشر عروج، 1387، صص 36-37
16- هفتاد سال خاطره ازآیتالله بدلا، صص 95ـ 96
17- خاطرات آیتالله پسندیده، به كوشش محمدجواد مرادینیا تهران، سوره، 1381، صص 88 ـ90.
18- حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، صص253-254.
19- عبدالهادی حائری، آنچه گذشت...، تهران، معین، 1372، صص 33-34