پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجتالاسلام محمد تقی فلسفی، واعظ انقلابی و مبارز نهضت اسلامی در 27 آذر 1377 دار فانی را وداع گفت. وی که در دوران نهضت اسلامی با منبرهای پر حرارت خود، نقش فراوانی در روشنگری ملت ایران داشت، در دوران رضاخان نیز به دلیل مبارزاتش، ممنوعالمنبر شده بود.
ممنوعالمنبری در دوران رضاخان
حجتالاسلام فلسفی در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره ممنوعیت منبرش در دوران رضاخان میگوید: در سال 1316 شمسي در ايام حكومت رضاخان، شبها در مسجد ميرزاموسي معروف به مسجد بزازها منبر ميرفتم. مدتي از قضيه مسجد گوهرشاد گذشته بود. در يك جلسه به مناسبتي گفتم: «در اسلام مسجد، مكتب برادري است. محيط مسجد محل صلح و صفا مصافحه و معانقه، دوستي، تبسم، گرمي و تعاون است. آيا شنيدهايد كه در مسجد كسي به كسي فحش بدهد؟ كسي به كسي بد بگويد؟ سيلي بزند؟ آدم بكشد؟ اين امور متعلق به فرهنگ مسجد نيست.»
همين كه اين مطلب را گفتم و از منبر پايين آمدم، رئيس كلانتري بازار گفت: «آدمكشي در مسجد، طعنه زدن به واقعه مسجد گوهرشاد است.» ...همان شب مرا از منزل احضار كردند. سرهنگ سيف رئيس كارآگاهي در آن موقع شب آمد و گفت «آقاي فلسفي! گزارش دادهاند كه شما به حادثة قتل مردم در مسجد گوهرشاد كنايه زدهايد. يا بايد در زندان بمانيد تا پرونده را كامل كنند و موضوع به عرض اعليحضرت برسد و يا بايد التزام بدهيد كه لباستان را عوض كنيد و ديگر قدم به منبر نگذاريد چون منبر شما ممنوع شده است.»
...سالهاي 1315 و 1316 شمسي بحبوحه قدرت رضاخان بود و كسي جرأت نداشت يك كلمه در آن مورد سخن بگويد يا نامه بنويسد. اگر فيالمثل ميگفتند منبر فلاني را چرا منع كردهاند، ميگفتند در منبر به واقعه مسجد گوهرشاد و جرياني كه اعليحضرت به منظور امنيت مملكت انجام داده، گوشه زده، يا اعتراض كردهاست.
...تا اینکه در اواسط سال 1319 مرحوم آيتالله كاشاني به من پيشنهاد كرد لباسم را بپوشم و منبر بروم. ايشان گفتند: «ممنوعيت منبرت را من حل ميكنم كه آزاد شود. در حل اين مشكل هم به شخص ديگري مراجعه نكن، به شرطي كه از همين حالا به من قول بدهي عصرهاي جمعه در مسجد من واقع در خيابان پامنار منبر بروي». من هم قبول كردم و پس از رفع منع از منبرم، تا مدتي عصرهاي جمعه آنجا منبر ميرفتم.
تلاش برای جلوگیری از اعدام شهید نواب صفوی
واعظ شهیر نهضت اسلامی، درباره تلاشهای خود برای جلوگیری از اعدام شهید نواب صفوی میگوید: در ماجراي محاكمه و اعدام فدائيان اسلام، چون پرونده آنها در دادگاه نظامي بود، به دادستان ارتش كه سپهبد آزموده بود، تلفن كردم و گفتم: «اجمالاً به شما ميگويم كه اعدام فدائيان اسلام قضيه مهمي است. نواب صفوي سيد و فرزند پيغمبر(ص) است. او با انگيزه ديني بعضي از اعمال را انجام دادهاست كه نه تحتتأثير سياست خارجي بوده و نه از روي هواي نفس. او به كارش اعتقاد ديني داشته است. اگر بتوانيد كاري كنيد كه حكم اعدام او به حبس تبديل شود، اولي است. من اين تذكر را ميدهم كه بدانيد اعدام او و يارانش از ديدگاه اسلام و جامعه اسلامي ما بسيار سنگين است.» دادستان گفت: «ببينم چه ميشود»، ولي كار جنبه سياسي داشت و متأسفانه شد آنچه نبايد بشود.
راز قاطعیت امام در مبارزه با رژم پهلوی چه بود؟
به گفته حجتالاسلام فلسفی: در مدت اقامت امام در پاريس افراد زيادي از ايران به پاريس رفتند. از جمله آنها مرحوم آقاي مطهري بود. ايشان قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت: «شما پيامي براي آقا ـ امام ـ داريد؟» دو سه موضوع بود كه من به طور خصوصي گفتم. بعد ايشان خداحافظي كرد و رفت. وقتي مرحوم مطهري برگشت به ديدن ايشان رفتم؛ آن هم در وقتي كه كسي نبود. تقريباً اول شب بود.
موضوعاتي را كه گفته بودم، ايشان به امام گفته بودند و جواب هم گرفته بودند؛ ولي ديدم آقاي مطهري ميگويد: «آقا من مبهوت هستم». گفتم: «چرا؟» گفت: «تصميمي كه امام گرفته، با اين همه نظاميهاي تا دندان مسلح، با آن همه حمايتهاي آمريكا و انگلستان و فرانسه ، نتيجه چه خواهد شد؟ آيا واقعاً اين تصميم براي ما موفقيت پيش ميآورد؟»
ايشان ميگفت: «به امام گفتم: آقا خطر خيلي مهم است، خودتان را چطور ميبينيد؟ امام در جواب فرمود: علي التحقيق پيروزيم!» شهيد مطهري ميگفت: «يك روحاني غير از يك كاسب است كه اين حرف را بزند. ديدم از يك طرف امام خميني است، عظمت دارد و من نميتوانم از ايشان بپرسم چرا پيروزيم؟ ولي پرسيدم: آيا به محضر امام عصر(عج) شرفياب شديد و او اين خبر را داده است؟ امام نفي و اثبات نكرد و فقط گفت: قطعاً پيروزيم. گفتم: الهامي به شما شده است؟ باز فرمود: قطعاً پيروزيم. از هر دري كه من وارد شدم، ايشان نگفت كه واقعيت چيست، ولي همچنان با قاطعيت ميگفت: پيروزيم و اعتنا به اين همه تانك و توپ و نظامي و غيره نكنيد، علي التحقيق پيروزي با ماست.»
شهيد مطهري با حال بهت اين سخنان را به من گفت و خود متحير بود. ميگفت: «من نفهميدم امام از چه منشاء و منبعي به اين حقيقت رسيدهاست».
كسي كه اين قدر مطمئن و قوي صحبت ميكند، ديگر رعب و وحشت از آمريكا و غيره و بستن و كشتن ندارد. او يك چنين انساني بود. اين انسان نيرومند الهي در موقعي كه از اسارت خارج شد و از تبعيد تركيه به نجف رفت، شايد همان موقع آن الهامات به وي شده بود. لذا چند سال بعد شروع به تدريس ولايت فقيه كرد. آقايان مجتهدين ديگر درسشان كتاب صلاة ، كتاب زكات ، كتاب حج و غيره بود؛ اما ايشان درسشان ولايت فقيه بود.