پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ انگلیس که در جریان جنگ اول جهانی با خباثت فراوان علیه ملت ایران عمل کرده بود و در جریان مشروطه نیز خوی خبیث خود را بر همگان نشان داده بود، با روی کار آوردن رضاخان بزرگترین خباثت را در حق ملت ایران انجام داد. اسناد و مدارک گویای آن است که رضاخان بزرگترین وظیفه خود را حفظ منافع انگلیس در ایران میدانست. به دنبال این مهم، انگلیس سعی کرد با پیگیری اهداف خود از جمله سرکوب عشایر، چپاول نفت، عقب نگهداشتن ایران از رشد و پیشرفت، انعقاد پیمانهای بینالمللی به ضرر منافع کشور و ... راه را برای برنامههای بعدی خود فراهم کند.
این نوشتار با تورق تاریخ، برخی از خباثتهای انگلیس علیه مردم ایران در دوران رضاخان را بررسی میکند.
تامین منافع انگلیس با روی کار آمدن رضاخان
بنابر اسناد و مدارک تاریخی انگلیسیها برای تأمین منافع خود در ایران سعی کردند با راهاندازی کودتا، رضاخان را بر سر کار بیاورند. اردشیر جی ریپورتر در وصیتنامه خود در مورد حمایت انگلیس از کودتا مینویسد: «...به دستور وزارت جنگ در لندن و نایبالسلطنه در هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. من برای نظرات رضاخان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قایل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم ... ملاقات آیرونساید با رضاخان و تکرار آن، به حمایت انگلیس از رضاخان باعث شد و سرانجام کودتا شکل گرفت.» [1]
سندي در وزارت امور خارجه آمريكا وجود دارد كه نشان از نقش انگليس در كودتاي رضاخان ميدهد. در این سند (گزارش سفير وقت آمريكا درتهران به وزير امور خارجه) آمده است: بلشويسم امري غيرقابل اجتناب مينمايد؛ اما در واقعيت بيش از هر حادثه ديگري كه براي ايران رخ دهد به مذاق دولت انگليس و وزارت هند خوش نميآمد، زيرا ايران بلشويكي براي هند خطر هميشگي خواهد بود... در عصر يكشنبه بيستم فوريه، مردم از حركت حدود 1500 نفر از نيروهاي قزاق از قزوين كه در چند مايلي بيرون تهران هستند، تعجبزده شدند. گفته ميشد كه آنها ميخواهند پايتخت را به تصرف درآورند.
در عصر همان روز وزيرمختار بريتانيا براي هواخوري به بيرون شهر رفته تاحدود ساعت پنج بازنگشته. ساعاتي قبل از اين ساعت، كنسول هيئت بريتانيا، سرهنگ دوم هيگ و سيدضياءالدين براي ملاقات با قزاقان به بيرون شهر رفتهبودند. هدف اين دو نفر تحقيق درباره نيات قزاقان مهاجم بوده است و قزاقان آشكار ساختند كه به هر يك از آنها بريتانيا قبل از ورود به شهر پنج تومان، حدود پنج دلار، داده است. اين طور گفته ميشود كه پيش از خروج قزاقها از قزوين كلنل اسميت (رئيس قزاقها در قزوين) پول لازم را براي تحويل به قزاقها دريافت داشته است... لازم به تذكر است كه مبلغ مورد نظر با امضاي اسميت از بانك برداشت گرديد... مشهور است كه وزارت خارجه انگليس از سفير خود در تهران و عدم موفقيت او در انجام كارهايي كه بايد انجام ميشد موجب نارضايتي انگليس از وي شده است. از اين رو از انجام اين حركت بدون اطلاع وي نبايد تعجب كرد... به سرعت معلوم شد كه بسياري از چهرههاي اصلي جنبش پيشتر داراي تماسهاي دوستانهاي با بريتانيا بودهاند؛ سرگرد مسعودخان... در قزوين دستيار شخصي كلنل اسميت بوده است. كلنل رضاخان كه بهرياست قزاقها رسيد در هيئت نظامي انگليس ـ ايران خدمت كرده و به صورت عملي جاسوس رئيس هيئت بوده و براي چندمين ماه با بريتانيا در قزوين همكاري نزديک داشته».
بر اساس اسناد انگلیس سعی داشت با جلوگیری از هر گونه تشنج این تصمیم را عملی سازد. سر ریدر بولارد نیز نیاز دولت انگلیس به ثبات را مورد تأکید قرار میدهد و مینویسد: اصولا بروز هرگونه تشنج و بیثباتی در ایران مغایر اهداف انگلیس بوده. بنابر منابع تاریخی بعد از وقوع کودتا نرمن به دولت متبوع خود توصیه کرد از رژیم جدید حمایت کند زیرا برای منافع بریتانیا مناسبترین دولتی است که میتوانست پدید آید.[2]
در همین رابطه به نقل از حسن اعظام قدسی، یکی از نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی گفته بود: «من با کنسول انگلستان در مشهد رفاقت داشتم و بعد از کودتا که نزد وی رفتم و سوال کردم که هدفتان از کودتا چه بوده؟ کنسول در پاسخ گفت: وقتی قرارداد 1919 شکست خورد ما برنامههای وسیع و گستردهای برای ایران داشتیم.» در همین رابطه به کودتا برای تداوم سلطه انگلستان بر ایران، سرکوب سرحدداران و عشایر، برخورد با روحانیون و جمع کردن بساط روحانیت، جمع کردن بساط عزاداری سیدالشهداء(ع)، تداوم غارت نفت ایران و… اشاره میکند که این سیاستها کاملا در دوره رضاخان پیاده شد.
عقبماندگی ایران
یکی دیگر از خباثتهای انگلیس در دوران قدرتگیری رضاخان، تلاش برای عقبماندگی ایران بود. همزمان با روی کار آمدن رضاخان دور جدیدی از اقدامات و سیاستهای انگلستان برای عقب نگه داشتن کشور و ظلم به حقوق ملت ایران آغاز شد. عبدالحسین مسعود انصاری از دولتمردان مطلع عصر پهلوی اذعان میکند: «انگلیسها همیشه با هر اصلاحی در ایران مخالف بودند و نمیخواستند ایرانی در راه ترقی و تعالی گام بردارد و مانند کشورهای پیشرفته جهان بشود، بلکه سعی داشتند ایران همیشه به صورت خراب باقی بماند.»
بنابر خاطرات عبدالحسین مسعود انصاری انگلیسیها «نمیخواستند که در ایران صنایعی به وجود بیاید و ما قوه و قدرتی پیدا کنیم. آنها میل نداشتند که در کشور ما قشون منظم و مقتدری به وجود بیاید. آنها به آتش ناامنیها و نابسامانیها در کشور ما دامن میزدند، تا ما برای تأمین هزینههای قشونکشی بیشتر به آنها نیاز پیدا کنیم و بیشتر زیر بار قرض آنها برویم. آنها نمیخواستند که اوضاع مالی ایران سر و صورتی پیدا کند. آنها با تغییر تعرفه گمرکی ما، که کاملاً برخلاف مصالح ما و به نفع آنها تنظیم شده بود، مخالفت میورزیدند.» بنابر این خاطرات انگلیسیها «با هر گونه اقدامی از طرف ما برای جلوگیری از دخل و تصرف در منابع نفتی ما مخالفت میکردند. آنها میخواستند که رژیم منحوس کاپیتولاسیون در ایران باقی بماند و به لغو هیچ یک از امتیازاتی که به زور یا دسیسه از ما گرفته بودند تن در نمیدادند و با در دست داشتن بانک شاهنشاهی ایران، میخواستند که بر سرنوشت اقتصادی و مالی کشور ما حاکم باشند. خلاصه، آنها میخواستند که آقا باشند و بر ما فرمانروایی بکنند».[3]
سرکوب عشایر
یکی دیگر از خباثتهای انگلیس در دوران رضاخان حمایت همهجانبه از وی برای سرکوب ایلات و عشایر ایران است. به طوری که رضاخان پس از روی کار آمدن در طول دوازده سال (1300 - 1312) به کمک انگلیس توانست ایلات لرستان، بختیاری، کهگلویه و بویر احمد، فارس، بلوچستان، کردستان، آذربایجان، خراسان و خوزستان را با حملات نظامی و کشتارهای بیرحمانه سرکوب و یکجا نشین کند.
به شهادت اسناد، اندیشه «قلع و قمع» ایل بویراحمد، پس از مکاتبات انگلیسیان با دولت ایران ـ در تیرماه 1309 ـ به جد در دستور کار رژیم رضاخان قرار گرفت. در تاریخ پنجم تیرماه 1309، مدیر کمپانی نفت انگلیس ـ ایران، در نامهای به «تیمورتاش» وزیر دربار رضاخان از مزاحمت ایل بویر احمد برای انگلیسیها گلایه میکند. در پاسخ نامه «جکس»، تیمورتاش مینویسد: «مستر جکس عزیزم؛ ...اوامر مقتضیه در سرکوبی آنها صادر شده است.»[4]
در نقلی تاریخی آمده است که روزی یکی از وابستگان سفارت انگلیس در ملاقاتی با رضاخان، نسبت به از بین بردن عشایر که با عملیاتی نظامی و خشن صورت گرفت تشکر میکند. او در این باره میگوید: قبل از سرکوب عشایر اگر میخواستیم چیزی از ایران ببریم، باید به هزاران نفر از عشایر رشوه میدادیم و در نهایت هم موفق نمیشدیم یا اگر موفق میشدیم چندان بهرهای برایمان نداشت. اما امروز با حضور شما دیگر لازم نیست به هزاران نفر رشوه بدهیم.
عبدالله مستوفی در کتاب خود «شرح زندگانی من» با اشاره به این موضوع میگوید: «ماژور نوئل كه در 1309، اوقاتي كه به رياست استيناف در كرمان بودم ويس كونسول انگليس در آنجا، و بعد از وقايع شهريور 1320، كلنل نوئل و رئيس قسمت زراعت اراضي خوزستان، كه موقتا انگليسها از ايران به اجاره گرفته بودند، شده بود... از اعتراف به رشوه دادن خود، به خوانين بختياري هم استنكافي نداشت. بعد از مراجعت رضا شاه پهلوي از كرمان، خود ماژور براي من نقل ميكرد كه در روز شرفيابي اعليحضرت از من پرسيدند: شما به چه منظور به خانهاي بختياري رشوه ميداديد؟ عرض كردم براي اينكه مانع اقدامات ما در كارهاي نفت جنوب نباشند، فرمود امروز هم از اين قماش كارها ميكنيد؟ عرض كردم: امروز كشور ايران سرپرستي مثل اعليحضرت همايون شاهنشاهي دارد ديگر حاجتي به اين خردهكاريها نداريم»[5]
چپاول نفت
چپاول نفت ایران در رژیم رضاخان یکی دیگر از خباثتهای دولت انگلیس در برابر ملت ایران است. به عنوان نمونه تاریخ اسناد و منابع فراوانی از چپاول نفت ایران در پی قرارداد 1933 (1312 خورشیدی) که مدت امتیازنامه دارسی را 30 سال افزایش داد را به ثبت رسانده است.
مصطفی فاتح معاون شرکت نفت ایران و انگلیس در مورد پایمال شدن حقوق ملت ایران در نتیجه این قرارداد میگوید: «قبل از الغای امتیاز دارسی، دولت ایران موقعیت فوقالعاده مستحکمی در قبال شرکت داشت که متاسفانه زمامدار وقت آن را کاملا درک نکرده بود و اگر به آن پی برده بود، میتوانست بدون جنجال و هیاهو استیفای حق ایران را بنماید... خسارت وارده به دولت ایران در نتیجه فروش نفت ارزان از طرف شرکت به دولت انگلیس یکی از ادعاهای مشروع و دنیاپسندی بود که در هر جایی طرح میشد به محکومیت شرکت و پرداخت خسارت منتهی میگردید».
گزارش بانک جهانی نیز آشکار میسازد که: «بر اساس برآوردها، شرکت [نفت ایران و انگلیس] با عدم اجرای درست و توأم با حسن نيّت تعهداتش در چارچوب امتیاز دارسی؛ و با مهندسی کردن نحوة تعویض امتياز دارسی با قرارداد نامطلوب سال 1933، ایران را از درآمدی بالغ بر 1200 میلیون دلار [معادل 2/1 میلیارد دلار] محروم ساخت» [6] به گواه تاریخ انعقاد قرارداد 1933 بزرگترين خيانتي بود که يک دولت برای حفظ منافع بیگانگان عليه مردمش مرتکب شد.
انعقاد پیمان سعدآباد
از دیگر خباثهای انگلستان نسبت به کشور و مردم ایران میتوان به تلاش این دولت در تنظیم قراردادها و پیمانهای بینالمللی اشاره کرد. به عنوان نمونه مورخان و کارشناسان، انگلیس را کارگردان اصلی انعقاد پیمان سعدآباد میدانند. آنها معتقدند انگلیسها برای آنکه حلقهای پولادین در اطراف روسیه شوروی کشیده باشند، پیمانی چهارگانه بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان به وجود آورند.
بنابر یافتههای تاریخی، پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بود ، زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوقالجیشی مهمی بود به ترکیه واگذار شد. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضاشاه منابع نفتی غرب ایران و نصف شطالعرب را به عراق واگذار کرد تا از بابت عبور کشتیهای نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق -تحتالحمایه انگلیس- بپردازد.[7]
حسین مکی مجموع مذاکرات و معاهدات را این گونه جمعبندی میکند که «از لحاظ سیاسی و استفاده از پیمان سعدآباد در شهریورماه 1320 کاملا واضح و روشن گردید که برای ایران ثمری نداشت زیرا از شمال و جنوب به ایران حملهور گردیدند و کشور ایران را قوای خارجی اشغال نمودند و همپیمانان ایران نه تنها کمکی نکردند بلکه از اظهار تاسف هم خودداری نمودند».
با سقوط رضاخان در شهریور 1320 نیز خباثتهای انگلیس پایان نیافت چراکه آنها با روی کار آوردن محمدرضا به جای پدرش کوشیدند جای پای خود را در ایران محکمتر کنند. انگلیسیها در سال 1332 با همکاری متحد خود آمریکا اوج خباثت خود علیه مردم ایران را به نمایش گذاشتند و با راهاندازی کودتا در جهت تثبیت رژیم دستنشانده خود گام برداشتند.
2- فوران، جان؛ مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1383، چاپ پنجم، صص 302و 301.
3- مروری بر پنجاه سال تاریخ؛ خاطرات سیاسی و اجتماعی، تهذیب و تلخیص از باقر عاقلی، صص 327-326.
4- کیانوش کیانی هفت لنگ، «حکومت پهلوی و عشایر، سقوط»(مجموعه مقالات همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی)، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1384، ص 815 و 817.
5- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3، زوار، تهران، 1384، ص 361
6- بانک جهانی، «ملیشدن صنعت نفت ایران: چکیدهای از ریشهها و مسایل» مورخ 19 فوریه 1952؛ در وزارت خزانهداری آمریکا، پرونده شماره 362/7/306، سند شماره 541.
7- حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد 6، صص 411 تا 412.