آیتالله مسعودی خمینی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره مبارزات شهید آیتالله مدرس میگوید: یک بار آقای پسندیده[برادر امام] نقل میکردند که من در خدمت آقای مدرس بودم و ایشان میخواستند تدریسشان را شروع کنند، بنده به ایشان عرض کردم: « آقا این مبارزات شما به جایی نمیرسد. شما دارید خودتان را اذیت میکنید.» مرحوم مدرس در جواب فرمود:« من اگر پنج نفر را در اختیار داشتم که دنبال صنّاری نبودند، ایران را میگرفتم.»
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله سید حسن مدرس از عالمان مبارز و برجسته تاریخ معاصر ایران است که در دهم آذر ماه 1316 پس از سالها تبعید توسط رضا خان و عمالش به شهادت رسید. به همین مناسبت روایتهای از شخصیت شهید مدرس در ادامه آمده است که از نظر میگذرد.
*** شهید مدرس: اگر پنج نفر داشتم ایران را میگرفتم! ***
آیتالله مسعودی خمینی در خاطرات خود درباره مبارزات شهید آیتالله مدرس میگوید: یک بار آقای پسندیده[برادر امام] نقل میکردند که من در خدمت آقای مدرس بودم و ایشان میخواستند تدریسشان را شروع کنند، بنده به ایشان عرض کردم: « آقا این مبارزات شما به جایی نمیرسد. شما دارید خودتان را اذیت میکنید.» مرحوم مدرس در جواب فرمود:« من اگر پنج نفر را در اختیار داشتم که دنبال صنّاری نبودند، ایران را میگرفتم.»[1]
***روایت یک امریکایی از شخصیت شهید مدرس***
شخصیت بینظیر شهید آیتالله سید حسن مدرس که بیشتر در دوران نمایندگی مجلس بروز و ظهور داشت به شدت دیگران را تحت تأثیر قرار میداد بطوری که مستشاران امریکایی حاضر در ایران نیز از نزدیک چنین اثری را در کردهاند.
دکتر میلسپو (امریکایی) مستشار مالی و رئیس خزانهداری که در سال 1301 در استخدام دولت ایران بوده پس از خاتمه خدمتش در ایران در کتاب خود درباره مدرس چنین نوشته است: «مشخصترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس، مدرس میباشد که اخیراً به عنوان نایب رییس اول مجلس، انتخاب شده است. شهرت مدرس، بیشتر در این است که برای پول ارزشی قائل نیست. او در خانه سادهای زندگی میکند که جز یک قالیچه، تعدادی کتاب و یک مسند، چیز دیگری در آن وجود ندارد. لباس روحانیون را میپوشد و مردی است فاضل. در ملاقات با او محال است کسی تحت تأثیر سادگی و هوش و قدرت رهبری او قرار نگیرد...»[2]
***پاسخ صریح مدرس به رضاخان***
آیت الله سیدحسین موسوی کرمانی در کتاب خاطرات خود میگوید: مدرس، مرد فوقالعادهاى بود. رياست مجلس در اصل مال او بود. در مجلس، كسى مثل مدرس نمیتوانست در برابر رضاخان بايستد. روزى رضاخان به مدرس مىگويد: «سيّد، تو چرا اين قدر با من خصومت میكنى؟ تو چرا اين قدر عليه من حرف میزنى؟ تو از من چى میخواهى؟» مدرس با همان لهجه اصفهانى میگويد: «من میخوام جونتو بگيرم.»
رضاخان تا اين حرف را میشنود، كشيدهاى توى گوش مدرس میزند. بعد هم مدرس را به «كلات نادرى» تبعيد میكند و پس از آن، دستور میدهد كه او را مسموم كنند. در يكى از روزها كه مدرس روزه بود - البته ماه رمضان نبود ـ غذايى را كه مسموم كرده بودند، براى مدرس میبرند و به او مىگويند كه «بخور». ايشان میگويد كه «من روزه هستم. صبر كنيد موقع افطار بخورم». افطار كه میشود، مدرس آن غذاى مسموم را میخورد و حالش به هم میخورد. ساعت دو نيمه شب كه میشود، میبينند مدرس هنوز زنده است، يك متكا در دهانش میگذارند و خفهاش میكنند.[3]
پینوشت:
1. خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
2. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول و دوم
3.خاطرات آیتالله سید حسین موسوی کرمانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی