پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سال 1357 در حالی فرارسید که استانهای مختلف کشور از یزد گرفته تا مشهد و کرمان و اصفهان درگیر مبارزهای بیامان با رژیم پهلوی بودند. در میانه این سال، وقایع مختلفی چون آتشسوزی سینما رکس آبادان بر تنفر مردم افزود و با کشتار خونین 17 شهریور این نفرت به اوج رسید. به طوری که از مهرماه سال 1357، مبارزات مردم اوج گرفت.
در بابل، یکی از شهرهای شمالی کشور نیز مردم با حضور در میدان مبارزه با رژیم پهلوی، هرچه بیشتر برای ساقط کردن سلطنت تلاش کردند. آنها با حضور در راهپیماییها، تا پیروزی انقلاب اسلامی این مبارزه را ادامه دادند.
حجتالاسلام والمسلمین شیخ محمد فاضل استرآبادی، از روحاینون انقلابی بابل، فضای آن شهر را در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی اینگونه توصیف میکند: «راهپيماييهاي مختلفي در بابل انجام ميشد كه بعضي از آنها آرام بود و حتيشعاري هم داده نميشد؛ ولي در يكي از اين تظاهرات آرام، مأموران گاز اشكآور پرتاب ميكردند و مردم متفرق ميشدند.»
براساس خاطرات مرحوم فاضل استرآبادی، «در يكي از راهپيماييها براي اولين بار بود كه ما با گاز اشكآور مواجه ميشديم. تا آن زمان گاز اشكآور نديده بوديم و نميدانستيم كه چيست. اطراف محله اجابن بابل بود كه متوجه شديم چشمانمان ميسوزد و اشك ميآيد. مردم هم خيلي متعجب شده بودند. از طريق كوچه پس كوچهها فرار كرديم. مردم هم درهاي منازلشان را باز گذاشته بودند تا انقلابيون به داخل خانهها رفته و به صورتشان آب بزنند.»
مبارزات مردم بابل تازه اوج گرفته بود و آنها هم به مانند مردم ایران خواستار اخراج شاه و اربابان آمریکاییاش بودند. از همین رو بود که وقتی خبر فرار شاه از کشور پخش شد، مردم بابل نیز همانند سایر هموطنان خود، به پائین کشیدن مجسمههای شاه که نمادی از سلطنت خودکامه پهلوی بود پرداختند و به تعبیر رابرت هایزر، ژنرال آمریکایی، مردم « به طور نمادین در حال کشتن شاه بودند.»
مرحوم فاضل استرآبادی در گوشهای دیگر از خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط و منتشر شده است، با اشاره با سرنگونی مجسمههای شاه در بابل میگوید: «وقتي شاه از ايران فرار كرد، طبيعتاً انقلابيون نيز قدرت و تحرك بيشتري پيدا كردند. ضمن اينكه حضرت امام هم جهت آمدن به ايران اعلام آمادگي كردند؛ لذا مردم جهت انجام فعاليتهاي انقلابي بيشتر آماده شده بودند.»
این روحانی مبارز ادامه میدهد: «از جمله كارهايي كه در آن ايام در بيشتر شهرهاي ايران انجام ميگرفت، پايين كشيدن مجسمههاي شاه بود. يك شب در مسجد اين مطلب را مطرح كردم كه شاه رفت، نظام شاهي هم رفتنياست. امام هم انشاءالله به ايران ميآيد، شاه ديگر اعتبار خودش را از دست داده است. الان ميخواهيد مجسمهي شاه را پايين بكشيد و پايين كشيدن مجسمه هم نشان دهندهي بياعتباري و ننگ براي شاه است؛ اما مواظب باشيد كه كسي كشته نشود و خداي نخواسته خوني ريخته نشود... لذا بچههاي انقلابي خيلي اوضاع را كنترل ميكردند تا هم مجسمهها را پايين بكشند و هم كسي كشته نشود و بالاخره هم اين كار را كردند و مجسمههاي شاه را پايين آوردند.»
با فرار شاه از کشور، طولی نکشید که سلطنت پهلوی نیز همچون مجسمههای شاه سرنگون شد.