پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ رضاخان در دوران سلطنتش، تلاش زیادی کرد تا یک نیروی نظامی قدرتمند ایجاد کند. طرحهای متعددی هم برای این منظور داشت و مدتها در این مسیر گام برداشت. اما نتیجه اقدامات او در شهریور 1320 مورد آزمایش قرار گرفت؛ آنجا که این نیروی نظامی خود را در برابر تجاوز ارتشهای انگلیس، آمریکا و شوروی دید.
بیایید ماجرا را در خاطرات حسین فردوست، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی جست وجو کنیم. او درباره حوادث شهریور 20 و نحوه مواجهه ارتش رضاخان با متفقین میگوید: حوادث شهریور 1320 تا حدودی روشن است و اسناد و مدارک و خاطرات زیادی انتشار یافته است.
در جنوب کشور فرمانده نیروی دریایی به نام سرتیپ بایندر که مقاومت را جدی گرفته بود در مقابل ناوهای آمریکایی ایستادگی کرد. آمریکاییها ناو او را به توپ بستند و غرق کردند و بایندر شهید شد. این تنها مورد مقاومت جدی بود که به روحیات مرحوم بایندر بستگی داشت و اگر نمیخواست خطری متوجهش نمیشد.
آمریکاییها در خرمشهر پیاده شدند و لشکری که در خوزستان بود، تعدادی از آنها در دو سه محل، تیراندازیهای مختصری به سوی آمریکاییها کرده بود. ولی در مجموع میتوان گفت که نیروهای آمریکایی به راحتی در محور دزفول پیشروی میکرد و از مقاومت خبری نبود.
در منطقه آذربایجان در مقابل شورویها پس از چند مقاومت جزئی و غیرمهم، لشکرها از پایینترین تا بالاترین رده تفنگها را زمین ریختند تا سبکبار تر شوند و به کوهها گریختند.
لشکر گیلان به فرماندهی قدر، چند گلوله توپ به سوی روسها شلیک کرد و قدر به خاطر همین بعدها به عنوان افسر شجاع شهرت یافت.
هنگی که در مرزنآباد مستقر بود چون جزء واحدهای لشکر یک به فرماندهی بوذرجمهری بود، در مقابل روسها به کوه زد و خود را به لشکر یک رساند.
لشکر مشهد وضع نمونهای از نظر افتضاح داشت. آنها با وسایل موتوری که داشتند گریختند و بدون هیچ نظم و ترتیبی خود را به کویر زدند. سرعت فرار آنها به نحوی بود که واحدهای جلودارشان حتی به بندرعباس رسیدند و ما مطلع شدیم که تعدادی از واحدهای لشکر خراسان در بندرعباس پیدا شدهاند.
این علاوه بر جبن فرماندهان آن، ناشی از ترس و وحشتی بود که در واحدهای نظامی نسبت به روسها و قساوت آنها پیدا شده بود.
در مقابل انگلیسی ها هم مقاومتی نشد. تنها در یکی از گردنههای منطقه چند تیر توپ به روی واحدهای زرهی انگلیس شلیک شد و انگلیسیها پس از دو سه ساعت توقف مجددا پیشروی کردند.
ماوقع نیز از این قرار بود که لشکر کردستان به فرماندهی سرلشکر مقدم همه فرار کرده بودند و تنها یک آتشبار در محل مانده بود. آنها به ابتکار خود تیراندازی کردند و وقتی دیدند وضع وخیم است، آتشبار را رها کردند و گریختند.