پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یکی از مخاطبان در بخش ویژه «شما بپرسید»
سؤالی را درباره نحوه محاکمه سردمداران رژیم پهلوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
مطرح کرده است مبنی بر اینکه: « امیرعباس هویدا نخستوزیر رژیم ستمشاهی چگونه
کشته شد؟ توسط نیروهای انقلابی تیرباران شد؟ و یا قبل از اتمام محاکمه در دادگاه توسط
هادی غفاری کشته شد؟ »
مرحوم
سید رضا زوارهای نخستین دادستان انقلاب اسلامی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز
اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در همین رابطه میگوید: شاید هیچ انقلابی در دنیا
به اندازه انقلاب اسلامی ایران، زیر ذرهبین قدرتهای بزرگ نبود. برای مثال در
کدامین انقلاب دنیا سابقه دارد که در روزهای سوم و چهار پیروزی آن، انگلیس و
آمریکا ناظرینی برای رعایت حقوق بشر بفرستند یا بخواهند با زندانیان آن مصاحبه
کنند. اما در بدو پیروزی انقلاب ایران، قدرتها
بزرگ خیلی روی این قضیه تمرکز کرده بودند و روزی نبود که عدهای دانشجو یا خبرنگار
برای اطلاع از اوضاع و مصاحبه با زندانیان، به عنوان حقوق بشر و سازمان ملل گسیل
نشوند.
نحوه
رسیدگی به پرونده دانهدرشتهای رژیم پهلوی
زوارهای
درباره نحوه دادرسی محکومین رژیم پهلوی میگوید: معمولاً راجع به محاکمات بدو
پیروزی انقلاب و اعدامهای آن، تبلیغات منفی بسیاری صورت میگیرد. اینکه به متهمان
اجازه دفاع داده میشد و دادگاهها ناعادلانه بود. البته من تنها تا دهم اردیبهشت
۱۳5۸ در دادستانی انجام وظیفه میکردم.
اما از همان ابتدا روال کار به این صورت بود که در زندان قصر، فرمهایی تهیه کردیم
که کلیه دستگیرشدگان مشخصات دقیق خود را در آن مینوشتند تا اگر دلایلی علیهشان
وجود دارد، جمعآوری بشود. غالب اینها خودشان اقرار میکردند. زمانی هم که
تحقیقات به حد کفایت میرسید به دادگاه معرفی میشدند.
در برخی موارد
هم امام با صراحت مشخص کرده بود که به فرض «فقط با شکنجهگرهای ساواک کار داشته
باشید». مقصود ایشان این بود که هر کسی در ساواک کار میکرد متهم و مجرم نیست.
راننده و مستخدم و باغبان و تلفنچی و حتی کارمند اداری
ساواک، تنها برای امرار معاش خود کار میکردهاند و هدف سیاسی نداشته یا جنایتکار
نبودهاند. بنابراین به این گونه افراد برگههایی داده میشد که کسی مزاحمشان
نشود. اما روسای ادارات ساواک، بازجوها و شکنجهگرهایش باید دستگیر و محاکمه میشدند.
عدم آمادگی وکلا برای قبول وکالت پروندهها
دادستان
وقت انقلاب با اشاره به عدم آمادگی وکلا برای پذیرش پروندههای سنگین خائنین به
ملت میافزاید: عدهای هم آن روزها اعتراض میکردند که چرا متهمین وکیل ندارند؟ به
طور قاطع باید بگویم که کسی حاضر نبود و وکالت آنها را قبول کند. علاوه بر این
تصور کنید کسی که جنایاتش آشکار است، چه حرفی برای دفاع از خود دارد؟ در پایان جنگ
جهانی دوم از موسولینی تنها یک سؤال پرسیدند و آن اسم و مشخصاتش بود. برای آنکه
هویتش مشخص شود. بلافاصله هم دستور اعدامش داده شد. آيا او میتوانست از کارها و
جنایاتش دفاع کند و آیا چنین اجازهای به او داده شد؟ تصور کنید کسی مثل هویدا که
سیزده سال و چند ماه نخست وزیریاش از خیانت اشباع شده بود و از وزارت اقتصاد و
دارایی وزارت خارجه و دفتر نخستوزیریاش، هفت کارتن سند و مدرک برای اثبات خيانتش
استخراج شد، میتوانست خودش را بیگناه معرفی کند و به صرف داشتن یک وکیل از چنگال
عدالت برهد؟
تمامی
کسانی که در بدو پیروزی انقلاب اعدام شدند، فرمانداران نظامی شهرهای بزرگ بودند؛
کسانی که دستور قتل صدها نفر را در تظاهراتهای مردمی و یا زندانها داده بودند.
در پرونده یکی از آنها که فرمانده لشکر خراسان بود، گزارشهایی وجود داشت که در
فلان تاریخ این تعداد نفر را به رگبار بستم، این تعداد کشته شدند و تعدادی هم
مجروح. درباره فرمانده نظامی قم، فرماندار جهرم و دیگران هم دهها گزارش از این
دست وجود داشت. آیا این دلایل کافی نیست و امکان قضاوت را به هر عقل سلیمی نمیدهد؟
درایت امام
خمینی در برخورد با سران رژیم پهلوی
زوارهای در
بخش دیگری از خاطرات خود با اشاره به درایت و هوشمندی امام خمینی در رسیدگی به
وضعیت سران رژیم پهلوی میگوید: علاوه بر این، محاكمات بعد از انقلاب در هیچ کجای
دنیا با محاكمات عادی شباهت ندارد. در تمام انقلابات دنیا، گروه مخالف را به سرعت
قلع و قمع میکنند، اما این تنها انقلاب اسلامی ایران بود که برای محاکمه مخالفانش
دادگاه تشکیل میشد و تا شش ماه بعد از پیروزی آن تعداد اعدامیها به دویست نفر هم
نمیرسید.
در حالی که با
آن کینه و نفرتی که در مردم نسبت به عوامل رژیم وجود داشت، ممکن بود در همان چند
روز اول، دویست هزار نفر تنها به دست مردم کشته شوند، اما امام با درایت خاص خود،
درست یک روز پس از پیروزی انقلاب و در روز بیست و سوم ۱۳۵۷ اعلام کرد که هیچ کس حق ندارد با
مسئولان رژیم گذشته و هر کسی که به نحوی با آنها در ارتباط بوده، برخورد فیزیکی
داشته باشد. فقط آنها را دستگیر کنید و تحویل دادسرا دهید. هیچ کس حق ندارد خودش
وارد عمل شود.
چنین چیزی در
سایر انقلابهای دنیا بیسابقه است و همیشه هرج و مرج اولین پیامد مستقیم آنهاست.
اما درک و فهم امام و نفوذ عمیق سخن ایشان در میان مردم باعث شد اوضاع تا اندازهای
آرام شود و به رغم تنفری که مردم از ساواک داشتند، بدون هیچ ضرب و شتم آنها را به
دادسرا تحویل میدادند. در واقع نفوذ کلمه امام از یک کشتار وسیع جلوگیری کرد و
این یکی از بزرگترین امتیازات و شاخصههای انقلاب ایران بود.
نحوه
محاکمه و اعدام هویدا
همچنین
در خاطرات شیخ صادق خلخالی مسئول وقت محاکمه سران رژیم پهلوی درباره اعدام هویدا
اینچنین آمده است: «یکی از بزرگترین مهرهها و عوامل فساد دستگاه پهلوی، آقای
امیرعباس هویدا بود. او پس از اعدام انقلابی منصور، بر سر کار آمد و به مدت نزدیک به سیزده سال، نخست وزیر شاه بود... همه
دفاعيات هویدا در دادگاه در این خلاصه میشد که میگفت: من یک مهره کوچک در سیستم
بودم و این سیستم بود که حکومت میکرد، نه من و نه افراد. او همه اتهامات را رد میکرد
و میگفت: این ساواک بود که کشور را اداره میکرد و من در ظاهر نخستوزیر بودم و
در واقع از جریانهای کشور اطلاع صحیحی نداشتم...
یکی
از پر دردسرترین و جنجالیترین محاكمات ما، همان محاکمه هویدا بود. ما در دادگاه
مرتباً با کارشکنیهای دولت موقت بازرگان رو به رو بودیم، زيرا اعضای این دولت تقریباً
با اعدام هويدا مخالف بودند. یدالله سحابی میگفت: «اگر خلخالی هویدا را اعدام کند،
نخستوزیر کُشی در ایران امری عادی خواهد شد و ممکن است پس از شکست انقلاب، ما را
هم بکشند». بازرگان هم سرسختانه با اعدام هویدا مخالفت میکرد... من همه این جریانها
را درک میکردم و میدانستم که آنها به هر ترفندی که باشد، میخواهند هویدا را از
دست ما بگیرند.
وقتی
که من تصمیم گرفتم هویدا را اعدام کنم... نزدیک ظهر بود که هویدا را آوردند.
خبرنگاران زیادی در داخل دادگاه پرسه میزدند و میدانستند خبر مهمی است، ولی نمیدانستند
که کدام یکی از مجرمین را میخواهیم محاکمه کنیم... من به پاسداران گفتم: هر کس که
میخواهد از در زندان قصر و یا در دادگاه به داخل بیاید مانعی ندارد، ولی از بیرون
رفتن آنها جلوگیری نمایید... همه تلفنها را قطع و گوشیها را در یخچال گذاشته و
در آن را قفل کردم تا کسی نتواند با خارج تماس بگیرد...
همه
این اقدامات و احتياطها برای این بود که بازرگان مخالف اعدام هویدا بود. آنها
سعی داشتند، به عناوین مختلف و با سیاستبازی، دادگاه را به تأخیر بیندازند و
هويدا را هم چون استخوانی در حلقوم ملت ایران نگه دارند تا شاید از این ستون به آن
ستون فرجی باشد. آنها شاید با این وقت تلف کردن میخواستند هویدا را فراری بدهند،
همانطوری که بختیار را فراری داده بودند. ما هم شش دانگ حواسمان جمع بود و نمیخواستیم
که کلاه سر ما بگذارند.