پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی از علمای مبارز و انقلابی و مؤسس و تولیت مدرسه علمیه الامام القائم(عج)، به ملکوت اعلی پیوست. ضمن تسلیت به مناسبت درگذشت این عالم نامی، بخشی از یادمانهای ایشان که در گنجینه تاریخشفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت شده است، برای نخستین بار منتشر میشود.
گذری اجمالی به زندگینامه آیتالله علمالهدی
آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی فرزند آیتالله سیدعلی علمالهدی در سال 1309 شمسی در مشهد متولد شد. وی تحصیلات حوزوی را از سن ۱۱سالگی در حوزه علمیه این شهر، در مدرسه بالاسر آغاز کرد و پس از آن به مدرسه نواب رفت. او به سبک حوزه علمیه مشهد، ادبیات، صرف و نحو، معانی و بیان، منطق، اصول فقه، تفسیر قرآن، عقائد کلامی نسبت به توحید و نبوت و معاد را فراگرفت.
اولین دروس حوزوی را نزد اساتیدی چون آیتالله سید علی علمالهدی(پدرش)، آیتالله میرزا مهدی اصفهانی، آیتالله سید احمد یزدی و ادیب خراسانی آموخت. در سال 1323 به قم هجرت کرد و از محضر اساتیدی چون آیات مرتضی حائری، سلطانی، سیدمحمد داماد، گلپایگانی و نجفی مرعشی استفاده کرد. در سال 1329 به مدت ده سال از درس خارج فقه حضرت آیتالله العظمی بروجردی بهرهمند شد و علاوه بر این در همان سالها به مدت ده تا دوازده سال از محضر درس امام خمینی(ره) در فقه و اصول استفاده کرد و به عنوان حلقه اولیه شاگردان امام مطرح شد.
یکی از مهمترین مأموریتهای آیتالله علمالهدی از سوی امام خمینی در سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ رساندن نامههای محرمانه امام به علمای شرق کشور بود. وی در سال ۱۳۴۸ شمسی به تهران هجرت کرد و با تشکیل مجمع فکری و خدمات اسلامی، تأسیس حوزه علمیه الامام القائم، موسسه خیریه و دارالایتام فاطمهالزهرا(س) و تربیت شاگردان، منشأ آثار و برکات زیادی شد.
ضبط خاطرات آیتالله علمالهدی از بهمن 1381 در مرکز اسناد انقلاب اسلامی شروع شد و در طی بیش از 20 جلسه، ناگفتههای ایشان از رخدادهای تاریخ معاصر ایران و یادمانهای وی از نهضت اسلامی ثبت و ضبط گردید که بخشی از این خاطرات را در ادامه میخوانید.
جنایت رضاخان در گوهرشاد
آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی درباره جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد میگوید: آن روز، خون و خونريزي شد و من بهخاطر دارم که در کوهسنگي چهارديواري بزرگي بود؛ پدرم نقل ميکرد در روز کشتار، ماشينها را آوردند و جنازههايي که در صحن ريخته بود، همه را بدون غسل و کفن روی هم ريختند و بردند آنجا گودالي کندند و همهشان را دفن کردند.
نظر آیتالله بروجردی درباره تشکیل حکومت اسلامی
مرحوم علمالهدی که افتخار شاگردی در محضر آیتالله بروجردی را داشت در بخشی از خاطراتش با اشاره به رخدادهای مرداد 1332 و فرار شاه از کشور میگوید: آن روزها مسئله تشکيل حکومت، براي ما طلبهها و شاگردان آیتالله بروجردی، مسئله خيلي حساسی بود. در دورهای که محمدرضا براي مدت کوتاهي از ایران رفت [بعد از کودتای ناکام 25 مرداد 32] به آيتالله بروجردي اين اعتراض شد که شما باوجود رفتن محمدرضا از مملکت و ضعف مصدق و همراهي آقاسيدابوالقاسم کاشاني، خيلي مناسب بود که تشکيل حکومت ميداديد و هيئت دولت ایجاد ميکرديد.
آن بزرگوار در پاسخ فرمود: در آن چند شب، تا صبح نخوابيدم و فکر کردم؛ اما به این نتیجه رسیدم که الان من نميتوانم تشکيل حکومت بدهم و افراد مناسبي در اختيارم نیست؛ از اين جهت سکوت کردم. فرمايش ايشان به اين معنا بود که نتوانستم افراد آگاه را دور خود جمع کنم و تشکيل حکومت بدهم. تا اینکه در نهایت، اين توفيق براي وجود مقدس امام حاصل شد و ایشان این مهم را انجام دادند.
واکنش امام به فاجعه فیضیه
مرحوم علمالهدی که خود شاهد جنایت عمال شاه در فیضیه بود، در این رابطه میگوید: وقتي ما به مجلس مدرسه فیضیه رسیدیم، در بسته بود. سعي کرديم داخل شویم که یکدفعه عدهای به مجلس حمله کردند. بعد که [این هجوم] تمام شد و اطرافیان، وجود مقدس آيتالله گلپايگاني را بيرون آوردند، در باز شد و ما وارد شديم و ديديم که تمام کتابها يا سوخته شده يا داخل حوض ريخته شده است؛ تمام درهاي اتاقها شکسته و چند جنازه هم آن وسط افتاده بود.
طلاب از آنجا به سمت منزل امام رفتند. امام فرمودند: من بايد خودم به آنجا (فیضیه) بروم. ایشان حرکت کردند و تا بيرون منزل آمدند اما طلاب به پای ایشان افتادند که اگر آنجا بروید شما را ميکشند و شما را از دست ما ميگيرند. لذا طلاب مانع از حرکت امام به سمت فیضیه شدند...
ملاقات با امام موسی صدر در لبنان
مرحوم علمالهدی که در برههای در لبنان با امام موسیصدر دیدار کرده بود، در این باره میگوید: وقتی امام موسیصدر وارد لبنان شد، استقبال بسيار خوبي از ايشان به عمل آمد و ايشان در محل شيعهنشين که تقريباً در جنوب بيروت واقع شده، منزلي تهيه کردند که من هم یکبار خدمت ایشان مشرف شدم. آنجا ايشان به من فرمودند که سلام مرا به آيتالله خميني برسان، من اجازه وجوهات از ايشان دارم و عنايت بفرمايند در اين حرکت انقلابي که شروع شده، ما را هم ياري کنند.
واکنش امام خمینی به ربایش امام موسی صدر
آیتالله عبدالجواد علمالهدی درباره واکنش امام خمینی به ناپدید شدن امام موسی صدر میگوید: بهخاطر دارم من حرکت کردم و قبل از ماه محرم به نوفللوشاتو هجرت کردم. محضر مبارک امام رسیدم و آنجا ديدم که امام تأکيد بسياري دارند و افرادي را معين ميکنند که به لبنان بروند و از وجود مقدس آقا امام موسي صدر خبري بياورند.
در اين قضيه آقاي حاجآقا رضا آمد خدمت امام و امام بر اين معنا تأکيد داشتند و حافظ اسد هم موافقت کرد که با او ملاقات داشته باشد. ايشان به اذن امام با حافظ اسد ملاقاتي کردند. حافظ اسد گفته بود که شما خاطرت جمع باشد، موسي در امن است ولی مصلحت شما نيست که به ليبي برويد و دنبال آقا موسي بگرديد. اين چه سري بود که به حاج آقا رضا، فرزند بزرگ آيتالله صدر هم جواب مستقيم داده نشد، نمیدانم. و اين بزرگوار برگشت.
در محضر امام در نوفللوشاتو
مرحوم آیتالله علمالهدی در دوره حضور امام خمینی در پاریس به حضور ایشان رسیدند. آن مرحوم از آن روزها خاطرات جالبی دارد: در پاریس خدمت امام رسيدم. آنجا باغي بود که در مواقع نماز، آقا کنار درختان و داخل باغ، نماز جماعت ميخواندند. مردم هم ميآمدند پشت ديوار و نگاه ميکردند و عکس میگرفتند. بعضی از آنها ميگفتند که ما مسيحي هستيم و ايشان (امام) نماينده مسيح است که آمده و از طریق ایشان بر ما برکات نازل ميشود. خيلي وجود امام در آنجا را براي خود برکت و نعمت ميدانستند.
طی ده روزي که من محضر مبارک ايشان بودم، خبری [به نقل] از ارتشبد ازهاري از تهران آمد که «حضرت آيتاللهالعظمي، الان ايران در امن و امان است و مملکت خودتان است؛ تشريف بياوريد به مملکت خودتان!» امام وقتی این را شنیدند، همانطور که سر مبارکشان پايين بود، فرمودند: «آمدن یا نیامدن من به ايران به اختيار خودم است...»
مبارزه مسلحانه؛ آری یا نه؟
آیتالله علمالهدی به یاد میآورد: در پاریس، روزی یک خبرنگار از امام پرسید: آيا شما اجازه ميدهيد کساني که طرفدار شما هستند مسلح شوند؟ حضرت با دست اشاره فرمودند که نه؛ ما با اسلحه کاري نداريم؛ ما قصد حرکت مسلحانه نداريم و اين تکليفي است که اجانب ممکن است به دستپروردههایشان تحمیل کنند. ما اهل اين حرفها نيستيم، ما اهل استدلال و مباحثه هستيم و حرفمان را به دنيا ميزنيم و زدهايم؛ حرف ما این است که استقلال خود را ميخواهيم.