پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ هشت سال دفاع مقدس برگ زرینی از ایستادگی و مقاومت دلیرانه و مردمی از سوی جبهه انقلاب اسلامی است که به پیروزی و سربلندی ملت ایران منجر شد.
در کتاب خاطرات علی دانشمنفرد(قائممقام استاندار وقت خوزستان) که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده به بیان خاطراتی از روزهای ابتدایی جنگ و لحظات سخت و طاقتفرسای آن، پرداخته شده که در ادامه آمده است.
جلوگیری از اشغال اهواز
علی دانشمنفرد میگوید: از برجستهترین خاطرات من، مربوط به اوایل دوران جنگ تحمیلی در مهر ماه 1359 است که در آن زمان به عنوان قائممقام استاندار وقت خوزستان به منطقه رفتم. آن زمان، جنگ تحمیلی در اوج خود بود، دشمن قسمت عظیمی از استان خوزستان را اشغال کرده بود و تا 12-13 کیلومتری اهواز آمده بود. محیط بسیار آسیبپذیری بود، پس از غروب آفتاب، هیج نوری در شهر نبود و تاریکی مطلق بر فضا حاکم میشد، اشغال اهواز کلید پیروزی نیروهای بعثی در خاک ایران بود. شورای جنگ و در رأس آن شهید چمران اعلام کرده بودند که اهواز را به هیچ قیمتی نباید از دست داد؛ چرا که اشغال اهواز به معنای از دست دادن منابع نفتی و تهدید نقاط استراتژیک خوزستان بود. از همین رو به عنوان قائممقام استاندار خوزستان، جلسات مداومی با شهید چمران داشتم که این جلسات، گاهی تا هنگام صبح ادامه داشت. سرانجام قرار شد دور شهر اهواز دژی دفاعی بنا شود و نیروهای انقلاب در آن مستقر شوند. استانداری به عنوان مسؤول استان موظف شد که تمام ماشینهای سنگین مانند لودر و بولدوزرها را از کلیه ادارات خواسته و فراهم کند و برای ساختن این دژ، نیروها را بسیج نماید. با عنایت خدا و با حضور و همیاری نیروهای مردمی، دژ مستحکمی ساخته شد. حضور نیروهای مردمی هم با وجود تلاششان برای حفظ کیان کشور و نظام از جمله مسائل مبتلا و مشکلساز به آن روزها بود؛ چرا که نیروها به خط مقدم میآمدند، چند روزی میماندند و میرفتند و نهادی برای ساماندهی و آموزش آنها وجود نداشت. در آن زمان تجربه جنگی بزرگ و با این عظمت برای هیچکس وجود نداشت.
پرداخت حقوق کارمندان آبادان در روزهای ابتدای جنگ
از جمله خاطراتم از آن روزها این است که آقای دکتر عباس شیبانی از آبادان با من تماس گرفت و گفت برای پرداخت حقوق کارمندان به چهل میلیون تومان پول نیاز دارم. گفتم آقای دکتر! اصلا امکان ندارد پول بفرستیم، چون جادهها در دست عراقیها است، دکتر شیبانی گفت اگر این پول فرستاده نشود، ما نمیتوانیم به عنوان نماینده دولت اظهار وجود کنیم. به هر قیمتی شده باید این پول را بفرستید. من به عنوان قائممقام استاندار، مدیرکل اقتصاد و دارایی استان را احضار کرده و گفتم من چهل میلیون تومان پول لازم دارم تا برای پرداخت حقوق کارکنان دولت در آبادان به آنجا بفرستم. مدیرکل گفت به این صورت نمیشود پول داد، چرا که مسئولیت دارد. گفتم به هر صورتی، باید این مبلغ در اختیار ما قرار گیرد. از او انکار و از من اصرار، تا سرانجام قرار شد به عنوان نماینده دولت، مبلغ مذكور را گرفته و این امر صورتجلسه شود.
بعد از آن که پول در اختیارم قرار گرفت، مسأله مهم رساندن آن به آبادان بود. از آنجا که در سپاه بودم، عدهای از نیروهای زبده آن را میشناختم، از همین رو با دو نفر از برادران سپاه ارتباط برقرار کرده و گفتم یک مأموریت ویژه دارم. آیا میتوانید انجام دهید؟ گفتند توکل بر خدا میرویم حاج آقا!
واقعا همه کارها توكل بر خدا بود. چهل میلیون تومان پول آن زمان، پول کمی نبود. چک و حواله هم نمیشد صادر کرد؛ چرا که سیستم بانکی مختل بود. به قول معروف چهل میلیون پول بیزبان را آن دو در کولهپشتی جاسازی کرده و از طریق آب، با یک حالت چریکی به سمت آبادان رفتند. یک روز گذشت و از آن دو خبری نشد. دکتر شیبانی تماس گرفت و گفت پول نرسیده است. سرانجام، روز دوم تماس گرفت و گفت پول رسید! حال شما ببینید در چه شرایطی این نیروهای مردمی انقلابی، جانبازی کردند و سرافرازانه از امتحان بیرون آمدند، زیرا بنده صبح که از خانه به سمت استانداری حرکت میکردم، با سرعت سرسامآوری میرفتم تا به آنجا برسم، چون آن مسیر کوتاه چندینبار گلوله باران میشد و باید بگویم که همگان قطرهای کوچک از دریای بزرگ و خروشان انقلاب اسلامی بودیم.