پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله محمدرضا مهدوی کنی از مبارزین باسابقه و از مسئولین نظام جمهوری اسلامی، در۲۹مهر۱۳۹۳ دارفانی را وداع گفت. او که از سال 1327 با امام خمینی آشنا شد، خاطراتی خواندنی از بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی دارد. آنچه در پی میآید بخشی از خاطرات آیتالله مهدوی کنی است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
اولین آشنایی با امام
آیتالله مهدویکنی درباره چگونگی آشنایی خود با امام خمینی میگوید: اولین آشنایی بنده با حضرت امام در سال 1327 در مدرسه فیضیه رخ داد. به هنگام مرجعیت آیتالله بروجردی، من ابتدا از آیتالله حجت تقلید میکردم. و به تبعیت از مرحوم برهان، که اولین استادم بود آیتالله حجت را بر دیگران ترجیح دادم...ولی با توجه به گسترش دایره نفوذ آیتالله بروجردی پس از ورود به قم برای ادامه تحصیل، درباره مرجع اعلم تحقیق بیشتری انجام دادم. از یکی از دوستانم یعنی مرحوم آشیخ احمد مولایی ـ که بعد از انقلاب تولیت آستان حضرت معصومه را به عهده گرفت ـ درباره مرجع اعلم پرسشهایی را مطرح کردم. او به من گفت در خصوص مرجعیت باید دقت بیشتری بکنیم. او به من پیشنهاد نمود تا برای رفع شبهات خود درباره مرجع اعلم به حاج آقا روحالله رجوع کنیم. من گفتم حاجآقا روحالله را نمیشناسم. ایشان گفت: او از اساتید بزرگ قم است، شب برای شرکت در نماز جماعت به مدرسه فیضیه میآید.
نزدیکیهای غروب یک روز حضرت امام در صف اول نماز در حیاط مدرسه فیضیه نشسته بود. آقای مولایی ایشان را به من نشان داد و گفت سؤالت را از ایشان بپرس. خدمت امام رسیده و سؤال خود را به این صورت مطرح کردم که: به نظر شما مرجع اعلم چه کسی است؟ ایشان تأملی کرد و اگر چه نفرمود که اعلم چه کسی است، اما فرمودند که از آقای بروجردی تقلید کنید.
البته من قبل از این از آقا میرزا جعفر سبحانی ـ که کفایه را نزد حضرت امام میخواند ـ از مراتب فضل و علم حضرت امام چیزهایی شنیده بودم. بهخصوص آقای سبحانی از فلسفه و فقه ایشان خیلی تعریف میکرد.
ارتباط حضرت امام با طلبههای تهرانی تنگاتنگ بود. در جلساتی که با تهرانیها داشت، مرحوم مولایی و مرحوم آشیخ جواد خندقآبادی بیشتر فعالیت داشتند. من پس از آشنایی با امام کتاب کشفالاسرار ایشان را خواندم. پس از مطالعه این کتاب درک کردم که ایشان با رژیم پهلوی سخت مخالف است، چون مطالب تندی علیه رضاخان در این کتاب آورده بود.
چرا امام در دهه 20 و 30 وارد میدان مبارزه با رژیم پهلوی نشد؟
آیتالله مهدوی کنی در بخش دیگری از خاطرات خود میگوید: سؤالی که مطرح بود این بود که حضرت امام، علیرغم آن اندیشههای والا و اهداف برجسته اسلامی، چرا در دوران حرکت آیتالله کاشانی یا فداییان اسلام به صحنه نیامدند و آن شرایط را با سکوت گذراندند؟ آن زمانها وقتی قم بودیم برای ما هم این سؤال مطرح بود. در آن زمان حرکتی از طرف ایشان مشاهده نمیکردیم. بعدها شنیدیم که ایشان با مرحوم آیتالله سید محمدتقی خوانساری روابط خوبی داشتند و مؤید برخی از موضعگیریهای ایشان بودند. همچنین شنیدیم که در تشییع جنازه آیتالله سید محمدتقی خوانساری خیلی اظهار تأثر کردند و حتی گریه کردند؛ ولی آن زمان ما اثری نمیدیدیم.
تحلیل بنده این بود که امام حرکت صریح جازم و قاطع را برای خودشان در صورتی لازم میدانستند که مؤثر باشد و معتقد بودند که این نمیشود مگر در موقعیتی که زمینه فراهم شود؛ موقعیتی که در آن اگر از ایشان حکمی صادر شود نافذ باشد و به تعبیر مولا امیرالمومنین(ع)، که پس از کشته شدن خلیفه سوم و هجوم مردم برای بیعت با ایشان، به مردم خطاب میکنند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر...»؛ یعنی اگر شماها نیامده بودید بر من حجت تمام نشده بود تا من برای اداره امور مسلمانان اقدام کنم. با اینکه امامت و ولایت حق مسلّم امیرالمومنین(ع) بود ولی مسئولیتشان منجزّ نبود جز در صورتی که مردم بیعت کنند و به یاریش بشتابند.
...امام خمینی مادام که مرجع نشده بودند واقعاً این مسئولیت در ایشان منجز نشده بود و به تعبیر دیگر حکمشان نافذ نبود و لذا هنگامی که مرحوم آیتالله بروجردی یا سایر مراجع بودند، ایشان گاهی خصوصی با آنها صحبت میکردند و اظهار عقیده میکردند و نظرات ناصحانه خود را خواه آنها میپذیرفتند یا نمیپذیرفتند، بیان میکردند اما به طور علنی وارد نمیشدند و بیش از این مسئولیت نداشتند و این هم از مسائلی است که من از بزرگی شخصیت امام میدانم که امام با اینکه دارای افکاری بلند بودند مع ذالک در محافل عمومی چیزی اظهار نمیکردند و معمولاً اشخاصی که تا این قدر عظیم نیستند نمیتوانند خودشان را نگه دارند، بالاخره چیزی میگویند ولو به عنوان گله باشد. ما ندیدیم که امام در جاهایی که مفید نیست حتی درددلی هم بکند.
از قراینی که ایشان در آن زمان نمیخواستند اظهار نظری کنند این بود که زمانی مرحوم آیتالله بروجردی در درس فرموده بودند که خوب است اساتید برای شاگردانششان روزی یک حدیث بخوانند و قبل از درس طلاب را موعظه کنند، البته این بحث ظاهراً مربوط به مسائل سیاسی نبود.
این خبر در قم منتشر شد که مرجع بزرگ و رئیس حوزه فرمودند که مدرسین هر کدام یک حدیث اخلاقی برای طلاب بخوانند. امام حدیثی نخواندند. آقای سبحانی به عنوان سؤال یا نقد گفتند حاج آقا! آقای بروجردی فرمودند که اساتید حوزه حدیثی بخوانند؛ شما هم حدیثی بفرمایید. امام در جواب فرمودند: ایشان حدیث بخوانند ما هم میآییم مینشینیم گوش میدهیم، من در وقت مقتضی حدیثی عرض خواهم کرد (همان بیاناتی که سالیانه داشتند).
برداشت من این است که امام مادامی که مسئله مرجعیت ایشان مطرح نشده بود و آن احساس مسئولیت؛ یعنی تنجیز مسئولیت برایشان نبوده که چون اثری ندارد نمیتوانم کاری بکنم. تا رسید به آنجایی که مرحوم آقای بروجردی از دنیا رفتند؛ زمینه برای این موضوع پیدا شد و ایشان احساس کردند که حالا دیگر نوبت ایشان و امثال ایشان است که وارد میدان بشوند، این تحلیل من از موضعگیریهای امام در زمان آیتالله بروجردی است.
روش تدریس امام
آیتالله مهدوی کنی که سابقه حضور در درسهای امام را داشت در این باره میگوید: نکته مهمی که در روش تدریس امام کاملاً محسوس بود، ترغیب طلاب به درس خواندن و ملا شدن بود. روش امام این بود که طلبه را محقق بار بیاورد. درس امام طلبهپرور بود. این از خصوصیات درس امام بود و آنهایی که به درس امام میآمدند این احساس را داشتند. بعضی از اساتید فقط محرّر خوبی هستند. امام هم محرّر بودند یعنی مطالب دیگران را خوب تقریر مینمودند و هم محققانه وارد مطلب میشدند و روح تحقیق را در شاگردان خود میدمیدند.
قاطعیت امام
آیتالله مهدوی کنی با اشاره به قاطعیت امام میگوید: بعضیها از امام در برخوردها توقعاتی داشتند. اما برخورد قاطع امام و دور از تعارفات رسمی و معمولی در زندگی، شاید از همان خلوصشان ناشی میشد که نمیخواستند بعضی کارها را انجام بدهند. چون امام از نظر فکری و از نظر موضعگیریهای خاصی که داشتند، بعضیها نمیپسندیدند و با ایشان مخالف بودند، اما مجموعه طلابِ جوانِ فاضل با امام بودند و حتی من افرادی را سراغ دارم که درس امام نمیآمدند و شاگرد آقایان دیگر بودند؛ مثل آقای مشکینی ـ که شاگرد مرحوم داماد ـ بودند ولی نسبت به امام ارادت داشتند به خصوص بعد از انقلاب که [این ارادت] بیشتر شد.
صلابت و دوراندیشی امام
آیتالله مهدوی کنی همچنین میگوید: در جریان حمله به مدرسه فیضیه ما شنیدیم که ساواکیها به حوزه حمله کردند، آن موقع من قم نبودم. بعد از آنکه مدرسه باز شد و در اختیار طلبهها گذاشته شد؛ من رفتم قم و آثار خرابیها و شکستگیها را دیدم.
از خصوصیاتی که من در مورد آن روزها میخواهم عرض کنم یک بحث سیاسی و یک برداشت جامعه شناختی از سوی امام است؛ که تنها در امام وجود داشت و از امتیازهای امام به شمار میرفت و سبب تثبیت رهبری دینی و سیاسی امام در جامعه تشیع شد: روحیه بتشکنی ایشان بود. امام در فیضیه خطاب به شاه فرمودند: کاری نکن که بگویم ملت بیرونت کنند. این حرف برای ما واقعاً جالب بود. آن وقت کسی چنین جرأتی نداشت. سران رژیم راضی بودند که مثلاً وزرا و نخستوزیر را نقد کنند و زیر سؤال ببرند و حتی به آنها توهین کنند, ولی اجازه نمیدادند که حریم شاه شکسته شود. از خصوصیت مهم امام همین بود که رأس مخروط را هدف قرار داد. امتیاز امام از مراجع دیگر همین بود. بعضی آقایان هم میخواستند کارهایی بکنند اما به نقطه مرکزی حمله نمیکردند یا مصلحت نمیدیدند و یا میگفتند نمیشود و این از خصوصیات امام بود که کردند و شد.