پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اعتراض علما و در راس آنها امام خمینی به
رفراندوم شش بهمن 1341، برههای مهم در تاریخ نهضت اسلامی است. از آن روز تا بهمن
57، امام خمینی با استقامتی مثالزدنی، با رژیم پهلوی مبارزه کرد و سرانجام نیز
مردم ایران به رهبری امام موفق شدند نظام 2500 ساله شاهنشاهی را سرنگون کنند.
حجتالاسلام حسن روحانی در خاطرات
خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت، ضبط و منتشر شده است درباره طرح لوایح
ششگانه و مواجهه امام خمینی با رژیم شاه در سال 41 میگوید: از همان هفتههای
اولیهی نهضت اسلامی، كمكم برای همه روشن میشد كه رهبری نهضت با امام
است. مراجع دیگر هم در نهضت فعال بودند، اطلاعیه و اعلامیه میدادند، مقلّد
داشتند و شهریه میدادند، اما روشن بود آن كسی كه پیشتاز است، امام است.
اعلامیههای امام متقن، قویتر و قاطعتر بود. بهخصوص از آن زمانی كه
اسدالله علم تلگرافی برای سه تن از مراجع قم فرستاد، ولی از فرستادن
تلگرام برای امام خودداری ورزید، رفتار عَلَم باعث تحریك احساسات مردم شد
و بر محبوبیت امام افزود. یعنی امام هم به نوعی مظلوم واقع شد و هم بر
محبوبیت او در افكار عمومی افزوده شد.
به هرحال غائله انجمنهای ایالتی
و ولایتی در اوایل آذر ماه با پیروزی حوزه، علما، مراجع و متدینین به پایان
رسید و شادمانی سراسر ایران و خصوصاً قم و حوزهها را فراگرفت. اما این
شادمانی دیری نپایید و با طرح لوایح ششگانه در 19 دی به پایان رسید. این
بار، دیگر مصوبهی دولت یا نظر عَلَم نبود كه مردم بگویند دولت باید بركنار
شود، بلكه خود شاه در لوایح ششگانه به میدان آمد. یادم هست امام از همان
اوایل به این نكته اشاره كرده بود كه این بار شاه رو در روی ما قرار
دارد.
خبر لوایح ششگانه در 19 دی ماه
منتشر شد و از همان وقت، نگرانیها افزایش یافت. آن ایام نزدیك به ماه
مبارك رمضان و فكر میكنم 6 بهمن 1341 كه روز رفراندوم بود، مصادف با آخر
ماه شعبان بود. طلبهها برای تبلیغات كمكم عازم سفر میشدند. درسهای حوزه
از جمله درسهای مدرسهی ما هم تعطیل شده بود و من نیز عازم سمنان شدم.
در همان روزها، یعنی اواخر دی و اوایل بهمن، امام اعلامیهی بسیار مهمی
دربارهی رفراندوم صادر فرمودند كه در آن نوشته بودند برای انجام این
رفراندوم، شاه را اغفال كردهاند. این اعلامیه چاپ شد و من تعدادی از آن
را با خود به سمنان بردم كه پخش آنها برای من دردسرساز شد.
بنابراین برخلاف ماه رجب كه
برای حوزه و متدینین، ماه شادی بود، ماه شعبان، توأم با نگرانی شدید شده
بود. در حالی به آستان ماه رمضان نزدیك میشدیم كه موجی از نگرانی در
حوزه به وجود آمده بود و عدهای از طلاب هم تا حدّی مأیوس شده بودند و میگفتند
كه دیگر نمیشود كاری كرد؛ زیرا خود شاه به میدان آمده است. در مقابل، عدهای
معتقد بودند كه باید با قدرت ایستادگی كرد و اگر كوتاه بیاییم، رژیم تمام
احكام اسلام را از بین خواهد برد. بدینترتیب گونهای تشتت و اختلاف نظر،
كمكم در حوزه در حال شكل گرفتن بود، در عین حال برای همه روشن بود كه
امام در این داستان، كوتاه نخواهد آمد و قاطعانه ایستادگی خواهد كرد.
بحث اصلی هم در میان علما و
مراجع، تحریم رفراندوم بود. به خاطر دارم اولین اعلامیهای كه در این
باره از طرف امام صادر شد، به صورت سؤال و جواب بود. یعنی عدهای از امام
راجع به رفراندوم سؤال كرده بودند و امام در پاسخ، اعلامیهی مفصلی در
چند صفحه صادر كردند كه لحن آن هم بسیار تند بود و حتی علیه شاه هم جملاتی
داشت. در این اعلامیه، اصل رفراندوم غیر قانونی اعلام شده بود، زیرا در
قوانین آن زمان، موضوع رفراندوم پیشبینی نشده بود؛ بنابراین رفراندوم نمیتوانست
قانونی باشد.
یكی از مشكلات حركت جدید حوزه این بود كه در شروع این مرحله، حوزهی علمیه در تعطیلات بود و طلبهها عازم سفر تبلیغی خود به مناسبت ماه مبارك رمضان بودند. شاید رژیم از روی عمد، این زمان را انتخاب كرده بود. زمان برگزاری رفراندوم ششم بهمن بود كه با آخر ماه شعبان مصادف شده بود. آن روز، هم حوزه تعطیل بود و هم مردم خود را برای برنامهی ماه رمضان آماده میكردند.
پخش اعلامیه در سرخه
چند روز مانده به ماه مبارك
رمضان، به طرف سمنان حركت كردم و چند نسخه از اعلامیهی امام را همراه
خود بردم. در سمنان چند نسخه از آنها را به علما دادم و یك نسخه هم به
سرخه بردم. من میخواستم این اعلامیه را در چندین نسخه تكثیر كنم و در
كوچههای سرخه بچسبانم، بنابراین با كاربن حدود ده نسخه از این اعلامیه
را تكثیر كردم و بعد از نیمه شب، یعنی حدود ساعت 2 بامداد، از خانه بیرون
رفتم و اعلامیهها را در كوچههایی كه بیشتر، محل اجتماع و آمد و شد مردم
بود، چسباندم. نزدیك ساعت 10 صبح مادرم من را صدا زد و گفت: كه پدرت خیلی
ناراحت و عصبانی است و میگوید چرا اعلامیه را با خط خودت نوشتهای و یكی
از آنها را هم نزدیك مغازهی من چسباندهای؟ لااقل جای دیگر میچسباندی! و
اصلاً چرا این كار را كردهای. من گفتم حالا هر چه بوده، گذشته است و كاری
نمیتوان كرد. البته پدرم با من در این باره حرفی نزد.
ماجرا به این صورت بود كه صبح آن روز پس از آنكه عدهای از مردم اعلامیه را در محلهای مختلف میخوانند، یك نفر به ژاندارمری خبر میدهد و مأمورین ژاندارمری اعلامیهها را از روی دیوار میكنند. بعد بحث میشود كه این اعلامیهها را چه كسی نوشته و به دیوار چسبانده است. چون من تازه از قم آمده بودم، مطمئن میشوند كه تكثیر و توزیع اعلامیهها كار من بوده. از این رو رئیس پاسگاه ژاندارمری پیش پدرم میرود و اعلامیه را به او نشان میدهد و میپرسد كه این كار را چه كسی انجام داده است؟ پدرم كه واقعاً از ماجرا بیخبر بوده، میگوید كه اصلاً خبر ندارم. در نهایت، رئیس پاسگاه به پدرم گفته بود به نظر ما این كار توسط پسر شما انجام شده و اگر یكبار دیگر تكرار شود، او را دستگیر میكنیم. البته وقتی مادرم ماجرای اعلامیهها را به من اطلاع داد، خودم را برای دستگیری آماده كردم. با وجود این، اگرچه در آن زمان هنوز حساسیت شدیدی به پخش اعلامیهی مراجع وجود نداشت، ولی عملاً كسی كه در پی این كارها بود، دستگیر میشد. در آن روستا هم رئیس پاسگاه فعال مایشاء بود و میتوانست هر كاری را انجام دهد.
سفر شاه به قم
در حوادثی كه پیش از ماه
رمضان در قم به وقوع پیوست، مهمترین آن ماجرای آمدن شاه به آن شهر
بود. گرچه من در آن ایام در قم نبودم، ولی بعد از ماه رمضان وقتی به قم
مراجعت كردم، دوستانی كه در قم بودند، برای ما ماجرا را این طور تعریف
كردند كه وقتی شاه میخواست به قم سفر كند، مراجع درب منزل خود را و مردم
هم درب مغازهها را بسته بودند. در واقع، در آن روز، قم یكپارچه سكوت شده
بود. معمولاً وقتی شاه وارد شهری میشد، از پیش، طاق نصرت میزدند و مردم را
برای استقبال به خیابانها میآوردند تا كف بزنند و شادی كنند. به همین دلیل،
سران رژیم متوقع بودند در سفر شاه به قم، مراسمی باشكوه برگزار شود و
استقبال گرمی از او به عمل آید. در ضمن، بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی،
این اولین بار بود كه شاه به قم سفر میكرد و برای همین توقع داشت كه
با مراجع ملاقات كند، كه امام بساط آنها را بر هم زد.
نظر امام این بود كه هیچ مقام
روحانی و هیچ یك از مراجع نباید با شاه ملاقات كنند و مردم هم از خانه
خارج نشوند، لذا شهربانی و ساواك به دردسر بزرگی افتاده بودند. آنها مجبور
بودند قفلها را بشكنند و درب مغازهها را باز كنند. حتی ریخته بودند، اجناس
برخی از مغازهها را تاراج و عدهای را هم دستگیر كرده بودند. همچنین وارد
مدرسهی فیضیه شده و با تیراندازی هوایی خواسته بودند با ارعاب و تهدید،
طلاب و مردم را به زور به خیابانها بیاورند. یادم هست در سفر شاه به قم،
روزنامهها عكس شاه را در حال سخنرانی در میدان آستانهی قم چاپ كرده
بودند. با این همه، هیچ كدام از این تمهیدات نتیجه مثبتی در پی نداشت و
شاه با عصبانیت شدیدی از قم به تهران بازگشت.
شاه در سخنرانی خود در قم،
تعابیر زشتی دربارهی روحانیت و انقلابیون به كار برده بود. او از انقلابیون
به عنوان افراد قشری، و از بازاریان انقلابی به عنوان احمق و ریشو، و از
روحانیت مبارز به عنوان ارتجاع سیاه و پیرو جمال عبدالناصر و مفتخور، یاد
كرده بود. شاه به دلیل بیاعتنایی مراجع، علما و مردم قم، با عصبانیت زیاد
از قم برگشته بود. امام در سخنرانیهای بعدی خود به جملات بیادبانهی شاه
پاسخ داد، بهخصوص به تعبیر «مفتخور» و «ارتجاع سیاه» بارها اشاره كرد و
پاسخی دندانشكن به شاه داد. حتی یادم هست یكبار بعد از حوادث مدرسهی فیضیه،
امام در یكی از سخنرانیها از شاه تعبیر به «مردك» كرد و گفت مردك این را
گفته است. اینگونه تعابیر كه از طرف امام نسبت به شاه اظهار میشد،
كاملاً بیسابقه بود و در واقع، امام بتشكنی را آغاز كرده بود. البته برخی
انقلابیون میگفتند تعابیر امام خیلی تند است و فعلاً زود است دربارهی شاه
این تعبیرات به كار برده شود. در آن زمان سابقه نداشت كه كسی به شاه
بگوید بالای چشمت ابروست.
رفراندوم در شش بهمن به انجام
رسید و به ادعای رژیم، شش میلیون نفر در آن شركت كردند. امام رژیم را
مسخره كرد و گفت: این رقم شش میلیون را از كجا آوردهاید؟ همهی مردم كه
مخالف بودند، علما، طلاب، متدینین، بازار، كسبه، دانشجویان و عامه مردم؛ پس
این شش میلیون رأی از كجا آمده است؟