پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهید سید یونس حسینی
رودباری از اولین شهیدان راه نهضت اسلامی بود. در دوران تحصیل در مشهد مقدس فعالیت سیاسی او علیه نظام شاه
شروع شد و به علت فعالیت زیاد توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. بعد از
مدت کوتاهی تصمیم عزیمت به قم جهت ادامه تحصیل در مدرسه فیضیه را میگیرد و در
آن مکان مقدس حدود 7 سال در مدرسه فیضیه زیر نظر استادی همچون امام خمینی(ره) به
کسب تحصیل علوم دینی پرداخت.
اما
ماجرای شهادت این شهید گیلانی چنین است: بعدازظهر
روز دوم فروردین مجلس سوگواری مدرسه فیضیه از سوی آیتالله گلپایگانی برگزار شد.
عده زیادی از قشرهای مختلف در مجلس مزبور حاضر شدند. اطراف مدرسه و میدان آستانه
از مأموران انتظامی موج میزد و مدرسه در محاصره آنان قرار داشت. آن سال از
سوی مراجع به خاطر رفتار ضددینی و ضدمردمی رژیم شاه، عزای عمومی اعلام شده بود.
ترس
و واهمه رژیم از مجالس مذهبی نمایان بود. ساواکیها در لباس کارگر و رعیت به مدرسه
آمده بودند. شیخ انصاری به منبر رفت و سخنرانی خود را با مطالبی درباره زندگی
امام صادق(ع) آغاز کرد. وی از حوزه علمیه بهعنوان «دانشگاه امام صادق» و
«سربازخانه امام زمان» یادکرد و به نقش حوزهها در حفظ احکام اسلام و استقلال
ایران اشاره نمود.
مأموران
با فرستادن صلوات سخن وی را قطع میکردند و مانع سخنرانی او میشدند تا اینکه با
اعتراض حضار، اوضاع بحرانی شد و کماندوها با وسایلی که در اختیار داشتند به طلاب
بیدفاع حمله کردند. با پنجهبوکس، میله آهنی، زنجیر و حتی شاخههای درختان فیضیه
که شکسته بودند، طلاب را بهسختی مضروب و مجروح نمودند. آنها سپس از صحن فیضیه به
درون حجرههای طلاب رفتند، کتابها، لباسها، حتی قرآنهای آنها را به صحن مدرسه ریختند
و آتش زدند. بعد به طبقه بالای مدرسه رفتند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول
شدند. به طوری که میگفتند چند نفر را هم از پشتبام فیضیه به رودخانهای که از
کنار فیضیه میگذشت، انداختند که از سرنوشت آنها خبری نمیشود.
در
این میان یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید. مبارزات وی تا سال ۴۲ و حمله کماندوهای شاه به فیضیه، ادامه
یافته تا اینکه روز حمله گارد به فیضیه، با نیروهای گارد درگیر شد. سید یونس آنقدر
از کماندوها چوب خورده بود که شب بعد از حمله، حالت شوکه و ضعف اعصاب گرفته بود.
نه میتوانست بخوابد و نه میتوانست خود را کنترل کند.
پس از جریان حمله کماندوها به مدرسه فیضیه، یک روز با همان
وضعیت بهشدت آسیبدیده در قم ماند. فردای آن روز سایر طلبهها چون دیدند که اگر
با این وضع در قم بماند از بین میرود چاره کار را در آن دیدند که سید یونس را
به قزوین که نزدیکترین شهرستان به زادگاهش هست بفرستند تا به وسیله آشنایان و
نزدیکانی که او در آنجا دارد ترتیب درمان او توسط پزشکان در قزوین داده شود.
یکی دو نفر از طلاب داوطلب میشوند سید یونس را تا قزوین
همراهی کنند ولی او نمیپذیرد و ترجیح میدهد که بهتنهایی قم را به مقصد قزوین
ترک کند. پس از رسیدن به
قزوین در آنجا نیز نمیماند و بهسوی رودبار رهسپار میشود. از مراجعت او به
زادگاهش، چند روزی بیشتر سپری نشده بود که صدمات وارده باعث میشود سید یونس دار
فانی را وداع گفته و به لقایالله بپیوندد.
امام خمینی پس از شهادت سید
یونس رودباری و هدف اصلی دژخیمان حکومتی از حمله به مدرسه فیضیه در یکی از سخنرانیهایشان
چنین یاد میکند: « الآن عصر عاشوراست
... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که
اگر بنیامیه و دستگاه یزید بنمعاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار
وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه
مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها
با اساسْ سروکار داشتند، بنیهاشم را نمیخواستند، بنیامیه با بنیهاشم مخالفت
داشتند، نمیخواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها
با بچههای شانزده ـ هفدهساله ما چهکار داشتند؟ سید شانزده ـ هفدهساله به شاه
چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر
پیش میآید که اینها با اساس مخالفاند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند
که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند
صغیر و کبیر ما موجود باشد.»
در اعلامیه امام خمینی(ره) به مناسبت چهلم شهدای فیضیه
ایشان ذکر ملاقات با پدر شهید سید یونس را اینگونه بیان میفرمایند: «چهل روز از
مرگ و ضرب و جرح عزیزان ما گذشت. چهل روز است بازماندگان کشتگان مدرسه فیضیه بر
عزیزان خود سوگواری میکنند. دیروز پدر قد خمیده مرحوم سید یونس رودباری که
آثار عظمت مصیبت چهرهاش را درهم شکسته بود، به ملاقات من آمد. با چه زبان میشود
مادرهای فرزند مرده و پدرهای غمدیده را تسلیت داد؟ باید به پیغمبر اسلام - صلی
الله علیه و آله - و امام عصر - عجل الله تعالی فرجه - عرض تسلیت کرد. ما برای
خاطر آن بزرگواران سیلی خوردیم و جوانان خود را از دست دادیم. جرم ما حمایت از
اسلام و استقلال ایران است. ما برای اسلام این همه اهانت شده و میشویم.»
پس از شهادت سید یونس، خانواده او به دیدار امام خمینی(ره)
نائل میشوند. ایشان پس از عرض تسلیت و تفقد و اظهار همدردی چون پدر شهید سید یونس
را در حال گریه مشاهده میکند به او میفرماید: «این گریه مال شما نیست! این گریه
برای من است که بهترین عزیزم را از دست دادم! من، سید یونس رودباری را از فرزندانم
بیشتر دوست داشتم.»
آیتالله خامنهای درباره حوادث حمله حکومت سفاک شاه به فیضیه
و شهادت سید یونس رودباری و متأثر شدن امام از این جریان چنین میفرماید: «آن روز
قرار نبود طلبهای از زیردست مأموران اعزامی بیضرب و شتم بگذرد. سربازانی که روز
اول فروردین در صحن حضرت معصومه (س) برای شاه هورا کشیده بودند، مأموریت داشتند حق
معترضان را کف دستشان بگذارند. ساعتی قبل این نیروها مجلس آیتالله گلپایگانی را
در مدرسه فیضیه به هم زده با مشت و لگد به جان طلبهها افتاده بودند، در اتاقها
را شکسته، تعدادی از طلبهها را از طبقه دوم به پایین انداخته بودند. سید یونس
رودباری را شهید کرده، دهها زخمی به جا گذاشته بودند... درسهای حوزه علمیه تا
حدود ۴۰ روز تعطیل شد. امام پس از پایان نخستین درسی که در مسجد اعظم پس از تعطیلی
حوزه علمیه شروع کرد، برای فاتحهخوانی [برای سید یونس رودباری] و یاد آن حادثه
راهی مدرسه فیضیه شد.»
آیتالله خامنهای درباره برگزاری مجالس ترحیم برای
سیدیونس حسینی رودباری نیز چنین نقل میکنند: «این اقدام نیز در بازسازی روحی حوزه
علمیه قم بسیار مؤثر افتاد. از آن روز به بعد بود که پای طلبهها به مدرسه فیضیه
باز شد. همه چیز به هم ریخته بود. احتمال اینکه بار دیگر حملهای انجام شود
طلبهها را آزار میداد. با این حرکت تصمیم به ترمیم مدرسه گرفتند، حسابی باز
کردند تا مردم کمک مالی کنند. کار دیگری که در قم شد و شاید سرنخش از طرف
امام بود لیکن خیلی رواج پیدا کرد، مسئله فاتحه گرفتن برای شهدای مدرسه
فیضیه [بود.]... حتی توی محلات دوردست قم فاتحه گذاشتند... ما هم راه میافتادیم
میرفتیم... [و] در فواتح سید یونس رودباری شرکت میکردیم. پدرش هم پیرمردی بود که
از قزوین آمد، او را هم... دست به دست میگردانیدند.»
حجتالاسلام والمسلمین حاج رحمتالله قائمی رودسری
از دوستان و همرزمان شهید سید یونس رودباری درباره این شهید بزرگوار چنین
مینویسد: «با شهید حجتالاسلام سید یونس رودباری، شهید مدرسه فیضیه تعامل و دوستی
داشتم. بیشتر تأمل و راهنمایی او در پخش اعلامیهها و رسالههای حضرت امام
خمینی(ره) بود که به اشکال مختلف به دست ما میرسید زیرا شهید سید یونس در
پخش اعلامیه و رسالههای حضرت امام به علت شجاعت، تبحر خاص داشت. وی از افرادی
بودند که بسیار به حضرت امام خمینی(ره) نزدیک بود و از محضر ایشان تلمذ میکرد و
ارادت سیدیونس به حضرت امام به قدری بود که از هر فرصتی برای تبلیغ و انتشار
افکار و اهداف حضرت امام استفاده میکردند و عمده فعالیت این شهید بزرگوار نیز در
همین زمینه بوده است و نقش بسزایی در پخش اعلامیهها و رساله حضرت امام داشتند.
البته ملاقاتهای شهید سید یونس با حضرت امام به علت خفقان موجود در آن زمان
کاملاً محرمانه و مخفیانه بود و با راهنمایی که از امام خمینی میگرفتند و واقعا
پیروی از ولایت مطلقه فقیه در خون و پوست این شهید عزیز بود.»
حجتالاسلام قائمی درباره درگیری شهید رودباری با مأموران
رژیم در روز حمله به فیضیه و سرانجام شهادت وی چنین مینویسد: «به
مدرسه فیضیه حمله کردند... سپس از حیاط مدرسه به داخل حجره طلبهها رفتند و لباسها،
کتابها، حتی قرآن، مفاتیح را به حیاط مدرسه فیضیه ریختند و سپس به آتش کشیدند اینها
که به این شکل حمله کردند که من شاهد آن بودم اصلا مسلمان نبودند و بعد از آن به
طبقه بالای مدرسه فیضیه رفتند و ازآنجا پای طلبهها را میگرفتند و با سرعت از پلهها
به سمت پایین میکشیدند که سر طلبهها به پلهها میخورد که در طبقه بالا با
اینجانب و شهید سید یونس و تعدادی از روحانیون و طلاب دیگر درگیر شدند و این از
خدابیخبرها چند نفر را هم از پشتبام فیضیه به رودخانه که کنار مدرسه فیضیه بود
انداختند که از سرنوشت آنها خبری ندارم که در این میان سید یونس رودباری ،
این طلبه جوان و شجاع و با ایمان و اعتقادات قوی، تا آخرین لحظه در راه رسیدن
به آرمانهای امام خمینی تلاش کردند و در این راه مجروح شدند و سپس به درجه رفیع
شهادت نائل آمدند.»