پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یک هفته پیش از آغاز سال 1342، با پیشنهاد امام خمینی و همراهی مراجع، در واکنش به اعمال ضددینی و ضدمردمی رژیم شاه، عید نوروز آن سال عزای عمومی اعلام شد. در پیام امام تصریح شده بود براي صدماتي كه در اين سال به اسلام وارد شده، امسال مؤمنين عيد ندارند. امام طی این پیام تاکید کرده بودند: «من اين عيد را براي جامعه مسلمين عزا اعلام ميكنم تا مسلمين را از خطرهايي كه براي قرآن و مملكت قرآن در پيش است آگاه كنم.»
رژيم پهلوی از تحريم عيد نوروز و استقبال مردم از تصمیم مراجع سخت عصباني شد و چنانكه پيشبيني ميشد تصميم به سركوبي روحانيت و نشاندادن قدرت خويشگرفت. از این رو روز دوم فروردین که مجلس عزایی به مناسبت سالروز شهادت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه برپا شده بود، به آن مراسم حمله کرده و فاجعهای بزرگ رقم زد. روایت شاهدان عینی، ابعاد آن جنایت را به خوبی ترسیم میکند.
تحرکات ماموران رژیم در اطراف مدرسه فیضیه
به روايت شاهدان عيني «در آن روز نيروهاي نظامي رژيم به دو دسته تقسيم شده بودند. تعدادي از آنها با لباسهاي نظامي و مسلح به سلاحهاي گرم اطراف فيضيه مستقر شده و موجب رعب و وحشت شركتكنندگان در مراسم به هنگام ورود به مدرسه ميشدند، برخي ديگر از آنان با لباسهاي مبدل و چماقهاي مخفي در ميان جمعيت شركت كننده در مراسم فيضيه پراكنده شده بودند».
استقرار نفربر زرهی در اطراف حرم
حجتالاسلام عبدالحمید عبدالاحد به یاد میآورد که: «تعداد شش الي هفت نفربر ]زرهي[ در حد فاصل مهمانخانه گلستان و درب ورودي حرم مطهر مستقر شده بودند. پشت بامها نيز مملو از دوربينها و افراد ساواكي بود.» آيتالله گلپايگاني از بازارچه گذرخان عبور كرد و وارد ميدان آستانه شد و از بين وسايل نقليهي مأمورين نظامي كه در دو طرف صف كشيده بودند و مأموريني كه ميدان آستانه را پر كرده بودند، عبور كردند.
صلواتهای بیجا!
مراسم عزای امام صادق در مدرسه فیضیه شروع شد. حجتالاسلام سید محمد آلطه اولین سخنران مراسم بود. او به یاد میآورد که: «من به بالای منبر رفتم و شروع به صحبت کردم. موضوع بحثم این بود که چرا در روز شهادت امام صادق(ع) - با اینکه از طرف حکومت تعطیل رسمی اعلام شده است - مرام امام صادق(ع)، عملاً در این مملکت محترم نیست و قوانین اسلام زیر چرخ اتومبیلهاست ؟! در حالی که دولت تظاهر میکند که ما احترام میکنیم و تعطیل رسمی داریم.....
وقتی به اینجا رسیدم، یک نفر از پای منبر گفت آیا اینجا، جای صلوات نیست؟ که مردم صلوات خیلی بلندی فرستادند من، تاکتیکی را قبلاً از یک نفر شنیده بودم، خواستم آن را در اینجا به کار ببرم و آن، این بود که در یک جلسه سخنرانی حزبی، یک عدهای شلوغ کرده بودند، این سخنران گفته بود آقایان هرکس غیر از حرف ما شعاری دیگری بدهد دورش را خالی کنید تا ما او را بشناسیم و این کار سبب شده بود که آن جلسه را قبضه کند. من خواستم این تاکتیک را در اینجا به کار ببرم. گفتم. آقایان هر کس از این به بعد صلوات فرستاد، شما با او صلوات نفرستید و اطرافش را خالی کنید، که ما او را بشناسیم این را گفتم و به سخنرانی ادامه دادم، یک مقداری که صحبت کردم، دیدم باز صلوات فرستادند! این دفعه متوجه بودم که مردم صلوات نفرستادند و احساس کردم که عدهای اینها خیلی زیاد است.»
نقطه آغاز درگیری
در اواسط سخنراني آقايآلطه، آيتالله گلپايگاني وارد مدرسه شد و در يكي از حجرههاي جنب كتابخانه مستقر گرديد. آقاي آلطه پس از سخناني عليه رژيم منبر را تمام كرد و پايين آمد. پس از او آقاي انصاري منبر رفت. با سخنراني او صلواتهاي بيجا ادامه پیدا کرد و آقاي انصاري سعي كرد جلسه را كنترل نمايد.
در اطراف منبر حدود سيصد نفر متحدالشكل با سن حدود سي، چهل سال نشسته بودند. حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی که آن روز در فیضیه بود به یاد میآورد: « شاید در حدود ۲۰۰-۳۰۰ نفر که با لباسهای شخصی اتو کرده و خیلی منظم و یقههای آهاردار دور تا دور منبر نشسته بودند. همان نزدیکیهای منبر، همین طور به ذهنم آمد اینها چطوری هستند، اما فکر نمیکردیم که توطئهای در کار باشد. آقای انصاری مشغول صحبت بود. شاید وقتی که نزدیک بود وقت به پایان برسد، دیدم یکی از آنها بلند شد میکروفون را گرفت، میخواست از جلوی ایشان بردارد با میکروفون صحبت کند. انصاری همینطور که روی منبر نشسته بود، سفت میکروفون را گرفت به او نداد و او وقتی مایوس شد. آمد همینطوری بدون میکروفون داد کشید... که «زنده باد رضاشاه! زنده باد محمدرضا پهلوی.» با این شعار جلسه به هم ريخت و درگيري از همان جلوي منبر آغاز شد.
ضرب و شتم طلاب توسط ماموران شاه
مأمورين با شكستن درختها با چوب به جان مردم افتادند. بعضي طلبهها به حجرههاي خود پناه بردند. مأمورين آنها را از حجره بيرون ميآوردند و مورد ضرب و شتم قرار ميدادند. به روایت حجتالاسلام ناظمزاده، فرياد استغاثه «يا محمد يا حسين» دل طلبهها را خراش ميداد، طلبهها با سرهاي خونين و تنهاي مجروح روي زمين افتاده بودند.
مأمورين عمامههاي به زمين افتاده را آتش ميزدند و به طرف درختهاي مدرسه پرتاب ميكردند. آنها در بالاي پشت بام با سرنيزه آجرها را ميكندند و به سر طلاب ميزدند. طلاب ناچار ميشدند به حجرهها پناه ببرند و مأمورين آنها را تا درون حجره تعقيب ميكردند. ابتدا افراد را به باد كتك ميگرفتند و سپس كتابها را به حياط ميآوردند و به آتش ميكشيدند.
شهادت یک طلبه توسط رژیم پهلوی
حجتالاسلاموالمسلیمن مطهری یزدی که به هنگام حمله ماموران رژیم شاه به مدرسه فیضیه در دوم فروردین 1342 حضور داشت و شاهد آن فاجعه بود میگوید: «روزی که در مراسم شهادت حضرت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه قم درگیری شد، بنده نیز در مدرسه حضور داشتم. آن روز کماندوها لباس طلبگی پوشیده و لابهلای جمعیت نشسته بودند. ما که پشت سر آنها نشسته بودیم از طرز مو و حتی سیگار دستشان فهمیدیم اینها طلبه نیستند و در حین مراسم با ایجاد سروصدا قصد بر هم زدن مراسم شهادت امام صادق(ع) را داشتند، تا اینکه مراسم تمام شد. بنده به حجرهام که در نزدیکی مدرسه فیضیه و در دارالشفا بود رفتم و متوجه درگیری در مدرسه شدم. شاهد بودم که کماندوها در حال کتکزدن طلاب بودند و طلاب نیز به داخل حجرهها پناه میبردند. نزدیک پایان درگیری بود که عمامهها روی زمین پخش بود و گروهی خونین روی زمین افتاده بودند. همان روز بود که یونسرودباری را از پشتبام انداختند و شهید شد.
حفاظت از آیتالله گلپایگانی
تعدادي از طلاب از جان گذشته در حجرهاي كه آيتالله گلپايگاني در آن مستقر بودند، براي حفظ جان آيتالله از جان گذشتند، استقامت كردند و از ایشان محافظت كردند. در اين درگيري حجتالاسلام علوي داماد آيتالله گلپايگاني در اثر صدمات وارده سخت مجروح شد و چندين روز در بيمارستان بستري بود. آيتالله حاج آقا علي صافي، آيتالله اعلمي رئيس مدرسهي فيضيه و جمعي ديگر مصدوم شدند، ولي از جان آيتالله گلپايگاني محافظت كردند.
آیتالله صابری همدانی میگوید: «کماندوهای رژیم به سوی آیتالله گلپایگانی که در مجلس حضور داشت، حملهور شدند که جمعی از طلاب ایشان را به یکی از حجرهها بردند و در حجره را بستند و با ایستادن جلوی در، از ایشان دفاع کردند و با تحمل ضربات و صدماتی، مانع تعرض کماندوها به ساحت مرجعیت گردیدند... با فرا رسیدن شب و آرام شدن اوضاع طلابی که همراه مرحوم آیتالله گلپایگانی بودند، ایشان را از پناهگاه خارج ساخته و به منزل بردند.»
سند جنایت رژیم شاه بر در و دیوار فیضیه
علی حجتی کرمانی نیز فردای فاجعه به فیضیه رفت. او میگوید: «فردا صبح، برای بازدید از آثار جنایت شاه، به مدرسه فیضیه آمدیم... مدرسه فیضیه حالت خاصی داشت، همه جای آن تخریب شده و درها و پنجرههایش شکسته شده بود. در بعضی از نقاط مدرسه نیز قطرات خون به چشم میخورد. یک جا نوشته بودند اینجا طلبهای را کشتهاند در جای دیگر نوشته بودند «اینجا قرآنی را آتش زدند»، جای دیگر نوشته شده بود «اینجا عمامههای طلاب را آتش زدند!» منظره دلخراشی بود و مردم، دسته دسته میآمدند و از مدرسه فیضیه دیدن میکردند.»