زندگینامه خودنوشت شهید بهشتی

فعالیت‌های شهید بهشتی در نهضت ملی نفت / ماجرای جدال با رئیس ساواک اصفهان / از مدرسه حجتیه تا مسجد آبی آلمان

رئيس ساواك به من گفت كه من آدمى هستم علاقه‌مند به دين اسلام و متدين هستم و غيره و حتى شما مى‌توانيد از علماى اينجا بپرسيد، من آرامش اين شهر را حفظ كرده‌ام و بعد گفت شما مثل اينكه مأموريت داشتيد بياييد و اين شهر را به هم بريزيد و مردم را به جنگ مسلحانه دعوت كنيد. من در جلسه بودم، اما از آنجايى كه بحث به اينجا رسيد، ديگر ديدم كه نبايد بمانم و از جلسه خارج شدم و گفتم نوار آن را بياورند و من گوش كنم. گفتم پس شما نوار گوش نكرده داريد صحبت مى‌كنيد. چه اشتباهى؟ فعلا بگذاريد آن‌هايى كه آنجا نگفتم اينجا برايتان بگويم. شروع كردم برايشان صحبت كردن، بعد معاونش هم آمد شروع كرد به يادداشت كردن. گفتم كه شما به اين ملت چه مى‌گوييد؟ آيا يك ملت مرده مى‌خواهيد در اين كشور باشد. ما مى‌گوييم ملت ما بايد يك ملت زنده‌اى باشد. آن روز براى چندمين بار، چون اولين بار نبود كه مرا به ساواك احضار مى‌كردند، براى چندمين بار تجربه كردم كه اگر انسان مؤمن مبارز در برخورد با دشمن با قوت و قدرت نفس سخن بگويد، چه جور مى‌تواند او را پشت ميز رياستش مرعوب كند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۲ - ۰۷ تير ۱۴۰۰ - 2021June 28
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر
تازه های کتاب