پايگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله سید کمال فقیه ایمانی در سال 1313 در اصفهان متولد شد. پس از گذران دوران مدرسه به تحصیل علوم دینی روی آورد. ابتدا در اصفهان و سپس در قم از محضر اساتیدی همچون آیات مجاهدیتبریزی، سدهی، سلطانی، داماد و همچنین در مقطع خارج نیز از آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی بهره برد.
با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، آیتالله فقیه ایمانی یکی از یاران امین و مورد اعتماد امام بود که در اصفهان مشغول مبارزه و مجاهدت بود و پس از پیروزی انقلاب نیز در شمار یاران نزدیک امام در آن دیار محسوب میشد.
وی از علمای مجاهد و خیّر اصفهان بود که منشاء خدمات و آثار بزرگ عمرانی، اجتماعی، فرهنگی و درمانی بوده است. آیتالله فقیه ایمانی به سفارش امام خمینی، پدید آورنده اولین تفسیر قرآن به زبان انگلیسی و روسی با عنوان «نورالقرآن فی تفسیر القرآن» است که با استقبال گستردهای روبرو شد.
آیتالله فقیه ایمانی به دلیل ابتلا به بیماری کرونا در 29 مرداد 1400 دار فانی را وداع گفت. وی در دوران حیات خود خاطرات زندگی و مبارزات سیاسیاش را در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ثبت و ضبط رسانده است.
پایگاه مرکز اسناد اسلامی ضمن تسلیت به مناسبت رحلت آن عالم خدوم بخشی از خاطرات وی را برای نخستینبار منتشر میکند.
*** اهمیت مجالس روضه در سیره امام خمینی***
آیتالله فقیه ایمانی درباره نحوه آشنایی خود با امام خمینی میگوید: «قبل از اين كه شاگردشان بشويم و درس بخوانيم ايشان فاطميه كه ميشد روضه ميگرفتند. اهل علم خدمت ايشان ميرفتند، ايشان هنگام سخنرانی واعظ با كسي حرف نميزدند اين قدر مقيد بودند احترام روحاني يا گوينده يا مجلس حضرت زهرا را حفظ كنند. وقتي هم ذكر مصيبت ميشد فوقالعاده گريه ميكردند. آشنايي ما از آنجا شروع شد. تا بعد رفتيم پاي درسشان كه صبحها فقه و عصرها اصول ميگفتند و از آنجا آشنايي ما شروع شد. بعد كمكم مرتب ميرفتيم سوال و اشكال ميكرديم ما را شناختند و محبتي به ما داشتند؛ به طوري كه وقتي پدرم به قم آمدند كه براي عروسي برادرم كه داماد آقاي خويي هستند بروند، آقا تشريف بردند در منزلمان ديدن پدرم و گاهي از اوقات ميفرمودند من ميخواهم بيايم منزل شما كه حالا ما را مورد لطف و عنايتشان قرار ميدادند.»
*** دستگیری در سال 56 ***
آیت الله فقیه ایمانی به دلیل فعالیتهای سیاسی همواره تحت نظر عمال رژیم پهلوی بود. وی خاطره یکی از دستگیریهای خود را اینگونه روایت میکند: «روزنامه اطلاعات در آن زمان [سال 56] يك جسارتي به امام كرد. جلسهاي در خانه ما برپا شد، همه علما آمدند و بعنوان اعتراض به شخص شاه و دولت كه چرا به مرجع تقليد شيعيان چنين جسارتي شده اعلاميهاي نوشتيم. [از طرف رژيم] آمدند ما را خواستند. مرتب ميبردند و ميآوردند. گفتند چرا جلسه تشكيل داديد؟ گفتم من مريض بودم و آنان به ديدن من آمدند. میخواستيم هم آنها را تبرئه كنيم هم خودمان را. نادري (بازجوی ساواک) خيلي مرد كثيفي بود. با نوك كفشهايش به قلمههاي پاي ما میزد که هنوز هم آثارش هست خيلي اذيت ميكرد.
مرتب درصدد بود كه من ارتباطم با كجاست؟ می پرسید با نجف چه ارتباطي داري؟ و ما مرتب انكار ميكرديم. حمله ميكردند و ميبردند و ميآوردند و جسارت ميكردند. یک شب ماه رمضان آمدند در خانه و اصلاً نگذاشتند ما در را باز كنيم؛ مرتب شروع كردند لگد زدن و آهني لاي در گذاشتند و در را باز كردند. آمدند در خانه و كفشهايشان و پوتينهاي سربازيشان را روی گيسهای دخترهاي من ميگذاشتند و راه ميرفتند. هر چه گشتند چيزي پيدا نكردند. ما را به زندان بردند بالاخره دو سه ماه آنجا بوديم و مرتب از ما بازجويي ميكردند. آخر دست ما را فرستادند زندان و بازجوييهايي هم از ما كردند که چهل روزي هم در زندان دستگرد بوديم.»
***پیام امام خمینی درباره تحصن اصفهان در سال 57***
وی که از روحانیون مبارز اصفهان در دوران انقلاب بود با اشاره به تحصن اصفهانیها در سال 1357 میگوید: «وقتي كه قضيه تحصن اصفهان واقع شد و چند تا كشته داد و خانه آقای خادمي مركز تجمع بود، امام راهنمايي ميكردند و حاج آقا احمد از نجف به ما زنگ زدند و گفتند كه به آقاي خادمي بگوييد كه تحصن را خاتمه بدهيد و بيشتر كارهای بيروني را شروع كنيد. كف خيابانها و تظاهرات مردم اين جور بشود و بيت را محاصره ميكنند و يك وقت همه را از بين ميبرند. ما هم رفتيم خدمتشان و گفتيم كه امام اين جور فرمودند و به اصطلاح ديگر تحصن خاتمه پيدا كرد اما كشته داد و شهيد داد و برنامه به خيابان آمد. همين طور مرتب مردم در خيابان شعارهايي ميدادند و اجتماعاتي داشتند و راهپيماييهاي عجيبي بود. آقاي خادمي هم آن موقع خيلي پيشروی اين كار بودند و چون موقعيت علمي و شخصيت علمي داشتند امام هم خيلي به ايشان احترام ميگذاشتند.»
*** تلگراف به امام در نجف ***
آیتالله فقیه ایمانی از جمله روحانیونی بود که در دوران نهضت اسلامی در ارتباط مستمر با امام خمینی قرار داشت. وی در این رابطه یادآور میشود: «در زماني که امام نجف بود هم ارتباط با آقا داشتيم و هم وجوه ميگرفتيم و ميفرستاديم، اما به نامهاي مستعار، آدرسها را به يك مغازههاي مختلفي و به نام يك زنهايي كه مثلا خدمه بودند میفرستاديم. برای این که مأموران اصلاً ذهنشان هم به این سمت نرود كه بعد خودشان گفتند ما نام، پست و تلفن همه اينها را كنترل ميكنيم اما نميدانيم از كجا می آید. يك بار هم وقتي كه حاج آقا مصطفی رحلت کردند آن وقت من تلگراف تسليتی فرستادم. آن وقت امام فرمايشي فرمودند كه واقعاً آدم خيلي غصهدار ميشود؛ فرموده بودند كه هيچ كسي از ايران به من تلگراف نكرد. من نميدانم اين چه طور جرأت كرده اين كار را كرده؟ واقعاً آدم منقلب ميشد. يعني اين جور خفقان بود همه میترسيدند.»
*** رابطه امام خمینی با مخالفان خود ***
مرحوم فقیه ایمانی از نمایندگان امام خمینی در اصفهان بود و به همین دلیل دیدارهای متعددی با ایشان داشت. وی در یادماندههای با اشاره به التفات امام خمینی به مخالفان خود خاطره قابل تأملی را روایت میکند: «يكي از علما صاحب رساله در اصفهان بود و از آنهايي بود كه نسبت به امام بيمهر بود و تعبيرهاي زنندهاي داشت. يك وقت اين مرد مريض شد و سكته كرد و ديگر تكلم نداشت و حالش هم بعداً طوري بود كه حركت نميكرد. من بيست روز يك بار ميرفتم خدمت آقا [امام خميني] وجوهي كه وكيلشان بودم مي دادم، آن وقت گفتند فلاني در چه حالي است؟ گفتم ايشان سكته كردند و مريضاند و بدنشان حركتي ندارد. آقا [امام] پاكتي به من دادند که داخل آن مبلغی پول بود. گفتند به منزل آقا برويد و سلام من را برسانيد و از ناحيه من دست او را ببوسيد. اين پول را هم به ايشان بده و بگو من دعاگوي شما هستم.
من آمدم و رفتم در خانه آن عالم و گفتم كه من خدمت امام بودم و ايشان احوال شما را پرسيدند. بعد به من فرمودند ميرويد «از ناحيه من منزل ايشان سلام من را ميرسانيد و خم ميشويد و دست ايشان را ميبوسيد و اين پاكت را هم دادند. ایشان وقتي شنید آقا گفتند «از ناحيه من خم شو و دست ايشان را ببوس و سلام من را برسان» يك وقت ديدم اشك از گوشههاي چشم اين عالم دارد ميآيد و گريه گلويش را گرفته بود. نميتوانست حرف بزند. چند لحظه كه حالشان ملايم شد گفتند كه من تقاضا ميكنم شما هم سلام من را برسانيد و از ناحيه من دست آقا را ببوسيد و به ايشان بگوييد: الله اعلم حيث يجعل الرسالته».
*** ارسال تفسیر قرآن برای دختر رئیسجمهور امریکا***
تفسیر نور القرآن که به زبانهای زنده دنیا ترجمه و تبلیغ شده یکی از ماندگارترین آثار آیتالله سید کمال فقیه ایمانی است که با استقبال گسترده مواجه شده است. وی در خاطرات خود درباره اثرگذاری این تفسیر میگوید: «حتي از خانوادههاي آمريكايي، از زندانها يا دانشگاههاي آمريكا مستقيم روبرو هستيم. ما تا آنجا كه در توانمان است برايشان ميفرستيم. حتی يك نامهاي از رئيس زندان واشنگتن ديسي برايمان آمد كه در زندان اين تفسيرها را می خواهند و ما هم فرستاديم. می گفتند آن تفسیرها را داخل كتابخانه گذاشتنه اند و زندانی ها در صف ايستاده اند براي مطالعه اين تفسيرها و گاهي نوبتهايشان را به هم ايثار ميكنند و ما خواهش ميكنيم كه 20 دوره از اين تفسيرها را براي ما بفرستيد.
يك چك 400 دلاري هم فرستادند كه هزينه پستش باشد. ما چك را به آنها برگردانديم و نامه نوشتيم كه اين چك را از ناحيه كتابخانه اميرالمومنين بين محرومين زندانتقسيم كنيد. ليست آنها را هم فرستاديم و گفتيم هر چيزي هم خواستيد ما برايتان ميفرستيم؛ ولي خودتان ميدانيد كه زندانيها در صفند و گاهي نوبتهايشان را به هم ايثار ميكنند پس معلوم ميشود كه شلاق و شكنجه نميتواند امنيت بوجود بياورد. اين كتب آسماني است كه ميتواند اين كار را بكند و خواهش ميكنيم شلاق و شكنجه را از عموم زندانيان بالاخص مسلمانها برداريد. بعد از يك ماه نامهای آمد كه عاليجناب شما چقدر سخاوت داريد. پول را از ناحيه كتابخانه اميرالمومنين بين محرومين و فقراي زندانتقسيم كرديم و موعظههاي شما را هم گوش كرديم.
خيلي نامههاي عجيبي ميآمد. مثلاً دختر کلينتون رئيسجمهور سابق امريکا نامه نوشته بود كه از اين تفسير براي ما هم بفرست. بعد هم يك نامه از دفتر پدرش برايمان آمد كه مثلاً گفتند متشكرم كه تفسير نور القرآن في تفسير القرآن به زبان انگليسي براي دخترم فرستاديد. من هم نامه را بردم خدمت رهبر معظم انقلاب و گفتم قصه از اين قرار است كه در مركز ضد اسلام و ضد خدا اين برنامه را داريم.
بعضي رفقا گفتند كه كلينتون يك وقت رفته بود نيويورك براي سياهپوستها سخنراني كرد و خواسته بود خودش را غالب كند؛ گفته بود كه يك تفسيري است به نام نورالقرآن که از ايران براي دخترم ميآيد و من پريشب در اتاقم نشسته بودم و ديدم دارد مادرش را منحرف ميكند و تبليغ روي مادرش ميكند؛ از من هم هيچ ملاحظهاي نميكند. آن وقت سياهپوستها كف ميزنند و ظاهراً روزنامهها هم اين مطلب را تيتر کرده بودند.»