بازنشر| گفتگوی مرحوم علیاصغر زارعی با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛
همین عناصری که در فتنه بودند، یک ذره صلاحیت ندارند در حاکمیت حضور داشته باشند. با همین تفکرات در دولت روحانی برجامی که عاقبتش مشخص بود را امضاء کردند. امریکاییها احمق نیستند. اینها بدنبال مذاکراتی هستند که ما را متوقف کنند بدون اینکه ما نیازی را برطرف کرده باشیم. برای ما از همان اول و در لوزان اوضاع امروز مشخص بود. ما در متن مذاکرت و برجام اوضاع امروز کشور را میدیدیم. متأسفانه تصور آقایان از برجام تصور غلطی بود و به تعهد امریکاییها اعتماد کردند. من به شما میگویم چه اوباما رئیسجمهور بود، چه ترامپ و چه خانم کلینتون در انتخابات رأی میآورد اوضاع همین اوضاع امروز بود. فقط در ظاهر و ادبیات مسئولین آمریکایی تفاوتی را مشاهده میکردیم.
قدیریابیانه در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی مطرح کرد:
آقای حبیبالله کاسهساز یک نامهای مینویسد به مقام معظم رهبری، فیلم را هم ضمیمهاش میکند و میگوید خواهش میکنم نظرتان را بفرمایید. ظاهرا این فیلم را آقای جلیلی دیده بود و حاشیهاش چیزی مینویسد و پیشنهاد میدهد و آقا میپذیرند که این فیلم قبل از پخش ملی، به دانشگاهها برود و بصورت میزگرد بررسی بشود تا یک موجی ایجاد شود بعد هم تلویزیون پخش کند. من هم دائم از این جلسه به آن جلسه میرفتم، این فیلم را نمایش میدادند بعد هم من صحبت میکردم. خبر ممنوعیت پخش فیلم توسط وزارت خارجه هم باعث ترغیب بیشتر میشد. من همان موقع فردی را دیدم که میگفت من خودم پانصد سیدی تکثیر کردم دادم. بعد هم تلویزیون پخش کرد و خیلی تأثیرگذار بود.
یک پرسش، پنج پاسخ
شاید یکی از مهمترین سوالها در رابطه با این رخداد این باشد که: «آیا تسخیر لانه جاسوسی در نتیجه فضای احساسی حاکم رخ داد؟ یا اینکه این اقدام، یک تصمیم عقلانی در واکنش به دشمنیهای ریشهدار آمریکا علیه مردم ایران بود؟» صاحبنظران در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی به این پرسش پاسخ دادند.
نقش مدافعان سلامت در دفاع مقدس، در گفتگو با سیدمسعود خاتمی؛
دکتر خرسندی در جایی خاطرهای را نقل کرد که من در آن جلسه حضور داشتم. ایشان میگفت: در یک جایی که مجروحان وخیم قرار داشتند یک مجروح عراقی را آوردند. رزمنده ایرانی که جراحات زیادی داشت رو کرد به من وگفت این بالش را به این فرد بدهید من حالم خوب است. میتوانم بنشینم. خیلی از دکترها را ما داشتیم که با مشاهده چنین صحنههایی متحول شدند. بعضی از پزشکان میگفتند: ما رفتیم چند وقت بمانیم و برگردیم ، اما وقتی صحنههای ایثار رزمندگان را دیدیم در جبهه ماندگار شدیم. به عبارت دیگر جوّ معنوی جنگ روی پزشکان هم تأثیر گذاشت.
ناگفتههای وزیر اسبق اقتصاد از فراز و نشیبهای دهه شصت؛
ما در روایت داریم: «النّاسُ عَلی دینِ مُلوکِهم» شما ببینید وقتی رییسجمهور (هاشمی رفسنجانی) پس از پایان جنگ تحمیلی میگوید: الان دوره مانور تجمل است. همین تفکر به زیردستان هم سرایت میکند. وزیر و کارمند هم بدنبال تجمل میروند بدین ترتیب تجمل وارد دستگاه دولتی میشود.
استنباط من این است که شهید رجایی با روش و منش بنیصدر آشنا بود و میدانست حرفهایی را که میزند بر مبنای ذهنیات خود بزرگبینی اوست. شهید رجایی این مسائل را خیلی جدی نمیگرفت و معتقد بود، این روش و منش که برای خیلیها روشن نیست به زودی روشن خواهد شد. بالأخره افراد زیادی به بنیصدر رأی داده بودند. افراد حزباللهی زیادی هم به او رأی دادند. طولی نکشید که تمام این افراد به اشتباهاتشان پی بردند.
خاطرهنگاری در حسینیه دلریش در گفتوشنود با محمدرسول فیضی
پس از انقلاب آن زمانیکه ما احساس کردیم در بازار تهران برخی از هیئآت از خلق مسلمان نشأت گرفتهاند و زیر نظر آنها تحرکاتی را در قالب دستههای عزاداری انجام میدهند. تصمیم گرفتیم برای مقابله با این جریان دسته عزاداری به بازار تهران ببریم. بر خودمان واجب دیدیم که به بازار دسته ببریم. چون در عزاداری بازار خلاء انقلابیگری احساس میشد و مرکز خلق مسلمان در تهران بازار بزرگ بود. برخی آذریهای پولدار بازار مروج تفکرات ضد انقلابی خلق مسلمان بودند. خلاصه ما با پرچم حزبالله دلریش به بازار تهران دسته بردیم. وقتی دسته عظیم حزبالله دلریش وارد بازار شد بساط ضدانقلابهای اطراف آقای شریعتمداری از بازار تهران جمع شد.
خاطرات و مخاطرات یک خبرنگار در گفتگوی محمد ساجدی با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
از اینجا به بعد را که خدمتتان عرض میکنم از زبان آناتولی یاکوولوف معمار ارشد اتحادیه جماهیر شوروی وی کسی است که استالین او را به اردوگاههای اجباری تبعید کرد و وقتی که گورباچوف بر سر کار آمد او را مجددا به کار گرفت و او را مسئول اعاده حیثیت از زندانیان شوروی سابق کرد. چند ماهی درگیر وقت گرفتن برای مصاحبه از او بودم. ابتدای مصاحبه به من گفت میدانی چرا به تو وقت مصاحبه دادم جوان!! من عمرم را در مسائل سیاسی گذراندم. 84 سال سن دارم که هفتاد سال از آن را در مسائل سیاسی گذراندم. آیتالله خمینی کسی است که در راه رسیدن به آرمانش با هیچ کسی معامله نمیکند. به خاطر این به تو وقت مصاحبه میدهم. این مصاحبه را سال 81 انجام دادم. آناتولی میگفت در آن جلسه جوادی آملی دو ساعت نامه امام را قرائت کرد. در این مدت گورباچوف هیچ کاری انجام نمیداد و فقط نامه امام را گوش میداد. یاکوولوف گفت: یکی از ویژگیهای آیتالله خمینی سرمایهگذاری درازمدت معنوی بود.
آیتالله امامی کاشانی در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفت: من همین الان هم که بررسی میکنم واقعا غیر از آقای خامنهای گزینه دیگری را نداشتیم. همان شب هم که امام دعوت حق را لبیک گفته بودند فکر میکردیم که رهبری شورایی نتیجه نمیدهد. لطف خدا بود که به این سمت رفتیم و آقای خامنهای رهبر شدند. دستی بالای همه دستهاست. خداوند همین الان هم لطفش را از مملکت دریغ نکرده است و کشور ما را هدایت میکند.
بازخوانی زندگی و زمانه شیخ احمد کافی در گفتگو با حاج مرتضی طاهری
از طرف رژیم به حاج کافی فشار آوردند که امسال باید جشن بگیرید. مراسمهای نیمه شعبان و چراغانی مهدیه زبانزد بود. کافی هم به خاطر اطلاعیه امام آن سال بنای گرفتن مراسم در نیمه شعبان را نداشت. ازغندی رییس کلانتری 12 ابوسعید -که برادرش هم شکنجهگر ساواک بود- به مهدیه میرود. حاج کافی کارگر و بنّا آورده بود تا ساختمان مهدیه را تکمیل کند. جالب اینجاست که خودش هم با کارگران مشغول کار بود. ازغندی وارد مهدیه میشود و به حاج احمد میگوید که باید امسال جشن بگیرید. حاج کافی هم پاسخ میدهد ما امسال بودجه نداریم و نمیتوانیم جشن بگیریم. ازغندی میگوید که هر چقدر بودجه بخواهید ما تأمین میکنیم. نهایتا حاج کافی میگوید که مرجع تقلید ما فرموده که امسال جشن نگیرید. به محض اینکه حاج کافی این جمله را میگوید ازغندی به صورت حاج کافی سیلی میزند و فحش رکیک به او میدهد و به حاج کافی میگوید که در تهران نباید بمانی و باید به مشهد بروی.
سردار بهرام نوروزی در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
این زخمی را برای معالجه به بیمارستان میبرند و دستبند میزدند و یک مامور بالای سرش میگذارند. مسئول تشکیلات منافقین در بندرعباس به تشکیلات شیراز اطلاع میدهد، یعنی اینها زیر نظر منافقین شیراز بودند. یک تیم از شیراز آماده شده و برای جمعآوری اطلاعات میآید. اینها از طبقه زیرین بیمارستان وارد آسانسور شده، چند تا روپوش سفید پرستاری میپوشند. زیر لباس هم یک قفلبُر آماده میکنند. وارد اتاق میشوند و با این قفل به سر مامور مراقب میزنند. دستبند را میبُرند و سریع او را با اتومبیل به سمت شیراز فراری میدهند.