مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی در استان فارس
علما و روحانيون شيراز نيز نسبت به واقعه‌ مزبور همانند ساير نقاط كشور واكنش نشان دادند. آنان در يك اقدام هماهنگ با جامعه‌ روحانيت تهران، قم، مشهد و اصفهان اعتصاب كرده و از رفتن به مساجد خودداري كردند. آيت‌الله محلاتي كه از نفوذ قابل توجهي در فارس برخوردار بود، با ارسال نامه‌اي به علماي قم از حضور آنان كسب تكليف نمود. مضمون نامه چنين بود:«مي‌خواهيم قيام كنيم، دين ما رفت، چرا بيكار نشسته‌ايد؟ هرچه زودتر تكليف را معلوم كنيد. مردم شيراز در انتظار شما مي‌باشند و بايد با ما همكاري كنيد.»
مردم ایلام در طول دوره‌ی حکومت پهلوی (۱۳۵۷ - ۱۳۰۴) به انحاء مختلف با این رژیم کبارزه کردند. حکومت پهلوی برنامه‌های خود را به زور و با تعدی بر مردم پیش می‌برد و هیچگاه شرایط و ویژگی‌های این منطقه و مردم آن را درک نکرد و تلاش می‌کرد بدون توجه به خواست مردم این منطقه و بدون در نظر گرفتن ویژگی‌ها، سلایق و ظرفیت‌های این مردم برنامه‌های خود را پیش ببرد. بنابراین حکومت در بسیاری از تغییراتی که می‌خواست در این منطقه انجام دهد ناکام ماند.
در دوران مبارزه مردم علیه رژیم پهلوی، ایام پایانی سال و فرا رسیدن سال جدید رنگ و بوی مبارزاتی خود را داشت. کارت تبریک‌های مزین به تصاویر امام خمینی و گاه با اشعاری مذهبی و انقلابی یکی از هدایای خانواده‌ها به یکدیگر بود. به همین دلیل کار چاپ و توزیع کارت تبریک‌های عیدانه از چند روز مانده به عید نوروز آغاز می‌شد و ساواک هم به شدت روی این موضوع و عوامل این کار در شهرهای مختلف کشور حساس بود.
در مرداد ماه 1330 جمعى از سياسيون بجنورد به همراه ميهمانان آيت‌الله امامى، غافل از توطئه‌اى كه برايشان تدارك ديده شده بود، عازم بش‌قارداش شدند. جمع زيادى از افراد چماقدار، در يك حمله‌ غافلگيرانه در حالى‌كه تعدادى مسلح به سلاح گرم آنان را حمايت مى‌كردند، هواداران ملى شدن صنعت نفت را مورد هجوم قرار دادند و آن‌ها را شديداً مضروب و مصدوم ساختند.
برگی از خاطرات سردار ناصر شعبانی
در حال رفتن به طرف دادستانی بودم كه در زیر رگبار گلوله‌ها ناگهان دیدم دو خواهر جوان محجبه، در نزدیك كانال زیر رگبار گلوله‌ها قرار دارند. به زمین نشستم و به آن‌ها گفتم: «اینجا چكار می‌كنید، مگر نمی‌بینید گلوله می‌آید؛ از اینجا بروید!» یكی از این خواهر جوان (سیده طاهره هاشمی) به من گفت: «آمدیم برای رزمندگان نان و غذا و دارو برسانیم. فرمانده سپاه گفته». با صدای بلند به آنها گفتم: «من شعبانی فرمانده سپاه هستم. اینجا خطرناك است اصلاً نان نمی‌خواهیم» و به آن دو خواهر جوان (طاهره هاشمی و مینا حسنی) تأكید كردم: «زود از این منطقه بروید».
برگی از خاطرات سید احمد نصری
«پس از مدتی، در گناوه حدود هشتصد نفر از صیادان سنتی به مدت دو هفته تحصن کردند و خبر این تحصن در یکی از بولتن های ویژه نوشته شد و به دست امام رسید. امام هم بعد از مطالعه، آقایان رسولی و توسلی را به گناوه نزد متحصنین فرستاد و مسئله حل شده و آن‌ها به مردم قول دادند که گزارش را به امام بدهند. در گزارشی که آن‌ها به امام داده بودند، گفته شده بود اگر مدیریت استان عوض شود، مسائل آن‌ها قابل حل است.
روز تولد [بزرگ]مرد عالم بشریت مولی الموالی علی ابن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را به آن عالم ربانی و زعیم بزرگ و مرجع تقلید عالیقدر شیعیان جهان تبریک گفته، استخلاص آن جناب را از هرگونه گرفتاری، صمیمانه از پیشگاه رب العزه خواستاریم.
برشی از خاطرات سید رضا نیری
آقای والی تعریف می‌كرد فردای همان روز دیدم كه تعداد زیادی اسب‌سوار مسلح از كوه به طرف مقر ما سرازیر شدند، گفتم فاتحه‌ی ما خوانده شد و كارمان تمام است. موقعی كه آمدند و همگی در جلو مقر جمع شدند، من رفتم جلو، با یك آدم باصلابت و شجاعی مواجه شدم، او از من پرسید: عبدالله والی كیست؟ من جواب دادم: خودم هستم. وقتی كه گفتم من هستم، در واقع در عالم خیال خود را برای مردن و تیر خلاص آماده می‌كردم، اما او به من نگاه عمیقی انداخت و به یارانش اشاره كرد، و همه‌ آنها اسلحه‌های خود را جلوی مقر روی هم ریختند. سپس منوچهرخان گفت: این ما، این هم اسلحه‌های ما، شما برو برای ما امان‌نامه بگیر
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در دهه 60 مسئولین و سران نظام را هدف ترورهای خود قرار داده بود، جنایت دیگری نیز به نام خود ثبت کرد: قتل‌عام مردم بی‌گناه. در جای جای برگ‌های تاریخ ایران، نام مردان، زنان و کودکانی وجود دارد که بدون هیچگونه پیشینه سیاسی، قربانی ترورهای منافقین شده‌اند. به شهادت رساندن زوار بی‌گناه در حرم امام رضا(ع)، کشتار مردم بی‌گناه در تهران، شیراز، اهواز، قم، اصفهان، مازندران، همدان، گیلان، سمنان، تبریز، کردستان و ... تنها بخشی از کارنامه سیاه منافقین است. آن‌ها نه تنها سران نظام را هدف قرار می‌دادند، بلکه از کشتن و اعمال جنایت علیه مردم عادی نیز ابایی نداشتند.
برشی از خاطرات حاج احمد قدیریان
تصمیم گرفته شد که خبر کشته‌شدن الله‌قلی و یارانش در داخل کوه‌های اصفهان و شیراز از طریق رسانه‌های محلی به‌ویژه صداوسیما پخش شود که فردای آن روز پخش شد. ولی آوازه‌ شرارت او به گونه‌ای بود که مردم هنوز مرگ او را باور نداشتند و البته تعدادی از منافقین و اشرار منطقه به این شایعه دامن می‌زدند. بنابراین تصمیم گرفته شد روز بعد جنازه‌ الله‌قلی و یک نفر دیگر از اشرار در محل دروازه شیراز شهر اصفهان آویزان شود تا همه‌ اشرار منطقه بدانند که او به درک واصل شده است.
تازه های کتاب