داستانی از اطاعت محض شاه از اربابان امریکایی
مادر محمدرضا پهلوی میگوید: «آقای ارتشبد نعمتالله نصیری که ما به او میگفتیم "نعمت خر گردن" و یک گردن کلفتی مثل خر داشت! میآمد خدمت محمدرضا و گاهی من هم در این ملاقاتها بودم. میگفت: آمریکاییها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواستهاند! محمدرضا میگفت: بدهید.»
تكبیرهای مردم از بالای پشتبامها چنان برای شاه كابوس شده بود كه بعد از فرار به مراكش وقتی صدای اللهاكبر اذان پخش میشد به وحشت میافتاد.
روایتی از حقارتِ شاه ایران
سفیر آمریکا میگوید: شاه با چشماني پر از احساس به من خيره شد. لحظهاي بعد گفتم: «آيا ميل داريد براي ارسال دعوتنامهاي از آمريكا اقدام كنم و ترتيب مسافرت شما را به آمريكا بدهيم؟» شاه يكمرتبه از جاي خود حركت كرد و با هيجاني شبيه پسربچهاي گفت: «اوه. شما اين كار را براي من ميكنيد؟»
توصیفی از اوضاع زندگی مردم ایران در اواخر دهه 20
اردشیر زاهدی، همسر شهناز پهلوی میگوید: «در سال 1329 وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بینانی و قحطی در عذاب بودند. هروز هم که ما از خواب بلند میشدیم، میدیدیم که چند نفر از گرسنگی مردهاند.»
هایزر در خاطراتش میگوید:«به نظر من روش درست این بود كه روی سر راهپیمایان تیراندازی هوایی كنند و از گاز اشكآور استفاده نمایند. اگر این روش موثر نبود، لوله تفنگها باید پایین میآمد تا شكی باقی نماند كه نیروها شوخی ندارند».
اعتراف نخستوزیر شاه به سرسپردگی رژیم پهلوی
علی امینی نخستوزیر رژیم پهلوی میگوید: «در زمان نخستوزیری منوچهر اقبال، آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا به ایران آمد. از او استقبال کردند و کلید شهر تهران را به او دادند. اما تاسفانگیز و شرمآور این که به تقاضای نخستوزیر جلسه مشترکی از نمایندگان مجلس شورا و سنا تشکیل شد که آیزنهاور در آن جلسه دعوت داشت. در آن جلسه آقای اقبال پروندهای را روی میز گذاشت و گفت: به مبارکی ورود شما در ایران و حضورتان در این مجلس من لایحه اصلاحات ارضی را تقدیم شما و مجلس میکنم.»
عبدالمجید مجیدی میگوید: «در همان مقطع سالهای بعد از 1354، دولت ایران تصمیم گرفت به کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و یا مصر وامهایی پرداخت کند. در مورد مصر علت وام دادن یک مقداری سیاسی بود و در مورد وام دادن به فرانسه و انگلیس همه اینها زیر نظر وزیر اقتصادی و دارایی ـ هوشنگ انصاری ـ و برادرش ـ سیروس انصاری ـ صورت گرفت و هدف آن بود که به این کشورها که در جریان افزایش قیمت نفت یک مقدار گرفتاری پیدا کرده بودند کمک بشود. همچنین از این قبیل است کمکهایی که به بعضی از کشورهای عربی صورت گرفت.»
توصیفی از وضعیت مردم ایران در دوران سلطنت پهلوی
ثریا اسفندیاری، همسر دوم محمدرضا شاه میگوید: «در سال 1328، فقر عمومی ملت ایران روزافزون بود. یک سوم از سکنهی مملکت بیکار بودند و در محلات تهران، مردها و زنها و بچههای فلج و ناقصالعضو، نیمهعریان در جستوجوی یک تکه نان خشک، سرگردان بودند.»
در مجلس سنا عدهای از سناتورها به شدت با لایحه تشکیل نهاد "ساواک" مخالفت کردند. یکی از سناتورها به نام سناتور خواجهنوری این قانون را ظالمانهترین قانون دولت خواند. وی با اشاره به ظلم و ستمهایی که از سوی مأموران نظامی با استفاده از این قانون میتواند صورت گیرد، آن را موجب محروم شدن مردم از تمام حقوق دموکراتیک و آزادی دانست.
فریده دیبا هم در این زمینه میگوید: «برای ما که در ایران رشد و نمو کرده و وضعیت رعیتهای بدبخت خودمان را دیده بودیم که جان و مال و ناموسشان در ید قدرت ارباب (فئودال) بود و حتی بعضی از ملاکین عروس رعیتها را در شب اول عروسی به خانه خود میبردند...»