مرکز اسناد انقلاب اسلامی

به بهانه 10 اسفند 1357 ؛ عزیمت امام خمینی به قم
مرحوم‌ حاج‌ احمدآقا و مرحوم‌ آیت‌الله پسندیده‌ هم بودند و خود حضرت‌ امام‌ جلو نشسته‌ بودند. حاج‌ مهدی‌ عراقی آمدند و گفتند چه‌ بكنیم‌ اینجا؟ گفتم‌ اگر می‌شود یك‌ آمبولانس‌ بزرگ‌ بیاورید به‌ سمت‌ دربی‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ هستند با ده‌ بیست‌ متر فاصله‌ نگهدارید، من‌ حضرت‌ امام‌ را انتقال‌ می‌دهم‌. ایشان‌ با زحمت‌ توانستند یک آمبولانس‌ تهیه‌ كنند ضمن‌ اینكه‌ سه‌ تا هلیكوپتر هم‌ از تهران‌ بالای‌ سر ما بودند.
برگی از خاطرات حجت‌الاسلام موسوی‌فرد
موسوی فرد کاشانی می‌گوید: «معمولاً بنده دعای توسل را شروع می‌کردم و می‌رساندم به نام مبارک امام موسی ابن جعفر (ع) و گریز می‌زدم به حضرت امام و ماجرای مدرسه‌ی فیضیه و زندانی‌ها. به اواخر دعا که می‌رسید: «یا ساداتی و موالی انی توجّهت بکم ائمتی و عدّتی لیوم فقری و حاجتی الی الله»، همه سرپا می‌ایستادند و دعا می‌خواندند. برای اینکه شناخته نشوم و گیر ساواک نیفتم وقتی که همه بلند می‌شدند من می‌نشستم و از زیر دست و پای جمعیت خارج می‌شدم...».
کودتای سوم اسفند به روایت بهار
یک محبوس فراری و یک پاسبان در مرکز شهربانی کشته شدند. دو پاسبان هم در کلانتری‌ها به قتل رسیدند و هفت تن مجروح شدند که آن‌ها هم به تدریج مردند. احمد شهریور می‌گوید: این هنگامه و شلیک توپ، مردم را بیمناک ساخت و زنان سقط جنین کردند و به قول خود آن‌ها، روی خون افتادند.... اینچنین بود طرح یک دسیسه سیاسی بزرگ و پایتخت با قوایی که در او بود این‌طور به تصرف جماعتی که خود را فروخته بودند درآمد.»
برگی از مجاهدت‌های آیت‌الله محمد مؤمن
آقاى مؤمن هم از کسانى بود که رژيم دنبال او بود و مى‌خواست او را دستگير کند؛ بنابراين ايشان مدتى مخفى بودند. مباحثه‌ى درس با آقاى مؤمن را در منزل ما قرار داديم و ديگر به منزل ايشان نمى‌رفتيم؛ چون مأموران براى دستگيرى ايشان به منزلشان رفته بودند. مدتى گذشت و آقاى مؤمن تقريبآ مطمئن شدند که با او کارى ندارند. وقتى که اطمينان پيدا کردند که ديگر با او کارى ندارند، يک روز حدود ساعت دو بعدازظهر ريختند و ايشان را هم دستگير و به شهداد تبعيد کردند...
توصیف آیت‌الله مومن از سیره امام خمینی
در همان سال 1342 ایشان را به زندان تهران بردند و بعد از چند ماه باز گرداندند. حبس ایشان مدتی به طول انجامید و ما از آزادی ایشان مأیوس شدیم. من عازم نجف اشرف شدم و چند ماه از اواخر سال 1342 و اوایل سال 1343 را در عراق به‌سر بردم. به خاطر دارم كه در آنجا به برادران طلبه‌ی نجفی گفتم: «تمام طلبه‌های قمی ‌نسبت به حاج آقا روح‌الله علاقه‌مند و به ایشان معتقدند. در حالی كه به نظر من هیچ یك از طلاب نجف نسبت به هیچ‌یك از مراجع نجف چنین حالتی را ندارند».
برگی از مبارزات شهید محلاتی
در گزارشات ساواک در این رابطه با موضوع «اظهارات فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی» آمده است: نامبرده‌ فوق، پس از آزادی از زندان، به تمام رفقای اهل جلسه‌ پنجشنبه گفته است: «در زندان اوراق زردرنگی که تمام خصوصیات جلسه‌های متشکله در منازل فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی، محمد امامی کاشانی، سید علی غیوری چاپ شده بود، به من نشان دادند.»
تطهیرناشدنی
امیرهوشنگ دولو که به گفته حسین فردوست از اصلی‌ترین شریان‌های قاچاق مواد مخدر در ایران بود و ارتباط نزدیکی با محمدرضا شاه داشت، پس از تحویلِ یک محموله‌ی قاچاق به حسین قریشی ـ بازرگان ایرانی مقیم سوئیس ـ توسط پلیس این کشور دستگیر شد. درست در همان موقع شاه و همسرش فرح در سن‌موریس در حال خوشگذرانی بودند. شاه به محض اطلاع از این موضوع، بلافاصله خود را به ژنو رساند، دولو را آزاد کرد و او را با هواپیمای شخصی خود به ایران بازگرداند.
به روایت حسین شیخ‌الاسلام؛
مرحوم شیخ‌الاسلام درباره شهید سید عباس موسوی می‌گوید: «سیدعباس آدم عجیبی بود، اگر عشق و عرفان و دلدادگی و توان روحی او نبود، حزب‌الله پا نمی‌گرفت. او شجاع و اهل خطر بود. یک روز به همراه سیدعباس به روستای میدو رفتم. حزب‌الله از آنجا در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی دفاع می‌کرد. وقتی وارد این روستا شدیم، من به خودم لرزیدم. اسرائیل تک تک خانه‌ها را با توپخانه زده بود. آن وقت 20 جوان 12 تا 20 ساله از این روستا دفاع می‌کردند.»
به بهانه تقارن روز پدر و سالروز شهادت شهید شاطری
استاد عباس قطایا می‌گوید: «... رابطه او با پدرش همراه با عشق و احترامی فوق‌العاده و بسیار درس آموز بود؛ بخاطر پدرش همه کارها را رها کرده بود و امور را تلفنی پیگیری می‌کرد. حتی برای لحظه‌ای خواب و یا استراحت، حاضر نشد که بیمارستان را ترک کند.»
به روایت آیت‌الله عمید زنجانی
آیت‌الله عباسعلی عمید زنجانی می‌گوید: «امام هر شب به حرم حضرت امير عليه‌السلام مشرف مى‌شد، نظم امام را من غالباً نقل كرده‌ام... امام وقتى وارد صحن مقدس حضرت امير(ع) مى‌شد دقيقآ سر ساعت نُه بود و بسيارى از زمان ها گاه تفاوت مى‌كرد، البته ساعت به اصطلاح با غروب تنظيم مى‌شد و ساعت‌هايى هم بودند كه با ظهر تنظيم مى‌شدند، چون دو نوع ساعت در آنجا بود. معمولاً حضور امام در صحن خيلى دقيق بود كه گاه مى‌شد طلاب ساعت هايشان را با ورود امام تنظيم مى‌كردند و يا مباحثه و كارهاى ديگرشان را با آن تنظيم مى‌نمودند.»
تازه های کتاب