مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برگی از خاطرات آیت‌الله صابری همدانی
آیت‌الله صابری همدانی: «براى مقابله‌ اين ديدگاه‌ها و رفع سوء تفاهم‌ها و آشنايى بيش‌تر و درست برادران سنى ترک‌تبار ما با عقايد شيعه، تصميم گرفتم کارهايى را آغاز کنم. نگارش کتاب‌هاى هم‌چون «راه اهل بيت در اسلام» و «امام صادق(ع) در اسلام» از جمله اقداماتى بود که علاوه بر تبليغات شفاهى و سخنرانى در مجالس و مجامع گوناگون به انجام رساندم و بحمدلله اين تلاش‌هاى فرهنگى تأثير خوبى بر جاى گذاشت و کم‌کم آن بدبينى‌ها رخت بربست...»
برگی از خاطرات حاج علی شمقدری
آیت‌الله خامنه‌ای درباره شکنجه‌های ساواک گفتند: «مثل‌ اين‌ می‌ماند که‌ انسان‌ لب‌ يک‌ خزينه‌ آب‌ داغی نشسته‌ باشد هی دستش‌ را می‌زند و هی می‌کشد، جرأت وارد شدن به آن را ندارد امّا همين‌ که‌ داخل آب شد‌ تحمل آن آب داغ‌ برايش‌ ساده‌ می‌شود».
برگی از خاطرات آیت‌الله مسعودی خمینی
آیت‌الله مسعودی خمینی می‌گوید: «در ماجرای کاپیتولاسیون ما خدمت حضرت امام بودیم. یک روز صبح زود مشاهده کردیم که جمعیت زیادی در کنار منزل امام اجتماع کرده یا در حال رفت و آمد به منزل هستند. او روحانیون بسیاری هم وارد منزل می‌شدند و ما از مجموع حال و هوا احساس کردیم که حضرت امام قصد سخنرانی دارند. برای ترسیم موقعیت مجلس باید عرض کنم که وقتی وارد منزل حضرت امام در یخچال‌قاضی می‌شویم، در سمت راست اتاق بزرگی قرار دارد که پنجره آن رو به حیاط باز می‌شود. حضرت امام در لبه پنجره مزبور نشسته بودند و جمعیت هم به شکل انبوهی ایستاده بوده و دنباله جمعیت تا بیرون منزل و نزدیک باغ اناری که در آن حوالی بود، امتداد یافته بود...»
خرمشهری که به خونین‌شهر تبدیل شد
شهید سرلشگر فلاحی می‌گوید: «در هر حال، رزمندگان فداکار در برابر گلوله‌باران دوربرد و مستقیم دشمن در کوچه و خیابان‌های خرمشهر در حالی که مطمئن بودند به شهادت می‌رسند تا آخرین گلوله خود در برابر متجاوزان ایستادند، بسیاری از آنان به شهادت رسیدند، اما هرگز دچار ضعف و تردید نشدند. خون همان عزیزان بود که در خرمشهر، آب جوی خیابان‌ها را نیز رنگین و خرمشهر را نیز به خونین شهر تبدیل کرد.»
برگی از خاطرات آیت‌الله خاتم یزدی
آیت‌الله خاتم یزدی می‌گوید: «امام رو کرد به حاج احمد آقا و پرسيد: احمد! حال مصطفى چطور است؟ و مرحوم حاج احمد آقا به جاى جواب دادن با صداى بلندى شروع به گريستن کرد؛ با گريه ايشان، امام متوجه قضيه شد و سه بار پشت سر هم فرمود: انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکند و اشکى از چشمش سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشت: بنده خيلى دوست داشتم که مصطفى براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند».
برشی از خاطرات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای
آقای شهاب‌الدین اشراقی، داماد امام، یک بار نقل کرد که ما در نجف حس کردیم امام غم درگذشت پسرش را در درون می‌ریزد و هیچ زاری و عکس‌العملی ابراز نمی‌کند. نگران شدیم که این خودداری از گریه باعث خطر جانی برای امام شود. به مناسبتی یک مجلس روضه و ذکر مصیبت ترتیب دادیم. تا روضه‌خوان مشغول به روضه و ذکر مصیبت شد حضرت امام طبق عادت معمول به شدت مشغول گریه شد. امام خوش گریه بود و حق روضه را خوب ادا می‌کرد. دستمال بزرگی هم داشت که با آن اشک‌هایش را پاک می‌کرد.
عملیات والفجر 4،
بااین‌حال عملیات والفجر 4 برای ایرانیان نتایجی دربر داشت، از جمله اینکه ایران 20 تا 25 کیلومتر به داخل کوهستان‌های عراق پیش رفت و حدود 130 تا 200 کیلومتر مربع از خاک عراق را تصرّف کرد. ایران به یک مایلی پنجوین رسید و کنترل دره‌ی شیلر را به‌دست گرفت. بنابراین در 120 تا 130 کیلومتری خط لوله‌ی نفتی عراق به ترکیه که از نزدیکی شهر کرکوک شروع می‌شد، مستقر شدند.
برگی از خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی
آیت‌الله مهدوی‌کنی می‌گوید: «... امام در فیضیه خطاب به شاه فرمودند: کاری نکن که بگویم ملت بیرونت کنند. این حرف برای ما واقعاً جالب بود. آن وقت کسی چنین جرأتی نداشت. سران رژیم راضی بودند که مثلاً وزرا و نخست‌وزیر را نقد کنند و زیر سؤال ببرند و حتی به آنها توهین کنند, ولی اجازه نمی‌دادند که حریم شاه شکسته شود. از خصوصیت مهم امام همین بود که رأس مخروط را هدف قرار داد».
برشی از خاطرات حسن روحانی
حسن روحانی می‌گوید: «بعضی‌ از فرماندهان‌ رده‌ بالای‌ ارتش‌ مانند سرهنگ‌ فروزان‌، فرمانده‌ ژاندارمری‌ که‌ مدتی‌ در کمیته‌‌ ستاد مشترک‌ فعال‌ بود، از همان‌ آغاز با انجمن‌های‌ اسلامی‌ مخالف‌ بود و می‌گفت‌ اگر انجمن‌ها به‌ فعالیت‌ خود ادامه‌ دهند، من‌ استعفا می‌دهم‌. این‌ بار برای‌ سر و سامان‌ دادن‌ به‌ وضع‌ انجمن‌ها جلساتی‌ تشکیل‌ شد و چند بار نیز آیت‌الله خامنه‌ای‌ در آن‌ها شرکت‌ کرد و در نهایت‌، اداره‌ای‌ به‌ نام‌ اداره‌‌ سیاسی‌ ـ ایدئولوژیک‌ تأسیس‌ شد...».
یادی از پنجمین شهید محراب
حجت‌الاسلام افشاری می‌گوید: «شهید اشرفی اصفهانی به دیدن امام در جماران رفته بود و بعد از دیدار و دست‌بوسی، در دفتر ایشان نشسته و گفته بود که من شهید می‌شوم... اما برای چه این حرف را می‌زنی؟ گفته بود که حضرت امام به صورت خاص با من خداحافظی کرد و برخورد امام به گونه‌ای دیگر بود. مرتب به من می‌گفت: فرمایشی نداری؟ کاری نداری؟ هرکاری داری بگو تا انجام دهند. لذا برداشت من این است که شهید خواهم شد».
تازه های کتاب