ولیالله چهپور میگوید: «آیتالله طالقانی که همواره در فکر تقویت رهبری امام و استقرار حکومت اسلامی بودند، روزی از طریق تلفن منزل ما با امام ارتباط برقرار کردند و چنین گفتند: حالا که به نام اسلام در این کشور حکومتی تأسیس شده بهتر است که سنت نبوی نماز جمعه را احیا کنیم و... بعد از اینکه گوشی را گذاشت، گفت که آقا اقامه نماز جمعه را بهعهده خودم گذاشت...».
برگی از خاطرات سردار یوسف فروتن؛
سردار فروتن میگوید: «كشتارها بسیار جدی بود. برخی میگفتند چهارصد نفر، برخی میگفتند هزار نفر، اما خود من بنابر مشاهداتی كه داشتم بر این باورم که از هشتصد تا هزار نفر كمتر نبود بهخصوص كه بعدها شنیدم داخل مسجد محله شهید محلاتی رفته و آنجا زنهای زیادی را به رگبار بسته بودند.»
به روایت حجتالاسلام حسینیان،
حجتالاسلام روحالله حسینیان میگوید: آیتالله قدوسی اخلاق خاصی داشت، نه به عنوان یک چهره انقلابی چندان شهرت یافته بود، نه به عنوان یک استاد اخلاق و چهره عرفانی؛ آقای قدوسی همه اینها را با هم داشت. هم جزو انقلابیون حوزه بودند و از طرف دیگر هم یک شخصیت معناگرایی داشتند. یعنی واقعاً آقای قدوسی وقتی که درس اخلاق میگفتند بیشتر هم خطبههای نهجالبلاغه بیان میکردند و یک مقدار هم به دلیل اینکه پدر خانم ایشان آیتالله علامه طباطبایی از شاگردان مرحوم قاضی به حساب میآمدند نقل قولهایی را از مرحوم آیتالله قاضی نقل میکردند، واقعا تا یک هفته انسان تحت تأثیر بود. وقتی انسان پای درس اخلاق ایشان مینشست احساس میکرد که گمشده خودش را پیدا کرده است. حالا هر چقدر من بگویم مؤثر بود تا کسی نچشیده نمیتواند درک بکند که چقدر مؤثر بوده است.
سیره مدیریتی آیتالله قدوسی
چهبسا افراد طاغوتی و زنهای بیحجاب و آدمهای بیبندوبار نزد او میرفتند و مدتها وقت میگرفتند و حرف میزدند و آیتالله قدوسی کاملاً شكایات آنان را گوش میكرد و اگر کسی به وی اعتراض میكرد، او میگفت:«برای من سخت است كه سخن كسی را قطع كنم زیرا او با هزاران امید نزد من آمده است».
برگی از خاطرات حجتالاسلام جعفری اصفهانی
حجتالاسلام جعفری اصفهانی: «از خبرهای مهم آن روز، خنثی شدن توطئه کشتار مردم در این روز به دست رژیم بود. ژنرالهای ارتش تصمیم به کشتاری بدتر از کشتار 17 شهریور گرفته بودند. نقل میشد که در پادگان لویزان، عدهای از فرماندهان و افسران هوانیروز، همراه با چهارصد نفر از افسران گارد جاویدان که عدهای از آنها چترباز هم بودند، تصمیم به برخورد با این تظاهرات گرفته بودند، اما در وقت ناهار...»
خاطرات و یادماندههای حجتالاسلام حسینیان از مبارزات نهضت اسلامی
آنجا که ما را بازداشت کردند اتفاقات عجیبی رخ داد. یکبار یک نفر از گاردیها آمد و مرا به نام صدا زد. گفت: آقای فلانی مطلبی دارم. گفتم: بپرسید. گفت: «با توجه به اینکه ما سفر حرام آمدهایم آیا نمازمان را باید شکسته بخوانیم یا کامل؟» گفتم: مقلد چه کسی هستید؟ گفت: «من مقلد آیتالله خمینی هستم!» خیلی تعجب کردم. گفتم: به فتوای ایشان شما باید نمازتان را کامل بخوانید، چون که میدانید این سفر یک سفر حرام است...
به روایت حسین شیخالاسلام
اینکه میگویند بهزاد نبوی بر او سوار بود، حرف غلط و کشکی است. من در هیئت دولت حضور داشتم چرا كه بالاترین مقام وزارت خارجه به حساب میآمدم. به هر حال آنجا شاهد بودم كه همه از جمله خود بهزاد نبوی در دست شهید رجایی مثل موم بودند. با اینکه خیلیهایشان یلی بودند. مثلاً یکیشان کلانتری بود، یکیشان قندی بود، یکیشان عباسپور بود... اینها در دست شهید رجایی مثل موم بودند. دروغ بزرگی بود که میگفتند مثلاً بهزاد نبوی شهید رجایی را اداره میکند. اینها چیزهایی بود که بعد از شهید شدن رجایی برای بزرگ کردن افراد گفتند. نه اینکه خود بهزاد نبوی گفته باشد، دیگران تبلیغات میکردند.
بازخوانی وقایع روز سوم محرم 57
دولت برای زیر سوال و ایجاد شبهه در تظاهرات شبانه و بانگهای الله اکبر مردم، در روز سوم محرم اعلام کرد که این فریادها و صداهای تیر اندازی از پیش بر روی نوار ضبط شده است و با استفاده از دستگاه مخصوص و برای ایجاد یک جنگ روانی پخش میشود... اما مردم در پاسخ به آن در پشتبامها، با سردادن شعارهایی همچون، «ازهاری بیچاره باز هم بگو نوارِ، نوار که پا نداره» به ادعای او پاسخ دادند.
روایتی از آغاز خونین محرم 57
«... تظاهرات مردم در روز اول در شب هنگام نیز ادامه یافت. مردم در برخی خیابانهای تهران همچون، دامپزشکی، ری، میدان شوش، مدائن، میدان کندی، خیابان بهبودی، خاوران، تاج و قلعه مرغی، تظاهرات کردند. آنها در حالی که پرچمهای مشکی و عکسهای امام خمینی را با خود حمل میکردند، علیه رژیم شعار دادند. با شروع ساعت 21 و منع عبور و مرور شبانه، مردم بیشتر مناطق در پشت بامها و کوچههای فرعی ضمن انجام تظاهرات شعار الله اکبر و نصرمنالله و فتح قریب، سردادند.»
گذری بر خاطرات آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی
آیتالله علمالهدی به یاد میآورد: در پاریس، روزی یک خبرنگار از امام پرسید: آيا شما اجازه ميدهيد کساني که طرفدار شما هستند مسلح شوند؟ حضرت با دست اشاره فرمودند که نه؛ ما با اسلحه کاري نداريم؛ ما قصد حرکت مسلحانه نداريم و اين تکليفي است که اجانب ممکن است به دستپروردههایشان تحمیل کنند. ما اهل اين حرفها نيستيم، ما اهل استدلال و مباحثه هستيم و حرفمان را به دنيا ميزنيم و زدهايم؛ حرف ما این است که استقلال خود را ميخواهيم.