روایتی از شاهد عینی ترور شهید لاجوردی
آقاي فاضل که شاهد عيني ماجرای ترور شهید لاجوردی بود، نحوه شهادت وی را چنين نقل ميکند: صداي فرياد گونهاي بهيکباره مرا متوجه خود کرد و اين درست همان زماني بود که به يک باره چند چيز توأمان اتفاق افتاد که عبارت بودند از: ديدن چهره خشن و فرياد منافق مزدوري که با کلت به سوي شهيد لاجوردي نشانه رفته بود، نيمخيز شدن من براي رفتن به طرف او و شليک گلولههاي پي در پي از همه طرف و تمام شدن همه چيز...
برگی از خاطرات امالاسرا
خانم بهجت افراز، ملقب به "امالاسرا" که از سال 1363 مسئولیت اداره امور اسرا و مفقودین را بر عهده داشت، خاطرات خواندنی و جالبی در این رابطه دارد. او در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره فعالیتهایی که در اداره امور اسرا و مفقودین صورت میگرفت میگوید: از اول جنگ تا زماني كه من در سال 1363 ، براي راهاندازي اداره امور اسرا و مفقودان به هلالاحمر وارد شدم، شيوه كار در اين محل به اين صورت بود كه خانوادههايي به هلالاحمر مراجعه ميكردند و ميگفتند مثلاً از پسرمان يا شوهرمان خبر نداريم. خانمي از كارمندان هلالاحمر فرم جستوجو را كه صليب سرخ جهاني به هلالاحمر داده بود و مشخصات اسير يا مفقودالاثر در آن بايد نوشته ميشد به آنها ميداد و آنها هم برگه را پرميكردند و بعد متن برگه به زبان انگليسي ترجمه و به صليبسرخ جهاني فرستاده ميشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: برای یک ملت، خیلی مهم است که اسیرش در دست دشمن، به جای اینکه مثل انسانهای بی ایمان، مرتب التماس کند که بیایید من را آزاد کنید، نامه بنویسد که من میخواهم با سربلندی آزاد بشوم؛ نمیخواهد به خاطر آزادی من، پیش دشمن کوچک بشوید.
برشی از خاطرات حجتالاسلام رحیمیان
حجتالاسلام محمدحسن رحیمیان میگوید: حضرت امام خمینی تا آنجایی که خبر دارم اولین مرجع تقلیدی بودند که دستور دادند دریافت و پرداخت وجوه شرعیه، در قالب سیستم حسابداری دقیقی انجام گیرد.
برشی از خاطرات آیتالله فاضل استرآبادی
از جمله دیگر اقداماتي كه شاه انجام داد، چاپ قرآن و ارسال آن براي علما بود. شاه مطمئن بود كه علما قرآن را رد نميكنند و پذيرش قرآن از سوي علما هم در واقع به نوعي به معناي تأييد دربار و سلطنت خواهد بود. قرآن را علاوه بر علماي ايران براي علماي نجف هم فرستاد. مرحوم آيتالله خويي قرآن اهدايي شاه را قبول نكرد و نپذيرفت و برگرداند. اما بعضي از علماي نجف قرآن را قبول كردند كه باعث اعتراض و ناراحتي مرحوم آقاي خويي گرديد.
همسر شهید آیت میگوید: دکتر آیت از سوی هواداران مجاهدین خلق تلفنی مورد تهدید قرار میگرفت. به دنبال همین تهدیدات من و بستگانمان تذکراتی به آقای آیت میدادیم و ایشان با شهامت و بیباکی خاصی همیشه در جواب میگفت: "مرگ حق است و شهادت آرزوی ماست" و بالاخره به آرزوی همیشگی خود یعنی شهادت دست یافت.
برشی از خاطرات مرحوم عباس دوزدوزانی
مرحوم دوزدوزانی میگوید: «در اواخر فروردین سال 58 که امام خمینی در قم به سر میبردند... بنده و آقایان محسن رضایی و رفیقدوست خدمت امام رسیدیم. ما امام خمینی را در اتاقی که ایشان تفسیر سوره حمد میفرمودند، ملاقات کردیم. در آن دیدار امام رو به ما فرمودند: مسئلهای که دنبال میکردید چه شد؟ من گفتم: تقریباً به نتیجه رسیدهایم ولی هنوز دولت موقت بهویژه آقای یزدی معتقدند که باید سپاه را دولت تشکیل دهد. امام این مسئله را نفی کردند و فرمودند بروید سپاه را تشکیل دهید.»
برگی از خاطرات سیدحسین رضوی کشمیری
سید حسین رضوی کشمیری میگوید: همه جا داد، فریاد، خون، زخمی و مجروح بود. غوغایی به پا شد. برای فرار کردن هم راه نبود. قیامتی شده بود. من با سختی خودم را زیر پل «حجون» رساندم. از آنجا با چشم خود دیدم که هلیکوپترها آمدند و گشت میزدند، از هلیکوپتر هم گلولهباران و تیرباران شروع کردند. گفتم: دیگر تمام شد. حدود چهار الی پنج ساعت در محاصره بودیم و نتوانستیم فرار کنیم.
برشی از خاطرات آیتالله خزعلی
آیتالله خزعلی خاطرهای از تحقیر و ذلت رضاخان در محضر آیتالله بروجردی روایت میکند.
برشی از خاطرات آیتالله بدلا
آیتالله بدلا میگوید: مرحوم آقای بروجردی وقتی به حرم امام رضا(ع) مشرف میشدند با آن که در آن فصل گرم، حرم از امکانات مدرن، همچون کولر و وسایل خنک کننده بیبهره بود، اما ایشان ساعتهای متمادی در حرم میماندند و ادعیه مورد نظرشان را میخواندند.