در اولین جلسه فرماندهان نظامی ایران در همان عصر و شب حمله عراقیها، قرار شد با عملیات گسترده نیروی هوایی پاسخ محکمی به متجاوز داده شود. مهمترین هدف این عملیات که با حدود یکصد و چهل سُرتی پرواز در صبح روز دوم جنگ [و با کلمه رمز کمان۹۹] انجام شد نشان دادن توانایی و قدرت ارتش در وارد آوردن ضربهای مهلک و قاطع به دشمن متجاوز بود.
به مناسبت رحلت آیتالله کاشانی
آیتالله کاشانی به همان لهجهي خودشان خطاب به امام فرمودند میدانید که من اهل تملق نیستم. به جدم قسم شما خیرالموجودین و امید ملت هستید. شما را در بین مراجع از همه بهتر میدانم و این اعتقاد من است.
بازنشر| به بهانه سالروز درگذشت دیپلمات انقلابی
با مشورت همه بچهها یك حكم ایدئولوژیك نه شرقی نه غربی نوشتم - دیگر این روزها این حكمها را نمینویسند- وقتی برایش آوردم دیگر مجلس رأی داده بود. خودش صدا كرد كه حكم را بیاورید. من حكم را جلویش گذاشتم خواند و گفت خوب است. میخواهم این را برای تو بزنم.
برگی از خاطرات دکتر شمسالدین مجابی
پس از چند لحظه مسعود رجوی گوشی را برداشت و گفت: «ما نمیدانیم در خیابانها چه خبر است. مردم بیرون ریخته و با نظامیان رژیم درگیر هستند.» چگونگی امر را که پرسیدم گفت: «ما نمیدانیم چه خبر است و در آن شرکت نداریم.» این پاسخ را من در ساعت 12 شب 22 بهمن 1357 دریافت کردم.
روایت سقوط 4 / ارتشبد حسن طوفانیان
یک خارجی که من با او شرفیاب بودم به اعلیحضرت توصیه کرد، نمیگویم به خارجیها گوش نکنید ولی خودتان هم تصمیم بگیرید فقط به حرف خارجی توجه نکنید، خودتان هم تصمیم بگیرید.
شیخ علی تهرانی با شدت و حدت گفت: والله، بالله، تالله، در غیبت كبرای آقا امام زمان(ع) هیچكس مثل آقای خمینی نیامده است. آقا مصطفی خمینی به او گفت: من قسم میخورم اولین كسی كه با آقای خمینی دشمن شود، شما هستی.
برگی از دشمنی رسانههای انگلیسی با ملت ایران
نخست وزیر چرچیل نیز با بی بی سی هماهنگ کرده است که در اعلام نیمه شب بی بی سی تغییری جزئی داده شود تا حضرتعالی از این بابت خیالتان راحت باشد.
برگی از خاطرات آیتالله استادی
شصت سال قبل كه برخی از مغرضان شبهاتی را در مورد امامت مطرح كرده بودند، یكی از خدمات حضرت امام خمینی(ره) این بود كه جلد غدیر عبقات الانوار با تصحیح و نظارت ایشان چاپ شد. پس به این نتیجه میرسیم كه منادی وحدت و اتحاد بودن با مطرح كردن مسئلهی بسیار مهم امامت منافات ندارد.
به روایت سید حسین حسینی:
در یکی از سفرهای جبهه ... وقتی در گُردانها برای سخنرانی میرفتیم بچهها برای کمک به پناهگاهسازی از بین خودشان پول جمع میکردند و به من میگفتند تحویل حضرت امام بدهید من هم میگفتم انشاءالله. این پولها که بیشتر اسکناسهای ده تومانی و بیست تومانی بود یک پلاستیک بزرگ شد.
به مناسبت روز ملی خلیج فارس
شهید صفايی از دانشجويان نخبه دانشگاه شريف بود و من در لانه جاسوسی او را شناخته بودم. کاری که اين عزيز در سه ماه قبل از شهادتش در رابطه با ابوموسی کرد هنوز که هنوز هست راهنمای ماست، يعنی اين کاری که او کرده و کتباً در وزارت خارجه هست راهنمای کارهای بعدی شده و هنوز دارد بر اساس آن کار میشود.
به روایت طاهره سجادی
دختر جوانی میگفت: «به دعوت سازمان، نمایندگانی از جبههی پولیساریو به ایران آمدند. وقتی ما از دست دادن با اعضای جبههی پولیساریو امتناع کردیم، مورد انتقاد شدید مسؤولانمان قرار گرفتیم و وقتی اعتراض کردیم که چگونه یک تشکیلات اسلامی از زنان میخواهد که با نامحرمان دست بدهند، منافقین متوجه شدند که عجله کردهاند و زود دست خود را رو کردهاند، پس به نوعی قضیه را ماست مالی نمودند.»
روایتی دیگر از پیوند قوای نظامی با انقلاب اسلامی
در کتاب " تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی " که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است: « به سپهبد جعفری، سرپرست شهربانی کشور در شورای امنیت ملی در دولت شاپور بختیار، شماری از مأموران شهربانی کتباً به وی گزارش داده بودند که از آیتالله خمینی تقلید میکنند و نمیتوانند برخلاف فرمان ایشان عمل کنند. تأثیر و نفوذ امام بر روی نظامیان تا حدی بوده که امرای ارتش نمیدانستند برای جلوگیری از این مسئله چه کنند. بدرهای می گوید که هرچه ما چاره کنیم و انجام دهیم، خمینی با یک سطر نوشته و پیام آن را خنثی میکند.
به بهانه سالروز اعدام انقلابی حسنعلی منصور
بعد از آن در زندان قصر با دوستان ملاقاتی کردم که خیلی برایم جالب بود. فکر می کنم شهادت امام موسی کاظم (ع) بود که هفت نفر از آنها از جمله حاج مهدی عراقی، آقای عسگراولادی، آقای حاج حیدری و آقای حاج احمد شهاب با لباس های مشکی پشت میله های زندان ملاقات آمدند. هر هفت نفر لباس های مشکی پوشیده بودند و یادم هست که حاج مهدی عراقی میله های زندان را مثل شیر گرفته بود. آدم وقتی آنها را با آن روحیه های شاد می دید، یک حالی میشد. خوش و شاداب بودند و شوخی می کردند. این اولین ملاقاتم بعد از قضیهی دادگاهشان بود که هیچ وقت این لباس های مشکی و این هفت نفر از یادم نمی رود.
به بهانه 5 دی ماه 1357
در تشيع جنازه او شركت كردم. تمامی دانشجوها و اساتيد شركت كرده بودند و شهادت ايشان بركات خوبی داشت. اصلاً آن شعری كه بعداً درست شد «ايران، ايران، ايران رگبار مسلسلها» يك قسمت آن ناظر بر شهادت استاد نجاتالهی است. زمانی كه جنازه ايشان را به بهشت زهرا بردند، سخنرانی داغی كردم و تا آخر مراسم نماندم و فرار كردم. بعد پدر ايشان آمد و تشكر و قدرداني كرد. ساواك پيگيری میكرد كه اين شيخی كه سخنرانی داغ كرده چه كسی بوده است.
مختصری درباره مشی اخلاقی و مدیریتی شهید رجائی
بعد از حادثه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی یک روز حاج احمد آقا از بیت امام زنگ زدند و به ما گفتند که بنا به دستور امام حفاظت از جان آقای رجایی امری است واجب و حتی یک روز آیتالله شیرازی نیز گفته بود که «من خیلی نگران جان آقای رجایی هستم و باید مواظب او بود.» ایشان به ما گفته بودند که همه روز برای او آیتالکرسی بخوانیم.
به روایت سردار جعفر اسدی
رفتیم پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله، گفتم: این تانک هایتان را نمیفرستید بروند جلو؟ گفت: اینها مال ما نیست، با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.
ویژهنامه انتخابات ریاستجمهوری| دوره سوم
منافقین در مهاباد با به رگبار بستن خودروهای حامل پاسداران انقلاب، 5 نفر از آنها را شهید و 3 نفر را مجروح كردند. در این میان یك عابر نیز به شهادت رسید. همچنین سرنشینان مسلّح یك خودرو، 2 عضو بسیج اصفهان را كه از شعب اخذ رأی محافظت میكردند با رگبار گلوله به شهادت رساندند. در یكی از شعب اخذ رأی در سنندج نیز با انفجار بمب توسط منافقین 2 نفر از رأیدهندگان شهید و 15 نفر دیگر مجروح شدند. به همین سبب 16 نفر از اعضای گروههای تروریستی در چند شهر دستگیر و به حكم دادگاههای انقلاب اسلامی و به جرم قیام مسلّحانه ضد نظام جمهوری اسلامی به مجازات اعدام محكوم شدند.
آنتونی پارسونز میگوید: «تأثیرات سیاسی جشن شیراز بسیار جدی بود و اکثر برنامههای آن به حواشی افراطی برخی هنرها اختصاص یافته بود که چندان ضروری هم به نظر نمیرسید. همچنین چرا باید آن همه هزینه صرف نمایش هنرهای اروپایی، مجموعههای هنری و [ساختن] مراکز فرهنگی عظیم و پرزرقوبرقی میشد...»
به روایت خاطرات
بنا به گفته خانم معصومه جاویدی استقبال از سخنرانیهای دکتر مفتح به حدی بود که شبهای جمعه در خیابان و کوچههای اطراف مسجد، فرش پهن میکردند و مردم و حتی زنان به طور گسترده از سخنان وی استقبال مینمودند. به گفتهی ایشان شبهای 19، 21 و 23 ماه رمضان، تاسوعا و عاشورای سال 1353 بیشترین جمعیت در مسجد جهت سخنرانی دکتر مفتح و دیگر روحانیان حضور داشتند. اقدامات و فعالیتهای دکتر محمد مفتح از چشم ساواک دور نماند و با توجه به سوابق او در مراکز امنیتی و انتظامی، با دقت کنترل و گزارش میشد.
صادق طباطبایی میگوید: «تقریباً اواسط اسفند 57 بود که احمدآقا گفت یکسری بیا قم و رفتم و گفت آقا گفته است که باید خیلی زود رفراندوم برگزار شود برای جمهوری اسلامی... من دوباره به قم رفتم و به ایشان گفتم آقا خود شما نظام جمهوری اسلامی را اعلام کردهاید، این کافیاست و دنیا هم که مشروعیت شما را قبول کرده است. این هیچ ایرادی ندارد. ایشان گفتند: شما الان را نگاه نکنید، آن چیزی که در تاریخ میماند، واقعیتهای تاریخی است. شما سعی کنید که هرچه زودتر دولت اینکار را برگزار کند.»