روحانیت در کنار مردم/ 4
حاج شیخ در این حادثه شخصا بیل و کلنگ برداشت و به همراه طلاب برای بستن سد و جلوگیری از بروز خرابی بیشتر حرکت کرد. وقتی مردم این اقدام آیتالله موسس را دیدند، آنها هم جلو آمدند و مشغول سدسازی شدند و با این عمل بسیاری از قسمتهای شهر قم از خطر سیل گرفتگی مصون ماند.
«... یک جملهای که ایشان بر آن تأکید داشتند این بود که تضعیف نظام را حرام میدانستند و میگفتند که این مملکت، مملکت امام زمان (عج) است و تضعیف آن جایز نیست.»
«... با توجه به مطالعه عمیق واعظ مذکور [علامه جعفری] همواره دانشجویان و افراد روشنفکری که زمینههای مذهبی آمادهای داشتهاند، مشتاق به شرکت در جلسات مورد بحث بودهاند و گزارشهای واصله حاکی از آن است که تعدادی از افراد شرکتکننده در جلسات مورد بحث را تقریباً همیشه پارهای از دانشجویان ناراحت تشکیل دادهاند»
روحانیت در کنار مردم/ 2
رئیس شهربانی رژیم شاه با اشاره به خدمات اجتماعی روحانیون به مردم زلزله زده نوشت: «نمیتوان خدمات روحانیان به زلزله زدگان را کتمان کرد. خدمات آنها چشمگیر بوده و این مطلب را در منطقه زلزله زده همه میدانند...»
روحانیت در کنار مردم/ 1
از دیگر اقدامات حائز اهمیت حاج شیخ، احداث بیمارستان بود؛ از آنجاکه یکی از مشکلات و معضلات مردم قم در آن دوره، کمبود امکانات درمانی و شیوع بیماریهای مختلف بود، حاج شیخ به فکر افتاد حال که با تأسیس حوزه، شهر قم تبدیل به یک مکان آموزشی و علمی شده، از افراد خیر در زمینه تاسیس یک بیمارستان یاری طلبد و چون مردم او را به تقوی و تعهد میشناختند...
برشی از خاطرات آیت گودرزی:
پایگاه اطلاعسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بخشی از خاطرات سردار آیت گودرزی از پایهگذاران کمیته انقلاب اسلامی و اولین فرمانده آن را که در گنجینه تاریخ شفاهی این مرکز ثبت و ضبط شده است منتشر کرد.
شیخ علی تهرانی با شدت و حدت گفت: والله، بالله، تالله، در غیبت كبرای آقا امام زمان(ع) هیچكس مثل آقای خمینی نیامده است. آقا مصطفی خمینی به او گفت: من قسم میخورم اولین كسی كه با آقای خمینی دشمن شود، شما هستی.
برگی از خاطرات آیتالله صابری همدانی
وقتى از مسئولين موزه پرسيدم که آن همه جواهر و سنگ قيمتى چه شد؟ گفتند همه را براى استفاده در تاج شاه بردند. آن وقت ديدم که در گوشهاى، پردهاى که با مرواريدهاى مصنوعى تزيين شده بود، آويزان کردهاند و در کنارش نوشتهاند: «اهدايى فرح پهلوى به آستان قدس به مناسبت جشنهاى 2500 ساله.»
در حادثهی 14 اسفند 1359 که در دانشگاه تهران رخ داد بنیصدر همهی نهادهای انقلابی را تضعیف کرد و افراد او کسانی را بازداشت میکردند و در حال سخنرانی بنیصدر کارتهای شناسایی آنها را از جیبشان در میآوردند که این آقا پاسدار کمیته است و این آقا پاسدار سپاه و این شخص عضو بنیاد مستضعفان و قس علی هذا.
انتشار برای نخستینبار
قرار شد که یک تعدادی از دانشجویان را از دانشگاه به ملاقات رهبری ببریم. کمی نگرانی داشتیم که نکند یک موقع در محضر رهبری حرکات ناشایستی انجام دهند، چون تعدادی از بچههای دفتر تحکیم وحدت هم بودند. خودم در آنجا بچههایی که علیالظاهر تشخیص میدادیم اینها مناسب نیست که بیایند، [دیدم که] چه گریهای میکردند و حاضر بودند دست ایشان را ببوسند.
درنگی در خاطرات سرهنگ محمدمهدی کتیبه
به ایشان گفتم: چرا تلویزیون بزرگتری برای خودتان تهیه نمیکنید؟ ایشان گفت: برای اخبار، همین کافی است. وقتی مقداری تخممرغ از طریق وزارت بازرگانی جهت تقسیم به کادر افسران به دانشکده آورده بودند به آقای نامجو گفتم: شما هم ببرید، اما ایشان قبول نکرد و حتی یک شانه تخممرغ هم به خانهاش نبرد. اتومبیل ایشان یک فولکس قدیمی بود در صورتی که در دانشکده، اتومبیلهای شورلت و بنز و غیره بود که ایشان هیچکدام از اینها را سوار نشد.
به روایت محسن رفیقدوست
دشمن ما تانک زیاد داشت و نفربر و زرهپوش ضد زرههای دیگر... تنها موشک موجود برای ما، تاو بود که آن هم در شرف تمام شدن بود. ما از هر کانالی برای خرید اقدام کردیم اما موفق نشدیم... چارهای نداشتیم جز این که با آن حجم نیازی که داشتیم، این سلاح را در داخل کشور بسازیم که یکی از داستانهای خیلی پر ماجرا در صنایع سپاه همین تاو است.
در واقع ما آمادهترین نیروی ارتشِ آن روز بودیم و غیر از کارکنان لشکرهای عملیاتی که تعدادی پراکنده از آنان در پادگان اهواز حاضر بودند، نیروی منظم دیگری در مناطق مرزی حضور نداشت. یک روز بعد با تجهیزات جنگی که فقط شامل سلاحهای سبک بود، با چند فروند هواپیمای سی – 130 به سوی خوزستان پرواز کردیم.
یادی از شهید محراب
آیتالله مدنی با قید اینكه «اگر نتوانم كاظمین، بغداد و نجف را حركت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت این حركت بشوم» كفن پوشید و به میان مردم رفت و با سخنرانیهای خود، آنان را به مقاومت در مقابل رژیم فرا خواند.
برگی از خاطرات حسن روحانی
روزهایی كه ایشان در جلسهی علنی مجلس شركت نمیكرد، گروهکها از غیبت ایشان سوءاستفاده میكردند و در نشریات خود مینوشتند كه چرا پدر طالقانی به مجلس نرفته است و آن را نشانهی عدم رضایت ایشان از روند فعالیت مجلس خبرگان به مردم عنوان میكردند.
به روایت رخصفت
خانمها میرفتند و میآمدند شعارشان اين بود که شماها اگر خودتان غيرت راهپيمايی نداريد برويد در خانه و به خانمهايتان را بگوييد بيرون بيايند و مردم را تهييج میکردند مردم کم کم آمدند و ما از همان جا راه افتاديم از درب منزل آرام آرام آمدم و همان کنار خيابان به عنوان راهپيمايی نمیآمدم ولی خانمها مفصل هم شعار میدادند و هم هيجان زده بودند.
بازخوانی یک مصاحبه به بهانه مرگ گورباچف
گورباچف در آن دیدار خطاب به آقای جوادیآملی گفت: «ما میخواستیم آیتالله خمینی را کمونیست کنیم اما انگار باید خودمان مسلمان شویم.»
رئیسجمهور و نخستوزیر هر دو در آتش سوختند و پیکرهای آنها را که بیرون آوردند کاملاً سوخته بودند. آنها را به داخل مجلس آوردند. مشکوک بودند آیا ایشان رجایی است، از خانم رجایی دعوت کردند که جسد همسرش را شناسایی کند - آن موقع هنوز بهعنوان نماینده مطرح نبود- جنازه را از روی دندانهای او شناسایی کردند.
به روایت حجتالاسلام افشاری
بعد از جلسه آقای خامنهای رو به فرزندان آقای ناصری کردند و فرمودند که مطالب ایشان را بنویسید تا از بین نرود. حیف است که این مطالب از بین برود.
انتشار به بهانه سالروز بازگشت آزادگان به میهن
اسیران قبل از خروج در مقابل میز نماینده صلیب سرخ، لحظاتی میایستادند و به سؤالی پاسخ میدادند. نمیدانستم این گفتگوی کوتاه چه هست، تا وقتی نوبتم رسید. سؤال این بود: «آیا میخواهی به ایران برگردی یا میل داری به عراق و یا هر کشور دیگری پناهنده شوی؟» سؤال بسیار مسخرهای بود. ولی من که نمیتوانستم همه احساسم را نسبت به این سؤال بیان کنم، لبخندی زدم و جواب منفی دادم و از پای آن میز هم گذشتم...