برگی از خاطرات محمود صلاحی
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید بروجردی در تهران برگزار شد. از آنجایی که آن زمان در تهران به سر میبردم، توفیق یافتم در این مراسم شرکت کنم. او یک پسر چهار، پنج ساله به نام حسین و یک دختر دو ساله به نام سمیه داشت. آن روز در بهشت زهرا حسین را در آغوش گرفتم و پشت سر پیکر مطهر شهید حرکت کردم.
روایت ناب از امام انقلاب
امام خمینی: «انسان قدم به قدم طاغوتی میشود! در هر قدم هم برای خود دلایلی پیدا میکند!»
به روایت آیتالله مجتهد شبستری
بعضی از دوستان به شهید مطهری گفته بودند چرا وقت خود را صرف تفسیر گودرزی میکنی؟ شأن شما بالاتر از این است. ایشان فرموده بود آدمها مهم نیستند حرفها و نوشتههایشان که روی جوانها مؤثر میشود مهم است کسی چه میداند که نویسندهی این تفسیر یک بچه است این نوشتهها در ذهن جوانها شبهه ایجاد میکند و من باید جواب اینها را بدهم.
«.. پرسیدند که آیا تا به حال به سمت خودروهای نظامی در جادهها سنگ پرتاب کردهام یا خیر. در ابتدا به هیچ چیز اعتراف نکردم. اما دو یا سه نفر آنها بنا کردند به مشت لگد زدن به سر و صورت من. بازجویی حدود پنج ساعت طول کشید.»
به روایت آیتالله مجتهد شبستری
یک ساعت به سحر مانده، همگی متفرق شدیم. غافل از آنكه خانه آقای مروارید به وسیله نیروهای نظامی محاصره شده است. همه بازداشت شدیم و ما را با ماشینهای سرپوشیده نظامی به کلانتری صبا بردند.
آقای دادستان به روایت دیگران
اینها [تعدادی از منافقین که پروندههای سنگینی داشتند] احکامشان صادر شده بود. [اینها] را به محل مجازات میبردند. یکی از پاسدارانی که کنار آقای لاجوردی ایستاده بود به آنان چیزی گفت. در این لحظه آقای لاجوردی با آن پاسدار برخورد کردند و فرمودند: «احترام این افراد تا مرحله مجازات به عهده ماست و مجازاتشان با خداست.» روز بعد نیز به بنده فرمودند که عذر آن پاسدار را بخواهید.
به روایت امیر سرتیپ ناصر آراسته،
پدر شهید لبنانی پوتین شهید صیاد را با دستش پاک کرد و بوسید و جلوی پای شهید صیاد گذاشت که بعد شهید صیاد به زور دست ایشان را بوسید و گفت چرا با من این کار را کردی؟ ایشان گفت: من هر شهیدی که دادم دوست داشتم که نزد امام بیایم. نتوانستم و نشد. حالا بروید به امام بگویید که من پوتین سربازش را بوسیدم.
روایت شیخ حسین انصاریان از برکات منبرهای ماه رمضان
شیخ حسین انصاریان: «زمانى ظهرهاى ماه مبارك رمضان در مسجد اميرآباد، سخنرانى مىكردم. خانمى مسيحى چند بار همراه يكى از دوستانش به پاى منبر آمده و به اسلام گرايش پيدا كرده بود.»
به روایت حاج شیخ رضا استادی:
روش برخورد آقای بروجردی با رژیم شاه، روش خاص خودش بود. موقعیت ایشان و اوضاع و شرایط آن روز ایجاب میکرد که این روش را پیش بگیرد. ایشان در عین حالی که با اساس رژیم کاری نداشت، ولی این جور هم نبود که نعوذبالله در مقابل خلافکاریها سکوت اختیار بکند.
درنگی در خاطرات مرحوم ری شهری
پس از بازداشت مهدی هاشمی، فشارهای آقای منتظری برای ممانعت از تحقیق و پیگیری اتهاماتش، افزایش یافت. آقای منتظری پیش از این، تهدید كرده بود كه «اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم كرد».
برگی از خاطرات حسین شیخ الاسلام
یك حكم ایدئولوژیك نه شرقی نه غربی نوشتم. حكم را جلوی شهید رجایی گذاشتم خواند و گفت خوب است. میخواهم این را برای تو بزنم. یك دفعه تعجب كردم؛ گفتم من از این كارها نكردهام. فرمودند كه مگر من نخستوزیری كرده بودم؟ انقلاب شد و باید این بار را برداریم.
تطهیرناشدنی
حزب رستاخیز سرگردان بود در اینکه نقشی برای خودش تعیین کند و شاه هرگز نگذاشت که این حزب رونقی بگیرد و ۴ بار دبیر کلیهای حزب در عرض ۳ سال تغییر کردند و هر روز حزب دچار تلاطم و آشفتگی بود.
به بهانه 10 اسفند 1357 ؛ عزیمت امام خمینی به قم
مرحوم حاج احمدآقا و مرحوم آیتالله پسندیده هم بودند و خود حضرت امام جلو نشسته بودند. حاج مهدی عراقی آمدند و گفتند چه بكنیم اینجا؟ گفتم اگر میشود یك آمبولانس بزرگ بیاورید به سمت دربی كه حضرت امام هستند با ده بیست متر فاصله نگهدارید، من حضرت امام را انتقال میدهم. ایشان با زحمت توانستند یک آمبولانس تهیه كنند ضمن اینكه سه تا هلیكوپتر هم از تهران بالای سر ما بودند.
کودتای سوم اسفند به روایت بهار
یک محبوس فراری و یک پاسبان در مرکز شهربانی کشته شدند. دو پاسبان هم در کلانتریها به قتل رسیدند و هفت تن مجروح شدند که آنها هم به تدریج مردند. احمد شهریور میگوید: این هنگامه و شلیک توپ، مردم را بیمناک ساخت و زنان سقط جنین کردند و به قول خود آنها، روی خون افتادند.... اینچنین بود طرح یک دسیسه سیاسی بزرگ و پایتخت با قوایی که در او بود اینطور به تصرف جماعتی که خود را فروخته بودند درآمد.»
توصیف آیتالله مومن از سیره امام خمینی
در همان سال 1342 ایشان را به زندان تهران بردند و بعد از چند ماه باز گرداندند. حبس ایشان مدتی به طول انجامید و ما از آزادی ایشان مأیوس شدیم. من عازم نجف اشرف شدم و چند ماه از اواخر سال 1342 و اوایل سال 1343 را در عراق بهسر بردم. به خاطر دارم كه در آنجا به برادران طلبهی نجفی گفتم: «تمام طلبههای قمی نسبت به حاج آقا روحالله علاقهمند و به ایشان معتقدند. در حالی كه به نظر من هیچ یك از طلاب نجف نسبت به هیچیك از مراجع نجف چنین حالتی را ندارند».
برگی از مبارزات شهید محلاتی
در گزارشات ساواک در این رابطه با موضوع «اظهارات فضلالله مهدیزاده محلاتی» آمده است: نامبرده فوق، پس از آزادی از زندان، به تمام رفقای اهل جلسه پنجشنبه گفته است: «در زندان اوراق زردرنگی که تمام خصوصیات جلسههای متشکله در منازل فضلالله مهدیزاده محلاتی، محمد امامی کاشانی، سید علی غیوری چاپ شده بود، به من نشان دادند.»
به روایت حسین شیخالاسلام؛
مرحوم شیخالاسلام درباره شهید سید عباس موسوی میگوید: «سیدعباس آدم عجیبی بود، اگر عشق و عرفان و دلدادگی و توان روحی او نبود، حزبالله پا نمیگرفت. او شجاع و اهل خطر بود. یک روز به همراه سیدعباس به روستای میدو رفتم. حزبالله از آنجا در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی دفاع میکرد. وقتی وارد این روستا شدیم، من به خودم لرزیدم. اسرائیل تک تک خانهها را با توپخانه زده بود. آن وقت 20 جوان 12 تا 20 ساله از این روستا دفاع میکردند.»
به روایت آیتالله عمید زنجانی
آیتالله عباسعلی عمید زنجانی میگوید: «امام هر شب به حرم حضرت امير عليهالسلام مشرف مىشد، نظم امام را من غالباً نقل كردهام... امام وقتى وارد صحن مقدس حضرت امير(ع) مىشد دقيقآ سر ساعت نُه بود و بسيارى از زمان ها گاه تفاوت مىكرد، البته ساعت به اصطلاح با غروب تنظيم مىشد و ساعتهايى هم بودند كه با ظهر تنظيم مىشدند، چون دو نوع ساعت در آنجا بود. معمولاً حضور امام در صحن خيلى دقيق بود كه گاه مىشد طلاب ساعت هايشان را با ورود امام تنظيم مىكردند و يا مباحثه و كارهاى ديگرشان را با آن تنظيم مىنمودند.»
درنگی در خاطرات آیتالله حاج شیخ رضا استادی
آیتالله حاج شیخ رضا استادی میگوید: «زمانی که حضرت امام در پاریس بود، یکی از مدرسان حوزه به پاریس خدمت امام رفته بود، برایم نقل میکرد: یک فردی از یکی از شهرهای جنوب خدمت امام آمده بود. بعد صحبت از یک آقای محترمی از آن مناطق شده بود. حضرت امام به آن فرد گفته بود که به آن آقا بگویید که دیگر پیرزنها هم از خانههایشان بیرون آمدند و شعار مرگ بر شاه میگویند، شما هم اگر مصلحت ببینید یک تکانی بخورید و از غافله عقب نمانید».
به روایت آیتالله عباسعلی عَمید زنجانی:
آیتالله عباسعلی عَمید زنجانی میگوید: «يكى از خط مشىهاى امام اين بود كه از افراد تا آنجائى كه امكان دارد استفاده بشود، تا آن لحظهاى كه ثابت بشود كه غير قابل استفاده هستند... سنت و سيره امام اين طور بود كه از افراد تا آنجائى كه امكانپذير است استفاده بشود، ما اصلاً انتظار علم غيب از امام نداريم و نبايد هم داشته باشيم... ».