پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اختلافات گروههای مختلف سیاسی و مذهبی در دهه پنجاه به اوج خود رسیده بود که بخشی از این اختلافات درباره اندیشهها و فعالیتهای دکتر شریعتی بود. محمدمهدی عبدخدائی از اعضای فدائیان اسلام در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره تلاشها برای اتمام اختلافات و واکنش دکتر شریعتی میگوید: وقتى آقاى دكتر على شریعتى سخنرانیهایش را در حسینیه شروع كرد، مرحوم شیخ قاسم اسلامى هم با حسینیه ارشاد شروع به مخالفت كرد. اختلاف موجود براى افرادى مثل من قابلپذیرش نبود. من ملاقاتى با دكتر شریعتى داشتم و یك ملاقات با مرحوم شیخ قاسم اسلامى و مىخواستم پل وحدت بین این دو باشم. چون احساس كردم در دوره تحول قرار گرفتهایم و در این دوره تحول اختلاف بین مبارزین، این تحول را به عقب مىاندازد. یادم است با آیتالله مهدوىكنى صحبت كردم، آیتالله مهدوىكنى فرمودند بروید با دكتر شریعتى صحبت كنید...
قرار گذاشتیم تا یك
روز عصر من و آقاى مهندس گلافشانى و
آقاى چینىكش و اخوى
دیدن دكتر شریعتى برویم. وقتى با دكتر شریعتى ملاقات كردیم من به ایشان گفتم: «دكتر
پدرم را كه مىشناسى.» گفت: «من و پدرم افتخار مىكنیم كه شاگرد
پدر شما بودیم.» من گفتم: «نیامدهام اینجا كه بحث شیعه علوى و شیعه
صفوى را بكنم و نیامدهام كه بگویم شما حق مىگوئید یا
آنهایى حق مىگویند كه حسینیه ارشاد را یزیدیه اضلال
اسم گذاشتهاند. اصلاً با این بحثها كارى ندارم.
امكان دارد من از نظر دیدگاه با شما اختلاف داشته باشم، آن یك بحث جداگانه است... اختلاف
شما با روحانیت و حمله شما به روحانیت موجب مىشود كه در
این حركت و تحولى كه در جامعه به وجود آمده است وقفه ایجاد شود. خواهش من از شما این
است كه این اختلاف را از میان بردارید.»
آقاى دكتر شریعتى
گفت: «من آمادهام هرچه بگویید گوش بدهم، اما من هم درددلهایى دارم،
وقتى در دانشگاه مشهد تدریس مىكردم به علت
اینكه حرفهاى من مبانى حاكمیت شاه را متزلزل مىكرد، مرا
از دانشگاه كنار گذاشتند و یك زن بهائى را جایگزین من كردند. اما متأسفانه در مشهد
عدهاى سخنان
مرا وارونه تفسیر كردند و به عرض آیتالله میلانى رساندند...»
..من واقعاً با خلوص
به دكتر شریعتى مىگفتم، الان زمان یك نبرد سرنوشتساز است كه
ما باید در مسیر این نبرد قرار بگیریم. مرحوم دكتر شریعتى به من گفت: «هر كجا بگویى
من مىآیم، دست هر كسى را كه بگویى مىبوسم من در خدمت همه هستم، چه بكنم من؟ وقتى قرار باشد سخنرانى
مرا آقاى علوى بروجردى و آقاى
حاجحسنآقا سعید كنترل كنند پس تحقیقات من كجا مىرود؟ پس تحصیلات
من كجا مىرود؟ پس مطالعات من چه مىشود؟ با همه
این احوال شما پلى باش كه این مسئله حل بشود.»
به مرحوم آشیخ قاسم اسلامى پیغام
دادم، ایشان هم محبت كرد و وقتى به من داد. یكشب من با
چند نفر دیگر منجمله اخوى به منزل ایشان رفتیم. من به آشیخ قاسم گفتم: «من نیامدهام در اینجا
بحثى بكنم كه آیا مبانى فكرى آقاى دكتر شریعتى درست است یا درست نیست، دفاع هم نمىخواهم از
نوشتههاى دكتر شریعتى بكنم. آمدهام بگویم شرایط، شرایطى نیست كه این مسائل مطرح بشود. الان زمان
مبارزه با حكومت است.» آقاى شیخ قاسم اسلامى كتاب
«كویر» آقاى شریعتى
را آورد و یك صفحهاى از كتاب را براى من خواند و گفت: «ببین این با مبانى ما انطباق
مىدهد؟» من به آقاى آشیخ قاسم اسلامى گفتم:
«شما چرا آنگونه تعبیر مىكنید این جور كه من
عبارت را مىخوانم تعبیر كنید» موضوع راجع به ظهور پیامبر (ص) بود. من تعبیر
خودم را بیان كردم.
ایشان با یك لحن خاصى
گفت: «اگر خود دكتر شریعتى هم اینجا بود به این زیبایى از خودش نمىتوانست دفاع
كند، خوب دفاع مىكنى.» گفتم: «آقاى اسلامى بحث را عوض نكنیم، من از آقاى شریعتى
حمایت نمىكنم. من كارى به عقاید ایشان ندارم، كارى به مبانى اعتقادى ایشان
ندارم. صحبتم این است كه ما در زمانى قرار گرفتهایم كه این
زمان را باید آماده كنیم تا این حاكمیت عوض بشود. من نیامدهام از دكتر
شریعتى دفاع كنم. من مدافع نوشتجات دكتر شریعتى نیستم، خودش از خودش دفاع مىكند، شما
هم هستید، من آمدهام خواهش كنم در این زمان این مسائل را مطرح نكنید، این زمان
بگذار تا وقت دگر.» آقاى اسلامى به من قول داد و گفت: «سعى مىكنم با دكتر
شریعتى ملاقات كنم تا صحبتهایمان را بكنیم.»
سفر شریعتی به مشهد
از آن طرف آقاى دكتر شریعتى رفت مشهد و یك روز جمعهاى كه پدر من منزل بود قرار گذاشتند كه آقاى دكتر شریعتى برود منزل ما و عقاید خودش را به پدرم بگوید.
پدر من مسائل و معارف
اسلامى را مىدانست و مخصوصاً درباره مسئله ولایت
خیلى كار كرده بود. مخالفین دكتر شریعتى هم بیشتر انگشت گذاشته بودند روى اینكه دكتر
با ولایت مخالف است. آن روز جمعه كه اتفاقاً مقام معظم رهبرى هم حضور داشتهاند دكتر
شریعتى به منزل ما مىرود و عقاید خودش را پیش پدرم، نسبت به شیعه، امامت و ولایت
و جانشینى على(ع) نسبت به پیغمبر
مىگوید و پدر من اظهارات ایشان را تأیید مىكند كه این
نظریات همان عقاید شیعه است. پدرم داراى وجهه عام بود و همه او را قبول داشتند.
یك نفر براى من تعریف
مىكرد كه وقتى كه دكتر از آن جلسه بیرون آمد گفت : «مثل اینكه من امروز تازه از مادر
متولد شدهام و حاج شیخ مُهر تأیید بر اعتقادات من گذاشت.» به این صورت
در مشهد مخالفتها با دكتر
شریعتى فروكش كرد و تقریباً یك آرامش نسبى پیدا شد.
روایتی از نقش شریعتی در
دوران مبارزه
عبدخدائی نقش
شریعتی را در آن دوران اینگونه روایت می کند: اعتقاد من این است كه آن روزها دكتر شریعتى
در عین حال كه كتاب «شیعه علوى و شیعه
صفوى» و جزوه «مسئولیت شیعه بودن»
را نوشت در عین حال پلى شد براى وحدت دانشگاه و حوزه، چون دانشگاهیها كمتر با
حوزوىها تماس مىگرفتند، حسینیه ارشاد این
پل بود.