درنگی در خاطرات آیت‌الله خزعلی

عجز و درماندگی بنی‌صدر در مواجهه با شهید بهشتی/ روایتی از توجه ویژه شهید بهشتی به امور مردم

دكتر بهشتى هيچ‌وقت از كار و تلاش خسته نمى‌شد. گاه بيست و چهار ساعت بدون اين‌كه پلك‌هايش را بر هم نهد كار مى‌كرد. يك‌بار در پايان جلسه‌اى گفت: مى‌خواهم كمى بخوابم بعد از ربع ساعت بيدارم كنيد. دوستان بعد از گذشت ربع ساعت گفتند بگذاريم بيشتر بخوابد تا تندرستى‌اش به‌خطر نيفتد. بر همين اساس ديرتر بيدارش كردند. دكتر پس از بيدارى از طولانى شدن زمان استراحتش ناراحت شد. دوستان گفتند حيفمان آمد بيدارت كنيم. ايشان در جواب گفتند: «كاش اين حيف را درباره‌ كارها به زبان مى‌آورديد.»
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۴ - ۰۳ تير ۱۳۹۸ - 2019June 24
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر
تازه های کتاب