پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بعد از تغییر مواضع ایدئولوژیك سازمان مجاهدین خلق در 1354ش و افشای ماهیت كمونیستی آن، انقلابیون مذهبی مرزبندی خود را با آنان مشخصتر كردند و اگر همكاری بین نیروهای مذهبی با آن گروه بود، بعد از این موضع، قطع شد.
در شهر ارومیه هم مجاهدین قبل از تغییر مواضع ایدئولوژیك، دارای طرفداران و اعضایی بودند كه در دانشكده كشاورزی فعالیت میكردند. جمعی از آنان نیز در سطح شهر فعال بودند كه از آن جمله میتوان به برادران باكری و برادران بازرگان اشاره كرد. البته فعالیت علی باكری و نیز محمد و بهمن بازرگانی بیشتر در تهران بود، ولی آنان به واسطهی ارومیهای بودنشان، با جوانان همشهری خود ارتباط داشتند. با این حال، ارتباط آنان در حد تأثیرگذاری بود، و ارتباط ارگانیكی و سازمانی نداشتند. یكی از فعالان انقلابی دربارهی فعالیت این گروه در ارومیه میگوید: «در سال 1354 ش مجاهدین خلق تحت عنوان نهضت ملی مجاهدین در محلهی عسکرخان، خانهای قدیمی داشتند. یکبار بچههای مسجد ما را که «شیرلو» نام داشت، در آنجا به همکاری دعوت کردند. البته ما از همان اول تشخیص دادیم که ملاکهای شرعی را دارا نیستند. مثلاً بهصورت همدیگر شدیداً سیلی میزدند و سرخ و سیاه میکردند و در توجیه این عمل میگفتند: ما برای کسب مقاومت در مواقع حساس این کارها را میکنیم».
سعید نصراللهی از دیگر فعالان انقلابی ارومیه در این باره میگوید:«در همان سالها تعدادی حدود 20 الی 30 نفر از اقشار مختلف که از نظر سنی میانسال بودند، تحت عنوان «گروه نیمهی شعبان» اقدام به فعالیت کمرنگی در مبارزه با رژیم کردند. به عنوان مثال عکس مرحوم جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی را (که به نظر افراد گروه مذکور، از نویسندگان مبارز محسوب میشدند) چاپ و توزیع میکردند و صندوق پساندازی با سرمایهای ناچیز بهنام «صندوق دوستان» تشکیل و به این وسیله به تشکل خود استحکام داده بودند.
در رأس این گروه شخصی بهنام رحیم یلعبی قرار داشت. چون یک گوش او نمیدانم به چه علت از بین رفته بود، بنابراین به رحیم تکقولاق (یک گوش) معروف بود. مدت زیادی از فعالیتشان نگذشته بود که توسط ساواک شناسایی و چند نفرشان دستگیر و به زندانهای از یک تا پنج سال محکوم شدند و در آستانهی پیروزی انقلاب همراه با دیگر زندانیان سیاسی آزاد شدند و بلافاصله گروه «چریکهای فدایی خلق» به رهبری رحیم تکقولاق تشکیل شد. البته بعداً لیدری شاخهی اکثریت به ایشان محول شد. بنده از سالها قبل، آشنایی بلکه رفاقت نزدیکی با او داشتم و در بدو تشکیل گروه نیمهی شعبان مرا نیز در نظر گرفته بودند، ولی بنا به تجربهای که از سالها قبل کسب کرده بودم از شرکت رسمی در گروهشان طفره رفتم».
محمد پیرپور دربارهی حركت كمونیستها میگوید: «كمونیستها هم در ارومیه نفوذ كرده بودند. اینها آمدند صحبت كردند گفتند: فضای بازار را میخواهیم، این را آقای تهرانچی گفتند. این حرف را سلیمیها، البرزی و اینها همه قاطیشده بودند كه یك اكیپ بودند. بعداً اینها همه مخالف جریان شدند. اینها گفتند ما میخواهیم برویم آن طرف چهار راه، هدف این است كه رژیم را ساقط كنیم، چهار راه آنطرف را اینطور تعبیر میكردند برویم آنطرف وقتی آزاد شد، هركس برای خودش. ولی ما گفتیم نه ما همینطور این طرف جدا میشویم ما مسلمان هستیم، ما آنطرف نیستیم این طرف هستیم.
حتی یك بار در راهپیمایی در صف با كمونیستها محكم دعوا كردند كه آقای نعلبندی بود كه الآن رئیس مدیریت دولتی است، اینها خدا رحمت كند آقای نعمتی بود، باكری بود، آقای هادیفر بود، آقای هادیفر خیلی نقش داشتند. اینها در آخر صف مستقر شدند شعار ضد كمونیست میدادند و كمونیستها اینها را میزدند، پرچمها را میانداختند و میافتادند به جان هم و بزن بزن شروع میشد.
یك روز اینها سفارش كردند از كمونیستها گفتیم آقا [مگر] شما نمیگویید آزادی است، چرا دعوا میكنید. خیلیخوب ما میگوییم آزادی هست، امروز ما راهپیمایی بهنام اسلام داریم اگر میآیید از شعارهای ما بدهید، حق ندارید شعار دیگری بدهید. شما میگویید آزادی است؟ بسمالله فردا شما بیایید بگویید بهنام كمونیست راهپیمایی بكنید، ما هم خوشمان آمد میآییم با شما. بنده هم میآیم.
اتفاقاً در این رابطه یك اتفاق جالبی افتاد اینها قبول كردند. همیشه راهپیمایی از مركز شروع میشد. ما شعار میدادیم و شعارهای ما مشخص بود، و اینها هم شروع كردند شعارهای خود را سر دادن و البته من در این قضایا دور بودم. اینها تا سرِ بازار آمده، شعار كمونیستی داده بودند. نجار خانه آقای حامد كوتانساز آنجا بود. یكسری نجارها وآ هنگران خیلی نقش داشتند. چون اینها دست بزن خوبی داشتند و از بچهها حمایت میكردند. اینها ریختند در خیابان آنقدر كتك زدند كه نوبت به پلیس نرسید و این مقابله تا باعث شد بساطشان را جمع كنند».
منبع: انقلاب اسلامی در ارومیه جلد اول