پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در ایام نهضت اسلامی، در کنار مبارزات عملی، مبارزه فکری و فرهنگی نیز در جریان بود. در این مسیر، روحانیون و علما پیشگام بودند. آنان با نگارش کتاب و گره زدن فضای سیاسی آن دوره به مبانی دینی، روشنگری می کردند. از جمله آثار و کتاب هایی که در ایام انقلاب با محوریت قیام عاشوراء نوشته شد، کتاب «حسین بن على(ع) را بهتر بشناسیم» به قلم آیت الله محمد یزدی بود.
سفر به یزد در ماه محرم
ایشان درباره چگونگی نگارش این اثر می گوید: در جریان انقلاب، بنده به یزد مسافرت كردم كه مصادف با ایام عزادارى بود. یزدی ها در عزادارى سبک خاصى دارند و عمدتاً از منبری ها دعوت مىكنند و محافل شلوغ و پر احساس را راه مىاندازند. یكى از منبری هاى دعوت شده، من بودم و یكى از عواملى كه باعث مىشد مردم آن منطقه به من احترام كنند، این بود كه خودم یزدى بودم. مرحوم آیتالله صدوقى به من اظهار محبت بسیار مىنمود؛ شاید به دلیل آن كه بنده در قم به درس ایشان مىرفتم. به هر تقدیر، در یزد به خانه یک حاجى معروف دعوت شدم كه چادر و تشكیلاتى برپا كرده بود و جمعیت عظیمى را براى عزادارى سیدالشهدا(ع) گرد آورده بود.
روز اول كه وارد مجلس شدم، در كنارى نشستم و مشاهده كردم كه روضهخوانها و منبریها بیش از پنج دقیقه روضه نمىخوانند؛ مردم هم پیوسته در رفت و آمدند، چایشان را مىنوشند و قلیانشان را مىكشند و مىروند. قدرى بعد از من دعوت شد كه منبر بروم. عرض كردم كه «من منبر پنج دقیقهاى بلد نیستم.» هر چه اصرار كردند، نپذیرفتم. روز دوم و سوم هم به همین منوال گذشت. روز چهارم، یكى از روضهخوانهاى پنج دقیقهاى نزد من آمد و گفت: «چرا شما روضه نمىخوانید.؟ چه كار كنیم كه شما هم روضه بخوانید؟» عرض كردم: «راهش این است كه چند نفر از شما نوبتتان را به من بدهید تا من لااقل یک ساعت وقت داشته باشم. یک بار هم بیشتر منبر نمىروم.» روضه خوانها با هم توافق كردند كه یک روز به من وقت بدهند.
منبر انتقادی
روز موعود فرا رسید و من بالاى منبر رفتم و با سبك خودم، شروع كردم به گفتن بسماللهالرحمنالرحیم. براى مردم چنین روضه خوانى كه بر سر منبر دوام آورد، تازگى داشت. بعد از مقدمه چینى لازم، انتقادهایم را شروع كردم و گفتم: «این چه سبک روضه خوانى است، مگر امام حسین(ع) كشته شد كه ما جمع شویم و قلیان بكشیم و چاى بخوریم؟! معنا ندارد كه فلان بازارى تنها به عنوان تبرّک به اینجا بیاید و پنج دقیقه بنشیند و روضهاى استماع كند و برود. مجالس ما باید روح و عمق داشته باشد و افراد برایش وقت بگذارند و دل بدهند.» سخنرانى من بیش از یک ساعت به طول انجامید. در انتها هم گفتم: «من از آقایانى كه نوبتشان را به من دادند، تشكر مىكنم و خداحافظ!» وقتى از منبر پائین آمدم، یك نفر از طرف صاحبخانه، نزد من آمد و گفت: «شما اگر ممكن است هر روز به مدت یك ساعت به اینجا بیایید و منبر تشریف ببرید!» عرض كردم: «نه، من بناى مزاحمت یک ساعته ندارم و امروز هم استثنا بود.» گفت: «همه با این امر موافق هستند.»
یادداشتهایی که کتاب شد
در خلال روزهایى كه در آنجا بودم، به وضع مجالس روضه خوانى دقت كردم و آنچه به عنوان نقطه ضعف و انتقاد در كیفیت برگزارى این محافل به نظرم مىرسید، روى كاغذ آوردم. یادداشتهاى پراكندهاى جمع شد كه همان مایه اصلى كتاب «حسین بن على(ع) را بهتر بشناسیم» بود. به تدریج به یادداشتهایم شكل منسجمى دادم. در مقدمه این كتاب، بانیان، مستمعان و ذاكران مجالس را به نقد كشیدهام و بیانم حالت تند و صریح دارد.
در مدت ده روزى كه تا عاشورا باقى بود، شبها در منزل یكى از بستگان یزدى به سر مىبردم و در فرصتى كه داشتم، كتاب را تدوین مىكردم. كمكم به زمان انقلاب هم نزدیک مىشدیم و تصمیم گرفتم كتابم را به دوستان معرفى كنم و نظرخواهى نمایم.
ماه رمضان بعد كه در سیرجان به سر مىبردم، كتابم را كه هنوز به طبع درنیامده بود، با خودم بردم و براى دوستان ـ از جمله فرد میزبان كه آدم وارد و فهمیدهاى به نام آقاى تخشید بود ـ قرائت كردم. ایشان البته نظرش این بود كه «هر واقعیتى را نباید به زبان آورد؛ بهخصوص اگر با لحن تند و صریح گفته شده باشد، بهتر است این مطالب تعدیل شود و بُعد انتقادىاش كاهش یابد.» در آن ایام پدرم هم به منطقه آمده بود و من هر بار كه برخى از آقایان به دیدنشان مىآمدند، كتابم را به آنها ارائه مىكردم. پدرم از این كار عصبانى شد و گفت: «چند صفحه مطلب نوشتهاى، آن وقت هر كسى پیدا مىشود، درمىآورى و مىگویى این مال من است؟» عرض كردم: «من قصد سوئى ندارم و تنها مىخواهم نظر آقایان را جویا شوم و از راهنماییهایشان بهرهمند گردم.» پدرم هم نظرش این بود كه «صبغه انتقادى كتاب پررنگ است.»
آقایان نظرات مختلفى داشتند، ولى در مجموع، مرا تشویق به ادامه كار مىكردند. من در صدد چاپ كتاب بودم و وقتى در آستانه انقلاب قرار گرفتیم، ترجیح دادم كه كتاب را به زبان انقلاب درآورم. رعایت این نكات و تناسب كتاب با مسائل اجتماعى باعث شد كه این كتاب به فاصله اندكى، هشت الى نه بار تجدید چاپ شود. براى چاپ كتاب با آقاى اسدالله طباطبایى كه در قم كتابفروشى داشت و به اتفاق اخوىاش به تأسیس چاپخانهاى مبادرت كرده بودند، وارد مذاكره شدم. آنها هم موافقت كردند و من بسیار خوشحال شدم. چند روز بعد، فردى به نام آقاى مصطفوى با من برخورد كرد و ابراز تمایل كرد كه كتاب را چاپ كند، بعد پرسید: «شما با ناشر قبلى چگونه قرارداد بستهاید؟» عرض كردم: «من زیاد در بند این مسائل نبودهام و تنها چاپ كتاب برایم اهمیت داشته است.» مصطفوى گفت: «امتیاز كتاب را به ما واگذار كن تا به چاپش برسانیم. همانگونه كه با بقیه كتابها عمل كردیم، با تو هم عمل مىكنیم.» من هم موافقت كردم.
حساسیت ساواک نسبت به کتاب «حسین بن على را بهتر بشناسیم»
كتاب «حسین بن على را بهتر بشناسیم» بعد از چاپ، مورد استقبال خوبى قرار گرفت. ساواک با كتاب برخورد كرد و اگر در حجره طلبهها یافت مىشد، به عنوان مدرک جرم به حساب مىآمد.
بعضى از ناشرها قصد داشتند كتاب را پس از حذف بعضى از قسمتهایش به چاپ برسانند و من شدیدآ با این كار مخالفت كردم و گفتم: «ارزش كتاب، به خاطر همین قسمتهایش است.» قسمتهاى مزبور، به داستان سلیمان صرد و مسلم بن عقیل مربوط مىشد كه عوامل حكومت از طریق جاسوسى، او را به دام انداختند. من این مقطع از تاریخ خونبار اسلام را با زبان خاصى بیان كرده بودم كه به اوضاع زمان شاه هم ربط پیدا مىكرد. من اعلام كردم كه «با حذف كتاب موافق نیستم و اگر این اتفاق بیفتد، من اعلام جرم خواهم كرد.» بعد از پیروزى انقلاب، امتیاز كتاب را به سازمان اوقاف و امور خیریه واگذار كردم و این سازمان هم در چند مناسبت به چاپ آن اقدام كرد. این كتاب به زبانهاى عربى، انگلیسى و اردو نیز ترجمه و چاپ شده است.
وجه توفیق كتاب «حسین بن على(ع) را بهتر بشناسیم»
من معتقدم كه دلیل توفیق كتاب «حسین بن على(ع) را بهتر بشناسیم» این است كه داراى خلوص است. بدین معنا كه در مقطعى كه مشغول نگارش آن بودم، روحآ تمایل داشتم كه این بحث درست پرورانده شود و متناسب با شرایط زمان و مكان از كار در آید. گمان مىكنم این یكدلى و خلوص در نوشتن، تنظیم و هدف انقلابى، به میزان زیادى كار كتاب را جلو برد. بعدها تنى چند از دوستان اصرار كردند كه در ادامه، داستان كربلا هم كه همان اسارت اهل بیت بود، نگاشته شود. من گفتم : «نه فرصت این كار را دارم و نه روحیهاى كه در آن ایام در من بود، موجود است؛ ضمن این كه به نظر من شهادت نسبت به اسارت داراى گویایى خاصى است و بیشتر مىتواند در انقلاب ما نقش داشته باشد.»
منبع: خاطرات آیتالله محمد یزدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی