نویسنده: علی باقریفر
یکم: رخدادها و گزارشها
الملهوف: عمر بن سعد، پيش آمد و تيرى به سوى لشكر حسين(ع) انداخت و گفت: نزد امير، گواهى دهيد كه من، نخستين تيرانداز بودم.
آنگاه، تيرها از سوى آنان، مانند قطرههاى باران، باريدن گرفت. امام حسين(ع) به يارانش فرمود: «خدايتان رحمت كند! به سوى مرگى كه چارهاى از آن نیست، برخيزيد كه اين تيرها، پيكهاى اين قوم به سوى شماست».
آن دو گروه، ساعتى با هم جنگيدند و به يكديگر حمله كردند تا اين كه گروهى از ياران حسين(ع)، كشته شدند. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 6، ص 127، ح 1625)
الكافی عن معاوية بن عمّار عن أبی عبداللّه [الصاق](ع): شِعارُنا: «يا مُحَمَّدُ، يا مُحَمَّدُ»، وشِعارُنا يَومَ بَدرٍ: «يا نَصرَ اللّهِ اقتَرِب اقتَرِب»، وشِعارُ المُسلِمينَ يَومَ اُحُدٍ: «يا نَصرَ اللّهِ اقتَرِب» ... وشِعارُ الحُسَينِ(ع): «يا مُحَمَّدُ» وشِعارُنا: «يا مُحَمَّدُ».
الكافى -به نقل از معاوية بن عمّار، از امام صادق(ع): شعار ما: «يا محمّد! يا محمّد!» است، شعارمان در جنگ بدر: «اى يارى خدا، نزديك شو، نزديك شو!» و شعار مسلمانان در جنگ اُحُد: «اى يارى خدا، نزديك شو!» بود ... و شعار حسين(ع): «يا محمّد!» بود (چنانکه) شعار ما نيز: «يا محمّد!» است. (همان، ص 140-141، ح 1643)
تاريخ الطبری عن محمّد بن قيس: لَمّا رَأى أصحابُ الحُسَينِ(ع) أنَّهُم قَد كُثِروا، وأنَّهُم لا يَقدِرونَ عَلى أن يَمنَعوا حُسَينا(ع) ولا أنفُسَهُم، تَنافَسوا في أن يُقتَلوا بَينَ يَدَيهِ.
تاريخ الطبرى: هنگامى كه ياران حسين(ع)، فراوانىِ دشمن را ديدند و دانستند كه نمىتوانند آنان را از دست يافتن به حسين(ع) و خودشان باز بدارند، در كشته شدن پيشِ روى او، با هم مسابقه دادند. (همان، ص 140-141، ح 1643)
البداية و النهاية -به نقل از ابو جَناب-: آن روز (عاشورا)، نبرد تن به تن ميان دو دسته، فراوان شد و پيروزى، با ياران حسين(ع) بود؛ زيرا قوّتشان بيشتر بود و دست از جان، شُسته بودند و هيچ نگهدارندهاى جز شمشيرهايشان نداشتند. ازاينرو، يكى از فرماندهان به عمر بن سعد پيشنهاد داد كه ديگر نبرد تن به تن نكنند. (همان، ص 143، ح 1647)
تاريخ الطبرى -به نقل از غلام عبدالرحمان بن عبد ربّه انصارى- : حسين(ع) بر مَركبش سوار شد و قرآنى خواست و آن را جلوى خود گذاشت. يارانش، به شدّت، پيشِ روى او مىجنگيدند. (همان، ص 147، ح 1652)
تاريخ الطبرى -به نقل از نُمَير بن وَعْله: تا فرارسيدن ظهر، با حسين(ع) و يارانش جنگيدند؛ شديدترين جنگى كه خدا آفريده بود. دشمن نمىتوانست جز از يك جبهه بر آنان، وارد شود؛ زيرا سنگرها و خيمههايشان گِرد هم و به يكديگر، نزديك بود ... (همان، ص 153، ح 1656)
تاريخ الطبرى -به نقل از حُمَيد بن مسلم- : ياران حسين(ع)، پيوسته كشته مىشدند و چون يكى دو تن از آنان كُشته مىشد، معلوم مىشد؛ امّا هرچه از دشمن كشته مىشد، معلوم نمىگشت؛ زيرا آنان، فراوان بودند.
هنگامى كه ابوثُمامه عمرو بن عبد اللّه صائدى چنين ديد، به حسين(ع) گفت: اى اباعبداللّه! جانم به فدايت! مىبينم كه اينان، به تو نزديك شدهاند. نه. به خدا سوگند، كُشته نمىشوى تا من -اگر خدا بخواهد- پيش از تو كُشته شوم! دوست دارم كه پروردگارم را در حالى ملاقات كنم كه اين نمازى را كه وقتش فرارسيده، بخوانم.
حسين(ع)، سرش را بلند كرد و سپس فرمود: «از نماز، ياد كردى. خداوند، تو را از نمازگزارانِ ذكرگو قرار دهد! آرى. اكنون، اوّلِ وقت آن است».
سپس فرمود: «از آنان بخواهيد كه از ما دست بكِشند تا نماز بخوانيم».
حُصَين بن تميم (از سپاه عمر سعد)، به ايشان گفت: آن [نماز]، پذيرفته نمىشود!
حبيب بن مُظاهر به او گفت: پذيرفته نمىشود؟! پنداشتهاى كه نماز، از خاندان پيامبر خدا(ص) قبول نمىشود و از تو –اى شرابخوار- پذيرفته مىشود؟! ... (همان، ص 157، ح1660)
الملهوف: هنگام نماز ظهر شد. حسين(ع) به زُهَير بن قَين و سعيد بن عبداللّه، فرمان داد تا با حدود نيمى از يارانش، جلوى ايشان بِايستند. سپس امام(ع) با آنان، نماز خوف گزارد.
بهسوى حسين(ع)، تيرى پرتاب شد. سعيد بن عبداللّه حنفى، جلوى امام(ع) ايستاد و با جانش از او محافظت كرد، بى آنكه به چپ و راست برود، تا آنكه بر اثرِ تيرهايى كه خورده بود، به زمين افتاد، درحالىكه مىگفت: خدايا! آنان را همچون عاد و ثمود، لعنت كن. خدايا! سلام مرا به پيامبرت برسان و از درد و رنج زخمهايم، به او خبر ده كه هدفم از يارىِ فرزندان پيامبرت، [كسب] ثواب تو بوده است. سپس، شهيد شد -كه خشنودى خدا بر او باد- و افزون بر جاى ضربههاى شمشير و زخم نيزهها، سيزده تير در [بدن] او يافتند. (همان، ص 157، ح 1661)
یادآوری: نماز خوف، مانند نماز مسافر، چه به صورت فُرادا و چه به جماعت، شكسته (قصر) است و در صورتى كه به جماعتْ خوانده شود، بنابر مشهور، بدينگونه است كه: مجاهدان، دو دسته مىشوند. دسته اوّل، يك ركعت با امام مىخوانند و امام، پس از اِتمام ركعت اوّل، تأمّل مىكند تا مأمومان، ركعت دوم را فُرادا بخوانند و خود را به سنگرها و نقاطى كه بايد بروند، برسانند و آنگاه، گروه دوم، جاى آنها را مىگيرند و ركعت اوّل خود را با ركعت دوم امام، بهجا مىآورند. (همان، ص 163)
معانى الأخبار -از امام زين العابدين(ع)- : چون كار [نبرد] بر حسين(ع) سخت شد، همراهانش به او نگريستند و او حالى متفاوت داشت. همراهانش هرچه كار سختتر مىشد، رنگشان دگرگون مىشد و مضطرب مىشدند و دلهايشان به تپش مىافتاد، اما امام و برخى ياران ويژهاش رنگشان، گلگون مىشد و اندامشان آرامش مىيافت و جانهايشان، قرار مىگرفت.
برخى به برخى ديگر گفتند: بنگريد كه او باكى از مرگ ندارد!
فَقالَ لَهُمُ الحُسَينُ(ع): صَبرا بَنِي الكِرامِ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ، فَأَيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ؟ وما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن يَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ وعَذابٍ ... .
حسين(ع) به آنان فرمود: «اى بزرگزادگان! شكيبا باشيد. مرگ، جز پلى نيست كه شما را از سختى و ناخوشى، به سوى بهشتِ پُرگستره و نعمتِ جاويدان، عبور مىدهد. كدامتان خوش ندارد كه از زندان به قصر منتقل شود؟! و آن براى دشمنانتان، مانند انتقال از قصر به زندان و شكنجه شدن است.
پدرم از پيامبر خدا(ص) برايم نقل كرد: دنيا، زندانِ مؤمن و بوستانِ كافر است و مرگ، پل مؤمنان به سوى بهشتهايشان و پل كافران به دوزخشان است. نه دروغ مىگويم و نه به من، دروغ گفته شده است» ... . (همان، ص 165، ح 1664)
المناقب لابن شهرآشوب: كانَ كُلُّ مَن أرادَ الخُروجَ وَدَّعَ الحُسَينَ(ع)، وقالَ: السَّلامُ عَلَيكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، فَيُجيبُهُ: وعَلَيكَ السَّلامُ، ونَحنُ خَلفَكَ، ويَقرَأُ: «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ (احزاب/23)».
المناقب: هر كدام از ياران كه مىخواست به ميدان برود، با حسين(ع) خداحافظى مىكرد و مىگفت: سلام بر تو، اى فرزند پيامبر خدا!
امام(ع) هم پاسخ مىداد: «و بر تو سلام! و ما در پىِ تو هستيم».
سپس، این آیه را قرائت مىكرد: «و برخى از آنان، پيمان خويش را به انجام رساندند [و به شهادت رسيدند] و برخى، چشم به راهاند». (همان، ص 168-169، خ 1668)
البداية والنهاية عن محمّد بن قيس: أتاهُ أصحابُهُ مَثنى وفُرادى يُقاتِلونَ بَينَ يَدَيهِ، وهُوَ يَدعو لَهُم، ويَقولُ: جَزاكُمُ اللّهُ أحسَنَ جَزاءِ المُتَّقينَ! فَجَعَلوا يُسَلِّمونَ عَلَى الحُسَينِ(ع) ويُقاتِلونَ، حَتّى يُقتَلوا.
البداية و النهاية - به نقل از محمّد بن قيس- : ياران حسين(ع)، دوتا دوتا و يكى يكى، نزدش مىآمدند و پيشِ رويش مىجنگيدند و حسين(ع) هم برايشان، دعا مىكرد و مىگفت: «خداوند، بهترين جزاى پرهيزگاران را به شما بدهد!».
آنان هم بر حسين(ع)، سلام مىدادند و مىجنگيدند تا كشته شوند. (همان، ح 1670)
تاريخ الطبری عن سعد بن عبيدة: إنَّ أشياخا مِن أهلِ الكوفَةِ لَوُقوفٌ عَلَى التَّلِّ يَبكونَ، ويَقولونَ: اللّهُمَّ أنزِل نَصرَكَ. قالَ: قُلتُ: يا أعداءَ اللّهِ! ألا تَنزِلونَ فَتَنصُرونَهُ.
تاريخ الطبرى -به نقل از سعد بن عُبَيده- : برخى بزرگان كوفه، بر تپّهاى ايستاده بودند و مىگريستند و مىگفتند: خدايا! نصرتت را نازل كن. گفتم: اى دشمنان خدا! چرا پايين نمىآييد و يارىاش نمىدهيد؟! (همان، ص 170-171، ح 1671)
مصباح المتهجّد عن أبی عبداللّه، الحسين بن علیّ بن سفیان البزوفری: آخِرُ دُعاءٍ دَعا بِهِ [الإِمامُ الحُسَينُ](ع) يَومَ كوثِرَ:
اللّهُمَّ [أنتَ] مُتَعالِی المَكانِ، عَظيمُ الجَبَروتِ، شَديدُ المِحالِ، غَنِیٌّ عَنِ الخَلائِقِ، عَريضُ الكِبرياءِ، قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ، قَريبُ الرَّحمَةِ، صادِقُ الوَعدِ، سابِغُ النِّعمَةِ، حَسَنُ البَلاءِ، قَريبٌ إذا دُعيتَ، مُحيطٌ بِما خَلَقتَ، قابِلُ التَّوبَةِ لِمَن تابَ إلَيكَ، قادِرٌ عَلى ما أرَدتَ، ومُدرِكٌ ما طَلَبتَ، وشَكورٌ إذا شُكِرتَ، وذَكورٌ إذا ذُكِرتَ، أدعوكَ مُحتاجا، وأرغَبُ إلَيكَ فَقيرا، وأفزَعُ إلَيكَ خائِفا، وأبكی إلَيكَ مَكروبا، وأستَعينُ بِكَ ضَعيفا، وأتَوَكَّلُ عَلَيكَ كافِيا؛ اُحكُم بَينَنا وبَينَ قَومِنا، فَإِنَّهُم غَرّونا وخَدَعونا وخَذَلونا، وغَدَروا بِنا وقَتَلونا، ونَحنُ عِترَةُ نَبِيِّكَ، ووُلدُ حَبيبِكَ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِاللّهِ(ص) الَّذِی اصطَفَيتَهُ بِالرِّسالَةِ، وَائتَمَنتَهُ عَلى وَحيِكَ، فَاجعَل لَنا مِن أمرِنا فَرَجا ومَخرَجا، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.
مصباح المتهجّد - به نقل از ابوعبداللّه، حسينبنعلىبنسفيان بَزوفَری-: آخرين دعاى امام حسين(ع) در روزى كه او را در ميان گرفتند و مغلوب شد، [اين بود]:
«خداوندا! تو والامكان، سِتُرگِ چيره، چارهساز و بىنياز از آفريدههايى كه بزرگىات فراگير است و بر هرچه بخواهى، توانايى. رحمتت نزديك و وعدهات راست است. فروريزنده نعمت، نيكوْآزمون، نزديكْ چون خوانده شوى، محيط بر هرچه آفريدى، پذيرنده توبه آنكه به سويت بازگردد، توانا بر هرچه اراده كنى، دريابنده هرچه بجويى، سپاسگزارى، چون سپاسَت بگزارند و يادكنندهاى، چون يادت كنند! از سرِ نياز، تو را مىخوانم و از سرِ نادارى، به تو رغبت مىورزم و از سرِ ترس، به تو پناه مىبرم و از سرِ اندوه، نزد تو مىگِريم و از سرِ ضعف، يارىات را مىطلبم و براى كفايت كردن، بر تو توكّل مىكنم.
ميان ما و قوم ما، داورى كن كه آنان، ما را فريفتند و نيرنگ زدند و ما را وانهادند و به ما خيانت كردند و ما را كُشتند، درحالىكه ما خاندانِ پيامبرت و فرزندان حبيبت محمّد بن عبداللّه(ص) هستيم كه او را به رسالتت برگزيدى و بر وحىات امينش كردى. پس براى ما فَرَجى و گشايشى قرار ده، به رحمتت، اى مهربانترينِ مهربانان!». (همان، ح 1672)
دوم: نکتهها و تحلیل