پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سال 1349، انزجار مردم ایران از رژیم صهیونیستی این بار در زمین چمن فوتبال نمایان شد. در آن سال، تیم ایران با تیم اسرائیل مسابقه داشت. این مسابقه به خاطر تقابل با اسرائیل، برای مردم ایران اهمیت خاصی داشت. مصطفی حائریزاده در بخشی از خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره این مسابقه میگوید:
این مسابقه، یکی از فرصتهایی بود که مردم به شدت خشم خود را نسبت به دستگاه پهلوی و حامیان صهیونیست آن نشان دادند و در واقع چیزی فراتر از یک مسابقه فوتبال معمولی بود. مصداق فرمایش حضرت امام(ره) درباره جنگ ایران و عراق که فرمودند: «جنگ اسلام با کفر است» و یا زمانی که در جنگ خندق امیرالمومنین(ع) به میدان نبرد رفتند و حضرت رسول(ص) فرمود: «تمامی کفر و تمامی اسلام با یکدیگر روبه رو شدند.
آن روز هم کار خدا بود؛ حتی کسانی از مردم که اصلا اهل این مسائل نبودند ناخودگاه به قلبشان نشسته بود که این پیروزی اهمیتی فوقالعاده دارد. ایران یکپارچه دعا و توسل و نذر و نیاز شده بود. خدا میداند چه قدر گوسفند قربانی کردند. کسانی که در آن زمان در مشهد به سر میبردند میگفتند آن شب انگار تمامی جمعیت شهر داخل حرم نشسته بود و دعا میکرد. مساجد مملو از جمعیت بود؛ از آخوند هفتاد ساله تا جوانهای عاشق فوتبال.
روز مسابقه تهران از صبح تعطیل بود. یعنی از دو روز جلوترش کسی درست و حسابی کار نمیکرد. آن زمان کمتر خانهای بود که تلویزیون داشته باشد. بنابراین میتوانید تصور کنید در خانههایی که تلویزیون داشتند یا جلوی قهوه خانهها چه خبر بود.
ما هم به همراه حدود صد نفر دیگر در خانه یکی از بستگان دور هم جمع شدیم تا فوتبال را تماشا کنیم. بلیط مسابقه اصلا گیر نمیآمد و اگر هم بود به پنج برابر قیمت به فروش میرسید. یهودیها حسابی ماستها را کیسه کرده بودند. حتی کسی جرأت نمیکرد بگوید یهودی است. وقتی که تیم اسرائیل یک گل زد صدا از هیچ کس در نیامد که بخواهد آنها را تشویق کند. هنگامی که مسابقه به نفع ایران تمام شد دستگاه سخت به وحشت افتاد. یادم هست برق قسمتی از شهر را قطع کردند.
من در چهارراه ولیعصر بودم. تمام خیابانها مملو از جمعیت بود. مردم شعار میدادند و علیه موشه دایان شعر میخواندند. تمام تاکسیها، اتوبوسها و سواریها چراغ هایشان را روشن کرده و بوق میزدند. در هیچ قنادیای شیرینی نمانده بود. خودم شاهد بودم پنج شش نفر وارد یک قنادی شدند و دو هزار تومان پول به صاحب مغازه دادند و گفتند: آقا این پیشت باشد. بعد هم سینیهای پر از شیرینی را برداشته و به خیابان بردند تا به مردم تعارف کنند.
روز بعد فوتبالیستهای اسرائیلی تحت حفاظت شدید امنیتی از کشور خارج شدند و دستگاه فهمید در این کشور هیچ جایی برای اسرائیل وجود ندارد. شاید اگر آن روز تشکیلات قوی و منسجمی مثل حزب جمهوری اسلامی وجود داشت میتوانست با استفاده از احساسات مردم کنترل شهر را از دست دولت خارج کند چون دیگر حرف مسابقه فوتبال و بازیکنان اسرائیلی نبود بلکه مردم خود را با دولت اسرائیل طرف میدیدند.
منبع: خاطرات مصطفی حائریزاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی