|حمیدرضا شیرزاد| هیات تحریرالشام و طالبان: شباهتها و تفاوتها
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ گرووهای معارض؛ مسلح و شورشی سوری پس از نزدیک به ۱۳ سال و با پشتیبانی تعدادی از کشورهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای موفق به سرنگونی حکومت سوریه شدند.
بسیاری بر این عقیدهاند که دو عامل مهم موجب این تحول گردید: یکی از آن دو عامل پشتیبانی کشورهای بیگانه از شورشیان و عامل دیگر نارضایتی مردم آن کشور ناشی از فساد عوامل حکومتی بود؛ دو عاملی که در یک نگاه کلی مصداق دولت اشرف غنی در افغانستان را شامل میشود.
در افغانستان نیز پس از نزدیک به ۲۰ سال مبارزه به اصطلاح علیه اشغالگری آمریکا و متحدانش و البته با حمایت آمریکا در توافقنامه صلح سال ۱۳۹۸ و همچنین فساد بیش از حد دولت افغانستان که این کشور را در صدر فاسدترین کشورهای جهان قرار داده بود؛ طالبان توانست مجددا بر آن کشور تسلط پیدا کرده و حکومت را به دست گیرد.
شباهت علل سقوط حکومتهای بشار اسد و اشرف غنی موجب گردید که تحلیلگران سیاسی ضمن بررسی علل سقوط؛ به موضوع دیگری با عنوان اشتراکات و تفاوتهای گروههای مسلط شده بر افغانستان و سوریه بپردازند. از این سو نگارنده با بررسی و تطبیق بسیاری از تحلیلها و یادداشتهای نگاشتهشده در نزدیک به یک ماه پس از سقوط دولت بشار اسد؛ بر آن شد با حفظ امانتداری نسبت به بررسی موضوع و نسبت آن با جمهوری اسلامی ایران بپردازد.
در این میان ذکر این نکته ضروری است که یکی از علل بررسی تشابهات هیات تحریرالشام و طالبان، موضوع ایدئولوژیک بودن این دو گروه، نحوه عملکرد آنها در دو دوره زمانی و همچنین ارسال پیام تبریک مسئولین دولت طالبان به مردم سوریه در ساعات اولیه تسلط این گروه بر سوریه برای پیروزی شورشیان بوده است.
در این خصوص وزارت خارجه طالبان پس از مدت کوتاهی از تسلط تحریرالشام بر سوریه، با انتشار بیانیهای ضمن استقبال از سقوط دولت قانونی سوریه؛ پیروزی شورشیان سوری را به مردم سوریه تبریک گفته و از آن به عنوان یک انقلاب یاد، و از طرفهای دخیل در این تحولات درخواست کرد که اوضاع را به گونهای مدیریت کنند که روند انتقال قدرت موجب ایجاد یک نظام اسلامی مطابق با آرمانهای تمام مردم بر کشورشان ایجاد گردد.
شباهتها :
در ابتدا باید اشاره کرد که به جرات می توان گفت مهمترین شباهتی که موجب شد تحلیلگران به بر شمردن وجوه تشابه این دو گروه بیردازند شباهت ایدئولوژیک دو گروه است. این دو گروه هر دو تابع مذهبی حنفی – سلفی و افراطگرا در اجرای احکام اسلامی بنابر قرائت خود هستند و خواستار بازگشت به عمل صحابه سلف در صدر اسلام.
در این خصوص تا جایی که نگارنده یادداشتها و تحلیلهای نوشتهشده در رسانهها را بررسی نموده است، می توان به موارد زیر به عنوان شباهتهای دو گروه هیات تحریرالشام و طالبان اشاره نمود:
- سرعت پیشروی مخالفان؛
- عدم مقابله نیروهای نظامی و امنیتی؛
- عدم موضع سیاسی روشن حاکمان در قبال بحرانهای داخلی و خارجی،
- چرخش در نگاه پشتیبانان منطقهای دولت سوریه،
- خلاء قدرت؛
- کاهش ملموس حمایتهای خارجی و بیرغبتی متحدان استراتژیک دمشق به پرداخت هزینههای بیشتر برای بقای رژیم اسد،
- تسلط گروه نیابتی قدرتهای خارجی (هیأت تحریرالشام)،
- وابستگی آشکار گروه پیروز به قدرتهای خارجی از جمله آمریکا و اسرائیل،
- قرار داشتن رهبران هر دو گروه در فهرست «تروریستهای» تحت تعقیب آمریکا و تعیین جایزه برای دستگیری یا کشتن آنها از سوی ایالات متحده،
- بازبینی سریع مواضع قدرتهای خارجی در قبال ماهیت تروریستی این گروهها،
- درخواست قدرتهای غربی از طالبان و هیات تحریرالشام برای تشکیل دولت فراگیر با مشارکت تمام طرفهای سیاسی و قومی،
- احترام به حقوق تمامی افراد جامعه و اقلیتها،
- رعایت عفو عمومی و پرهیز از سرکوب، ارعاب و انتقام جویی،
- رابطه این دو گروه با حکومت ترکیه،
- ضدیت با مذهب جعفری و شیعیان،
- نگاه مشترک آنان به داعش.
در این خصوص وبگاه «شبکه اطلاعرسانی افغانستان» در یادداشتی با عنوان «شباهتهای سقوط کابل و دمشق»؛ خانم نرگس اعتماد از کنشگران مسائل افغانستان در وبگاه خبرگزاری جمهور افغانستان در یادداشتی با عنوان « افغانستان و سوریه؛ سرگذشت مشابه، سرنوشت مشترک»؛ محمد جورکشانی از دیگر کنشگران تحولات افغانستان در همان وبگاه در مطلبی تحت عنوان «چه نسبتی بین طالبان و تحریرالشام وجود دارد؟» و مهدی نوری در وبگاه خبری افق افغانستان در یادداشتی با عنوان «از اشرف غنی تا بشار اسد؛ از طالبان تا تحریرالشام» … ضمن مقایسه این دو گروه بر موارد ذکرشده تاکید نمودهاند.
مهدی نور در پایان یادداشت خود نوشته است: واقعیت تلخ و انکارناپذیر این است که سوریه عملاً به کام تروریستها سقوط کرده و دستکم در آینده نزدیک هیچ امیدی به گذار دموکراتیک به آیندهای با ثبات، صلحآمیز و عادلانه وجود ندارد؛ همان چیزی که با گذشت بیش از سه سال از سلطه طالبان بر افغانستان نیز همچنان وجود دارد و هیچ افقی از تغییری ساختار سیاسی به نفع مردم افغانستان در دیدرس نیست.[۱]
تفاوتها
همانطوری که در سطور بالا گذشت شباهت عوامل تسلط هیات تحریرالشام در سوریه و افغانستان موجب گردید که تحلیلگران به بررسی شباهتهای هیات تحریرالشام با طالبان بپردازند اما سخنان محمد الجولانی رهبر هیات تحریرالشام پس از تسلط بر سوریه، پرهیز او از مقایسه گروه تحت رهبری خود با طالبان و تلاشهای تحریرالشام و مشخصاً خود جولانی برای بازسازی چهره خود و بیانیههای مهربانانهای که صادر میکند؛ نشان از آن دارد که علیرغم وجود شباهتها بین دو گروه تفاوتهایی نیز وجود دارد که به اشاره به آنها می پردازیم:
سطح سیطره پیش از فتح: هیات تحریرالشام در یک منطقه محدود از خاک سوریه (که در محاصره نیز قرار داشت) حضور داشته و مشغول آموزش و تجهیز نیروهای خود بود، این در حالی بود که بنابر اذعان بسیاری از تحلیلگران بینالمللی و افغانستان؛ طالبان عملاً در ۷۰ درصد خاک افغانستان حضور داشته و به واسطه فساد مسئولین دولتی وقت مورد رجوع مردم قرار گرفته و مشکلات و دعاوی آنها را حل و فصل می نمودند.
وابستگی خارجی: پر واضح است که هر دو گروه طالبان و تحریرالشام، تحت سیطره سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای منطقه و فرامنطقهای قرار داشتند اما طالبان پس از تسلط مجدد بر افغانستان روابط سابق خود را با حامی اصلی خود نداشت. تا جایی که دو طرف موضع گیریهای خود را علیه یکدیگر علنی کردند.
اما عملکرد و مواضع هیات تحریرالشام در مدت حاکمیت خود نشان داده است که به عنوان شاخه سوری دستگاه اطلاعاتی و ارتش یکی از کشورهای همسایه سوریه عمل میکنند، این گروه نهتنها با سلاح و اطلاعات و آموزش آن کشور، بلکه از آن مهمتر با «اجازه» آنها میجنگند.
یکدستی نیروها و اعضای گروه: سومین تفاوت مهم بین طالبان و هیات تحریرالشام یکدستی نیروهای طالبان و چنددستگی و ملیتی هیات تحریرالشام است . گروه طالبان روزی که به قدرت رسید از فرماندهان و نیروهای یکدست و یکپارچه برخوردار بود اگرچه از ابتدای تسلط آنان مطالب و سخنان بسیاری درخصوص وجود اختلافات درونی و تفاوت قطبهای مختلف داخل طالبان نوشته و یا گفته شده است اما در نهایت همگان اتفاق دارند هیچیک از این اختلافهای درونی موجب از هم پاشیدگی طالبان و یا جنگ داخلی نخواهد شد. اما در سوریه، نیروهایی که به همراه هیات تحریرالشام توانستند قدرت را در دست بگیرند از چندین قوم و ملیت تشکیل شده که اگرچه در طول مدت زندگی در منطقه پادگانی ادلب «به ضرورت» به یکدیگر نزدیک شده و در جریان تحولات اخیر سوریه عملکرد منظمی را از خود نشان داده و به سمت یک «ائتلاف محکم» حرکت کردهاند، اما ائتلاف، و یا حتی اتحاد، به معنایی دیگر چسباندن اجزای مختلف به یکدیگر بوده و با «یکپارچگی ذاتی» متفاوت است و کوچکترین اختلافی ممکن است این اجزا را از هم جدا و در مقابل یکدیگر قرار دهد
جایگاه ویژه رهبری: اگر چه از یکدست بودن نیروها به عنوان عامل موثری در پیروزی هر گروهی در تصاحب و تثبیت قدرت نام برده میشود، اما تاریخ نشان داده که وجود عنصر رهبری که سخن او فصلالخطاب رهبران ارشد و اعضای گروه در هر تحول و انقلابی باشد بسیار با اهمیت بوده است . نمونه بارز این مسئله بهار عربی بود که در تعدادی از کشورها اتفاق افتاد و موجب سرنگونی تعدادی از دیکتاتورهای حاکم بر آن کشورها شد اما در ادامه مشاهده شد که به واسطه عدم وجود رهبری مقتدر؛ این انقلابها به چه سرنوشتی دچار شد.
در افغانستان نیز پس از تسلط طالبان بر این کشور؛ تعدادی از رهبران اصلی نحلههای مختلفی که در داخل گروه طالبان هستند سخنانی را بر لب جاری مینمودند که بوی اختلاف از آن به مشام میرسید؛ بر این اساس برخی از کنشگران سیاسی معتقد بودند که این مسئله موجب از هم پاشیدن نظام اماره اسلامی خواهد شد. اما بنابر جایگاه ویژه رهبری ، خلافت و بیعت در آیین این گروه (پشتونوالی) و الزام همه نیروهای طالبان به وفاداری به این آیین و همچنین تعصبات قومی پشتونی و با توجه به اینکه نظر رهبر طالبان که آنان از آن تعبیر به امیرالمومنین مینمایند؛ فصلالخطاب است، تاکنون کوچکترین خللی به این حکومت وارد نشده است.
اما بنا بر آنچه در تفاوت قبلی ذکر شد و چندپارگی گروه مسلط شده بر سوریه این مسئله در سوریه وجود نداشته مضافا بر اینکه فاتحان در جنگ سوریه هرکدام دارای عقاید و آیینها ویژه خود بوده و از سوی یک قدرت منطقهای و یا فرامنطقهای پشتیبانی شده وهمچنین فرد حاکم فقط از یک جریان نمایندگی مینماید، در آیندهای نه چندان دور جمع شدن آنان (گروههای مختلف) را حول یک محور، بسیار دشوار خواهد کرد.
ادعای تغییر: چهارمین تفاوت بین طالبان و تحریرالشام، به «تغییر» این دو گروه برمیگردد، روایت غالب این است که طالبان و هیات تحریرالشام، «تغییر» کردهاند. اما طالبان، در زمینه رفتار با مردم تحت حاکمیتش و نوع رفتار با کشورهای پیرامونش و جامعه جهانی حقیقتاً تغییراتی کرده است ولی در زمینه اعتقادات، طالبان همان است که قبلا بوده است زیرا در ادبیات ملا هبتالله تفاوتی با ادبیات ملاعمر مشاهده نمیشود درواقع، آنچه رفتارهای خشن و عجیب طالبان در دوران پیشین را میساخت، بیشتر به وضعیت جنگ داخلی افغانستان بازمیگشت، بخشی از آنچه به آنان منتسب میشد نیز از اساس ربطی به آنان نداشته و هیچگاه رویکرد وهابی و یا ضدشیعی (علنی) نداشت (هرچند با شیعیان هم جنگید و بسیار هم شیعه کشت، اما با سنیها هم جنگید و بسیار هم سنی کشت).
تحریرالشام اما بیشتر تلاش میکند که رفتار خود را دیگرگون «نشان دهد»، این را که آیا واقعاً تغییر کرده یا خیر، فعلاً نه میتوان رد کرد نه تأیید، به نظر میرسد برای قضاوت در این زمینه باید اندکی صبر کرد، اما درهرحال، طالبان بدون تغییر ماهوی، تا حدود و در تعدادی از موضوعات تسامح عملگرایانه به خرج می دهند. اما تحریرالشام مدعی تغییر ماهیت است، تغییر رفتار براساس منافع عملگرایانه را راحتتر میشود پذیرفت تا اینکه کسی ادعا کند از آن سیاهیِ غلیظ به این سفیدیِ درخشان رسیده است که حتی در کشورهای مدعی دموکراسی هم نظیرش کمتر یافت میشود.
نگاه متفاوت به ایران: آخرین تفاوتی که بین طالبان و تحریرالشام به نظر میرسد، مستقیماً به ایران مربوط است. طالبان، در حکومت اول خود بنای ارتباط و دوستی با ایران نداشت، و علاقمند به رابطه با پاکستان بود اما به مرور از پاکستان فاصله گرفت و کمکم به ایران نزدیک شد. وجود دو دشمن مشترک یعنی آمریکاییها که افغانستان را در اشغال داشتند و داعش که دشمنیاش با طالبان کم از دشمنیاش با ایران نبود ، به این نزدیکی کمک کرد.
آنتونیو جیوستوزی در کتاب خود با عنوان « طالبان در جنگ: ۲۰۰۱ – ۲۰۱۸ » و در گفتوگو با یک عضو فعال و ارشد طالبان در غرب افغانستان، مینویسد: «[دستکم تا] پیش از بهار ۲۰۱۶، هیچوقت نشده بود که وقتی اعضای طالبان (در موضوعی) با ایرانیها موافق نباشند ایرانیها با آنان برخورد خشن و یا تهدیدآمیز نمایند... در حالی که پاکستان به ما میگوید: فلان کار را انجام دهید وگرنه خانوادهتان را [گروگان] میگیریم.»[۳]
خلاصه آنکه روزی که طالبان در افغانستان به حکومت رسید، درواقع یک «همپیمان غی رسمی و عملی» به نام ایران را با خود همراه داشت؛ اما تحریرالشام، دقیقاً خلاف آن است، جولانی در هرچه تغییر کرده باشد در تنفر از ایران تغییری نکرده است، نوع رفتارهای آنان از ابتدای تسلط بر سوریه با ایرانیها نشانی از همین امر است، در ویدئویی جولانی به محمد شیاع السودانی (نخستوزیر عراق) پیغام صلح و آشتی داده، و به او می گوید: «همانطور که در جنگ ایران و منطقه خود را دور نگاه داشتید، در این جنگ هم خود را دور نگاه دارید.»، میبینیم که جولانی حتی حاضر نشد بگوید «جنگ ایران و اسرائیل» و گفت «حربالایران و المنطقه»! او در مصاحبه با سیانان هم تقریباً ده بار از ایران یاد کرد که در عمده آنان رویکرد انتقادی داشت و حتی در جایی که از امکان همکاری با ایران سخن میگفت (و البته این، نکته مثبتی است و نباید آن را نادیده انگاشت) باز، چارچوب کلامش نقد تند عملکرد گذشته ایران در سوریه بود.
در این چارچوب، چه جولانی تغییر کرده باشد چه نه، و چه طالبان تغییر کرده باشند چه نه، آن روز که طالبان افغانستان را زیر نگین آورد، عملاً دوست ایران بود و جولانی و یاران و همپیمانانش در زمان حاضر دوست ایران نیستند.
نتیجه گیری
با توجه به مطالب ذکرشده این سوال پیش میآید که رابطه سوریه با اصلیترین متحد خود در منطقه یعنی ایران پس از تسلط شورسیان به چه صورت خواهد شد؟
در این خصوص موسوی مبلغ سردبیر خبرگزاری اطلس و تحلیلگر مسایل افغانستان در یادداشتی با عنوان «ماموریتهای متفاوت طالبان و تحریرالشام» مینویسد: اگر ما، بازیگرانی چون طالبان و تحریرالشام را به اشتباه گروههای مبارز جهادی بدانیم، در فهم خود از تحولات هم دچار اشتباههای بزرگ خواهیم شد، زیرا غالب گروههای افراطگر تروریستی منطقه ماهیتی اطلاعاتی و امنیتی دارند که فقط لباسی از جنس شعارهای ایدیولوژیک را بر تن نمودهاند.» بنابراین، تبدیل شدن احمد الشرع از یک جنگجوی اسلام گرا به یک فرد کت شلواری که هیچ مشکلی با اسراییل ندارد و با نماینده آمریکا جلسه میگذارد، اما حزبالله لبنان و ایران را دشمن میخواند، در همین راستا قابل توضیح است.
اکنون که دست ایران از سوریه کوتاه شده و برای پیش بردن بقیه برنامهها، دیگر نیازی نیست تحریرالشام، در نقش قبلی خود باقی بماند، این گروه باید در یک دگردیسی، شکل یک جریان اسلامگرای غیرجهادی سکولار به خود بگیرد تا با محور مقاومت دشمن باشد و نه با اسراییل.
واقع قضیه این است که تفاوت در عملکرد طالبان و تحری الشام، فقط و فقط ناشی از تفاوت نوع ماموریت آنهاست و نه هیچ چیز دیگر، هرچند که در نهایت، هر دو، هدفی واحد را دنبال میکنند.
و در ادامه نتیجهگیری مناسب است به نظر وحید خضاب، تاریخپژوه و کارشناس گروههای مقاومت اشاره نماییم.
او در یادداشتی مینویسد: سیاست، خصوصاً سیاست بینالملل، عرصه رویاپردازی و تفکر رمانتیک نیست. به دور از شعار، باید اندیشید که منافع ملی و منافع ایدئولوژیک کشور چگونه تأمین میشود.
هرآنچه ذکرش رفت، فقط برای فهم دقیق چیزی است که در زمان حاضر «هست»، در این شرایط، نباید مسئولان سیاسی و امنیتی و نظامی را تحریک به برخورد کرد، باید به سمت ارزیابی دقیق و واقعگرایانه از گزینههای موجود برای ایران در قبال حاکمان جدید سوریه حرکت کرد، اما از سوی دیگر، برای توجیه چنین اقدام معقولی، نباید واقعیت را دیگرگون جلوه داد و تصویری از جولانی و همپیمانانش ساخت که واقعیت ندارد.
به گمان نگارنده، هم باید پذیرفت که حاکمان جدید سوریه مهری به ایران ندارند، و هم باید گزینههای موجود برای ایران را درباره وضعیت جدید سوریه، بهدقت مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. ا قضا، اگر شناخت ما از رویکرد آنان در بیمهری به ایران دقیق نباشد، در هرگونه اقدام (و حتی معامله عزتمندانه با آنان، که هیچ اشکالی در آن وجود ندارد) موفق نخواهیم بود.
و البته، نباید فراموش کرد در همین سالهای اخیر حاکمان دیگری در همسایگی ما وجود داشتهاند که نهتنها با ایران دشمن بودهاند بلکه این دشمنی را در عمل و بیان نیز نشان دادهاند اما ما با رویکرد صحیح دولتمردانه، به سمت تعامل با آنان پیش رفتهایم.
بخش دیدگاه محملی برای انعکاس نظرات اهل قلم، پژوهشگران و دانشگاهیان است تا آراء پژوهشی جدید خود را در دسترس علاقه مندان به تاریخ و فرهنگ ایران معاصر و تحولات انقلاب اسلامی قرار دهند. لذا ضمن سلب مسئولیت نسبت به محتوا و رویکرد علمی پژوهشگران، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی پذیرای تمام جستارها، یادداشت ها و پژوهشهایی ست که در باب تاریخ ایران معاصر تدوین و نگاشته شده و آن را در اختیار دیگر علاقه مندان این حوزه قرار خواهد داد.