پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سرهنگ دوم خلبان موفق اسعد الدجیلی در خاطرات خود، عملیات الی بیتالمقدس را که منجر به آزادی خرمشهر بود چنین شرح میدهد: «در مدتی که محمره (خرمشهر) در دست ما بود هواپیماهای ما در مأموریتهای شناسایی هرگونه حرکتی را تحت نظر داشتند. فرماندهی پروازهای شناسایی بر عهده سرهنگ دوم عبدالرحمن سعودالعوادی – اهل استان قادسیه – بود. این سرهنگ که بویی از رحم وشفقت نبرده بود مسئولیت قلع وقمع ایرانیها را برعهده داشت.او آنچنان ذوب در صدام شده بود که میگفت؛ اگر فرماندهی کل از من بخواهد خانوادهام را از بین ببرم این کار را خواهم کرد... با شروع عملیات بازپسگیری محمره (خرمشهر) از ایرانیها، نیروی هوایی عراق مأموریت یافت در وهله اول جلوی پیشروی رزمندگان ایرانی را بگیرد وضمن بمباران شدید مواضع آنان با منور، شبهای منطقه را روشن کند. به موازات این اقدامات چند اسکادران از نیروی هوایی ارتش عراق مأمور شدند تا برای اینکه انگیزه مقاومت نیروهای عراقی مستقر در محمره(خرمشهر) و اطراف آن در دفاع از مواضع خود تقویت شود، پلهایی که توسط واحدهای مهندسی روی آبراههها ایجاد شده بود را بمباران کنند تا نیروهای عراقی مجبور به ماندن در مواضع خود بوده وعقب نشینی نکنند. این عامل در کند شدن سرعت عملیات ایرانیها مؤثر بود.»
سرهنگ دوم خلبان عبدالله عدنان الشمری اهل کوت در ارتباط با اتفاقات شب عملیات آزادسازی خرمشهر میگوید: «به ستاد فرماندهی خبر رسید نیروهای ایرانی دست به عملیات زده ودر حال پیشروی به طرف مواضع ما هستند. سرلشکر ستاد حمید شعبان ساعت 10 شب سیام آوریل طی تماسی با تمامی فرماندهان اسکادرانها به آنان ابلاغ کرد که رئیس جمهوری صدام حسین به شما سلام میرساند و از شما میخواهد تا نیروهای ایرانی را تارومار کنید.حتی اگر لازم شد نیروهای خودی که نمیدانند چگونه از مواضع خود دفاع کنند را هم بمباران کنید. در ساعت 10 و15 دقیقه 8 فروند هواپیما به طور اضطراری از شهر ناصریه به پرواز درآمدند، من در مرکز هدایت این اسکادران بودم هنگامی که به مختصات تعیین شده رسیدم، دیدم خرمشهر کاملاً آشفته شده و به جهنمی از آتش و گلوله تبدیل شده است. با دیدن این صحنه متحیر شده و با خود میگفتم چطور چنین اتفاقی افتاده است! خرمشهری که تا چند شب قبل با حضور نیروهای عراقی غرق در نور و امنیت بود به صحنه جنگ کامل تبدیل شده بود. از داخل هواپیما با سرتیپ خلبان عبداللطیف سلمان الطایی تماس گرفتم و به او گفتم:قربان سربازان ما وشهر به محاصره کامل درآمدهاند، با توجه به این وضعیت چه کار کنیم؟گفت: مقصودت چیست؟ گفتم: آنچه ما مشاهده میکنیم این است که نیروهای ما محاصره شدهاند.وی دستور داد محاصره را بشکنید و برای بالا بردن انگیزه مقاومت درنیروهای خودی، پلهایی که واحدهای مهندسی برای تردد از خاک عراق به محمره (خرمشهر) ساخته است را بمباران کنید. پس از این مکالمه طبق دستور وارد عمل شدیم و ضمن اینکه مواضع ایرانیها را زیر آتش داشتیم، پلهای پشت سر نیروهای خودمان را هم منهدم کردیم تا با انگیزه بیشتری مقاومت کنند و بدانند که راه بازگشتی ندارند. در این عملیات سه فروند از هواپیماهای ما سرنگون شدند و خلبانان آنها سرهنگ دوم هاشم الکرخی، سرگرد عدنان الخاصی و سروان یوسف السامرایی کشته شدند.ساعت 11 دوباره به پرواز درآمدیم.
شهر در نتیجه بمباران هواپیماهای ما به لرزه در آمده بود. در بازگشت در تماسی با «احمد زیدان» فرمانده عملیات خرمشهر متوجه شدیم خطر سقوط شهر به دست رزمندگان ایرانی جدی است، لذا بار دیگر به بمباران شهر پرداختیم و به هرکجا که احتمال میدادیم رزمندگان ایرانی رسیده باشند بمب و راکت شلیک میکردیم. در یکی از مأموریتها به سمت جاده اهواز- خرمشهر رفتیم و با وجود آنکه میدان مین گسترده ایجاد کرده بودیم ولی ایرانیها توانسته بودند از آنجا عبو ر کنند، آنجا را هم بمباران کردیم و با تمام شدن بمبهایمان ارتفاع را کم کردیم و با مسلسل به جان سربازان ایرانی افتادیم و به قلع وقمع پرداختیم. لشکر یکم عراق به فرماندهی سرتیپ ستاد احمد الساقی برای ممانعت از پیشروی نیروهای ایرانی مینهای بسیاری در طول این جاده که به عارضه طبیعی رود کارون تکیه داشت کاشته و مواضع مستحکمی ایجاد کرده بودند.
دشت منقص در غرب جاده اهواز- خرمشهر موجب شد ه بود که نیروهای ما به دو بخش تقسیم شوند. بخش یکم متشکل از 35 هزار سرباز و افسر در داخل شهر خرمشهر و نواحی آن که این نیروها تحت فرمان سرهنگ ستاد «احمد زیدان» عمل میکردند. وی بعدها در میدان مین گرفتار شد و گزارش رسید که کشته شده است ولی دو پایش قطع شده بود. گویا او میخواست برای رهایی از قانون اعدام وارد میدان مین شود و با زخمی کردن خود جانش را نجات دهد. بخش دوم متشکل از 30 هزار سرباز و افسر عراقی که داخل مناطق حمیدیه، هویزه و جفیر تحت فرماندهی سرلشکر «حمد الحمود» بودند. وجود 5 پل ساخته شده برروی کارون سبب اعزام سریع نیروهای کمکی برای ارتش ایران شد و نیروهای ما نتوانستند به دلیل سرعت عملیات آنها را منهدم کنند. از اینرو این بخش در روزهای اول عملیات در اختیار نیروهای ایرانی قرار گرفت.
طوفان شن همزمان با عملیات
روز یکشنبه ششم ماه مه مرحله دوم عملیات ایرانیها آغاز شد. درست در لحظه آغاز عملیات طوفان شن بسیار تندی وزیدن گرفت و مانع از اجرای عملیات بازدارنده توسط نیروی هوایی عراق شد. «سروان صباح العزاوی» در این رابطه میگوید: «بناگاه طوفان شن وزیدن گرفت و حایلی بین ما و اهدافمان ایجاد کرد در نتیجه نتوانستیم مأموریت خود را به اجرا در آوریم و برگشتیم. طوفان بسیار شدید بود. ذرات شن به شکل عمودی از زمین به هوا برمیخاست همین امر ما را به اشتباه انداخت و ما به تصور اینکه منطقه ایرانیها و نیروی ایرانی است موشکهایمان را برروی نیروهای عراقی میریختیم. حتی بر اثر طوفان یکی از هواپیماهای ما سرنگون و خلبان آن «لطیف سالم التکریتی» کشته شد. بنابراین نیروهای ما از منطقه حمید گریختند و با پشت سر گذاشتن جفیر میخواستند خود را به خرمشهر برسانند و به مدافعان شهر بپیوندند.»استحکامات جفیر بقدری قوی بود که به آن «قلعه جفیر» میگفتند. در واقع ستاد فرماندهی مشترک عملیات نیروهای عراقی بود. در این قلعه مستحکم، اسناد جنگی مهمی نگهداری میشد که به دست نیروهای اسلام منهدم شد. سرهنگ الشمری در ادامه میگوید: «بصره در 20کیلومتری صحنه نبرد قرار داشت همزمان به نیروهای عراق دستور داده شد تا مواضعی را بین شط العرب و بصره بسازند چون بیم آن میرفت که بصره سقوط کند. نیروهای اسلامی توانسته بودند خط دفاعی در بخش جنوبی جبهه به طول 45 کیلومتر و به عمق 15 کیلومتر را بشکنند وجاده اهواز- خرمشهر را آزاد کنند. همچنین مواضع ما را در منطقهای که 17 کیلومتر با مرزهای بینالمللی فاصله داشت به تصرف در آورند و در عین حال توانسته بودند هویزه را که در آغاز جنگ ارتش عراق ظرف مدت 40 ساعت به تصرف در آورد، آزاد کنند.
در مورخ 5 مه 1982 سرلشکر «حمید شعبان» از صدام میخواهد تا اجازه دهد نیروهای عقب نشینیکننده را تار و مار کند. صدام در پاسخ میگوید این پست فطرتها رو تارومار کنید و اجازه ندهید ایران نیروهایش را از استانها برای آزادی محمره (خرمشهر) بسیج کند.»
پس از به محاصره درآمدن نیروهای عراقی در خرمشهر، نیروی هوایی ارتش عراق برای روحیه محاصره شدگان به حملات خود ادامه داد و هلی کوپترها برای محاصره شدگان اسلحه و آذوقه میرساندند. طبق سندی که به دست آمده صدام خیال میکرد نیروهای حاضر در خرمشهر قادر به سرکوب عملیات هستند و «عدنان خیرالله» وزیر دفاع عراق سعی میکرد از نیروهای موجود برای دفاع از شهر استفاده کند. «عبدالجواد ذنون» رئیس استخبارات نظامی عراق تأکید داشت که نیروی هوایی میتواند محاصره را بشکند و دستور داد از انواع سلاحهای متعارف و غیر متعارف استفاده شود. جبهه دشمن به هم ریخته بود و صدها کارشناس ساعتها در اتاقهای در بسته مینشستند و طراحی میکردند ولی برنامه و طرح ایران برای تصرف خرمشهر بخوبی پیش میرفت. یگانهای موشکی زمین به زمین موشکهایی را به سمت خرمشهر شلیک میکرد. سرگرد ستاد «محمدشاکر العامری» در تشریح مرحله پایانی عملیات آزادسازی خرمشهر میگوید: «درنهم ماه مه نیروی هوایی میتوانست با ایرانیها در منطقه شلمچه در غرب محمره(خرمشهر) مقابله کند. من در ساعت 30/7همراه چند فروند هواپیما برای پشتیبانی از نیروهای مدافع شلمچه راهی این منطقه شدم. نیروهای ایران را دیدم که بیباکانه حمله میکردند.آنان گویی از زمان پیشی گرفته بودند. هریک از آنان سعی میکرد در دستیابی به هدف گوی سبقت را از دیگری برباید. با وجود این، هواپیماهای ما ستونهایی از نیروهای ایرانی را که از طریق جاده اهواز –خرمشهر پیشروی میکردند مرتباً زیر آتش داشتند. نیروهای ما در مواضعی در شمال غربی خرمشهر با رزمندگان ایرانی دست و پنجه نرم میکردند. از سوی ما انواع سلاحها به کار گرفته میشد. در نبرد موسوم به «طاهری» تیپ دهم زرهی، همچنین لشکرهای چهارم و پنجم و ششم بسیاری از تانکهایشان را از دست دادند و در روز 19 مه 1982 نیروهای ما دست به یک ضد حمله زدند، سرلشکر«تایه النعیمی» در یک جلسه سری در این باره اظهار میدارد: «هدف ما از این ضد حمله شکستن حلقه محاصره خرمشهر است.
براساس این تصمیم به لشکرهای 66 و 68 نیروی ویژه دستور داده شد تا برای تصرف پل طاهری و مهار نیروهای ایرانی اقدام کنند. ولی با وجود پشتیبانی هوایی گسترده و حملات موشکی پی در پی و پیاده کردن چتر باز توسط تیپهای 32 و33 نیروهای ویژه نتوانستیم کاری از پیش ببریم، تا اینکه رئیس جمهوری با من تماس گرفت به او گفتم قربان این بار هیچ وسیلهای در مورد ایرانیها مؤثر واقع نشد آنان برای آزادسازی محمره(خرمشهر) کمر همت بستهاند. ایشان با عصبانیت گفت:که اینطور! من آنها را با بمب هستهای از بین خواهم برد و دوباره گفت در این صورت در فکر سلاح دیگری برای عقب راندن ایرانیهای مجوس از محمره باشید. باوجود همه تلاشها و همه مشورتها محمره(خرمشهر) همچنان در محاصره بود. بار دیگر هواپیماهای ما به پرواز درآمدند و در چندین سورتی به بمباران شدید مواضع ایرانیها پرداختند. تعداد زیادی از تانکهای ما سوخته بود و تعداد نامعلومی از افراد عراقی به اسارت در آمده بودند. ساعت 9 صبح 24 ماه مه نیروهای ایرانی جاده بسیار مهم تدارکاتی ما را به تصرف درآوردند و در نتیجه تسلط نیروهای ایران براین جاده استراتژیک، کمک به نیروهای مستقر در خرمشهر قطع شد وحایلی میان ما ایجاد گردید. در ساعت 11 صبح همه چیز به پایان رسیده بود. سرلشکر «حمید شعبان» طی تماس با ریاست ستاد ارتش گفت: به من گفتهاند همه چیز تمام شده و محمره به دست ایرانیها افتاده است. حمید شعبان از جای برمیخیزد و میگوید: غیر ممکن است! غیرممکن است! آن روز صدام در تلویزیون عراق ظاهر شد و در حال اعطای مدال شجاعت گفت کاری که نیروهای ما در محمره(خرمشهر) انجام دادند فراتر از هرگونه تصور وگمان است آنها قهرمانانه جنگیدند.
---------------------------------------
*برای تهیه این مطلب از دو منبع «حمله بزرگ » ترجمه محمد حسین زوارکعبه و «من در شلمچه بودم» ترجمه فاتن سبزپوش وسری انتشارات سوره مهر استفاده شده است.
منبع: تابناک