فرح پهلوی در مورد انتصاب وزرا بر اساس رضایت سفرای دولتها بیگانه میگوید: "در موقع انتصاب دکتر منوچهر اقبال به نخستوزیری، محمدرضا نظر سفیر کبیر آمریکا در تهران را هم استعلام نمود و با خوشحالی به من گفت: هم آمریکا و هم انگلستان بر سرنخستوزیری دکتر اقبال توافق دارند. محمدرضا همیشه قبل از صدور حکم نخستوزیری جدید، با سفرای آمریکا و انگلستان مشورت میکرد. او این عادت را از زمان اشغال ایران در شهریور ماه 1320 پیدا کرده بود!". همچنین حسین فردوست نیز میگوید: مصباحزاده، رئیس مؤسسه کیهان، فرد بسیار مقامپرستی بود. یک بار دیگر به من مراجعه کرد و خواستار شد که از بندرعباس وکیل شود (برای دوره چهاردهم)، به محمدرضا گفتم و قرار شد که با فرمانده ژاندارمری منطقه هماهنگ کند. مصباحزاده گفت که فرمانده ژاندارمی را که یک سرهنگ بود نزد من آورد. گویا قبلا او را دیده بود و روابطه خوبی دشتند، به سرهنگ فوق گفتم که دستور اعلیحضرت است که به ایشان کمک کنید تا رأی بیاورد ولی ظاهرا همان موقع انگیس فرد دیگری با نام عبدالله گلهدار را کاندید کرده بود و به همین دلیل مصباحزاده موفق نشد.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با عزل رضاخان از قدرت، دست انگلیس و امریکا در صحنه سیاست ایران نمایانتر شد و محمدرضا پهلوی با پذیرفتن قدرت امریکا و انگلیس در واقعیت این دو کشور را در ایران نمایندگی میکرد. سیستم نظارتی غرب بر محمدرضا پهلوی علاوه بر اینکه اختیار را از او گرفته بود در عمل نیز او به گونهای وابسته به خود کرده بود که محمدرضا پهلوی میبایست شخصیترین رفتار خود را با موافقت سفارتخانههای خارجی انجام دهد. با بررسی متون تاریخی به کرات میتوان سر تعظیم محمدرضا پهلوی را در امور شخصی و مملکتی در مقابل سفارتخانهها را مشاهده کرد.
**تهدیدهای سفارتخانههای خارجی
حسین فردوست در خاطرات خود با اشاره به ملاقاتش با ترات رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و ناراحتی او از اینکه محمدرضا به رادیوهای آلمان گوش میکند و از روی نقشههای آنها جنگ جهانی دوم را دنبال میکند٬ میگوید: پس از بازگشت جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و گفت: فردا اول وقت با "ترات" (رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت) تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو كه همان شب با محمدرضا صحبت كردم و گفت كه نقشه را از بین میبرم و رادیو هم دیگر گوش نمیكنم مگر رادیوهایی كه خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم.[1].
پرویز راجی در کتاب خاطرات خود در مورد حقارت رژیم پهلوی در مقابل غربیها میگوید: محمدرضا و همه کسانی که شبیه من در اردوگاهش قرار دارند، چگونه میتوانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم در حالی که از مردم مملکت بریدهایم و با عجز و لابه از کشورهای غربی تقاضای حمایت از خود را داریم.
از نظر پرویز راجی این نوع طرز نگاه نتیجهاش طبعا به اینجا کشیده میشود که بر اثر بها دادن بیش از حد به غربیها،خودمان را در مقابل آنها پست و حقیر تصور کنیم[2].
همچنین محمدرضا پهلوی اعتراف میکند که برای تأمین منافع امریکا و جهان غرب مردم ایران را قربانی میکرد. به گفته فریده دیبا، محمدرضا پهلوی درباره وفاداری خود به امریکاییان میگوید :«من در جنگ ظفار به منظور حفظ امنیت دهانه خلیج فارس و عبور مطمئن نفت به سوی آمریکا جان ایرانیان را به خطر انداختم و سربازان ایرانی را به جنگ شورشیان ظفار فرستادم تا منافع آمریکا و جهان غرب حفظ شود.»"[3].
نقش سفارتخانهها در عزل و نصبهای محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی برای جلب نظر دولتها و سفارتخانههای غربی دست به هرکاری میزد. سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در کتاب "مأموریت در ایران" درباره وابستگی و ترس محمدرضا پهلوی از آمریکا در اولین ملاقات خود با او میگوید بعد از اینکه محمدرضا نظرات خود را گفت نگران سیاست ما در قبال او بود. هایزر میگوید: «هنگامی که سخنان رئیس جمهور و دستورات وی را در جریان ملاقات کاخ سفید برای او بازگو کردم، آثار خوشحالی و رضایت عمیقی را در چهره او مشاهده نمودم.»[4].
همچنین، آنتونی پارسونز (سفیر انگلیس در ایران از سال 1352 تا 1357) نیز اذعان میکند: «در شانزدهم سپتامبر، اولین ملاقات خصوصیام با محمدرضا دو روز پس از مراجعتم به تهران صورت گرفت. از تغییراتی که در ظاهر و اخلاقش به وجود آمده بود وحشت زده شدم. او از من پرسید آیا آنها همچنان از او حمایت می کند؟ من اطمینان خاطر لازم را به وی دادم». [5].
این سیاست سفرای بیگانه در مقابل محمد رضا پهلوی باعث شده بود که محمد رضا پهلوی همواره به دنبال تأمین نظرات و دستورات آنها در ایران باشد. فرح پهلوی در مورد انتصاب وزرا بر اساس رضایت سفرای دولتهای بیگانه میگوید: "در موقع انتصاب دکتر منوچهر اقبال به نخستوزیری، محمدرضا نظر سفیر کبیر آمریکا در تهران را هم استعلام نمود و با خوشحالی به من گفت: هم آمریکا و هم انگلستان بر سرنخستوزیری دکتر اقبال توافق دارند. محمدرضا همیشه قبل از صدور حکم نخستوزیری جدید، با سفرای آمریکا و انگلستان مشورت میکرد. او این عادت را از زمان اشغال ایران در شهریور ماه 1320 پیدا کرده بود!"[6]. اردشیر زاهدی نیز اقبال را تحمیل انگلیس به دربار میداند و میگوید: دکتر اقبال هم نوکر انگلیسیها بود و به این مطلب افتخار میکرد. [7]
حسین فردوست میگوید: مصباحزاده، رئیس مؤسسه کیهان، فرد بسیار مقامپرستی بود. یک بار دیگر به من مراجعه کرد و خواستار شد که از بندرعباس وکیل شود (برای دوره چهاردهم)، به محمدرضا گفتم و قرار شد که با فرمانده ژاندارمری منطقه هماهنگ کند. ممصباحزاده گفت که فرمانده ژاندارمی را که یک سرهنگ بود نزد من آورد. گویا قبلا او را دیده بود و روابطه خوبی دشتند، به سرهنگ فوق گفتم که دستور اعلیحضرت است که به ایشان کمک کنید تا رأی بیاورد. سرهنگ هم گفت: اطاعت میشود ولی ظاهرا همان موقع انگیس فرد دیگری با نام عبدالله گلهدار را کاندید کرده بود و به همین دلیل مصباحزاده موفق نشد[8].
اردشیر زاهدی علم را عامل نفوذ انگلیسیها در دربار میداند که به درخواست آنان روی کار آمد. اردشیر زاهدی میگوید علم بیش ازآنکه خود را ایرانی بدانند انگلیسی میدانست. از نظر زاهدی٬ علم بانفوذترین عامل انگیسی در منطقه بود. یادم هست موقعی که [محمدرضا] به انگلستان آمد بنده سفیر کبیر ایران در لندن بودم، موقعی که با ملکه الیزابت ملاقات کردیم، ملکه به محض دست دادن با محمدرضا پهلوی قبل از هرچیز از او پرسید: حال دوست ما جناب علم چطور است.[9] علم گزینه انگلیسیها بود که محمدرضا پهلوی برای اثبات حسن نیت خود به انگلیسها با او همکاری میکرد.
در جایی دیگری از خاطرات درباریان آمده است که هویدا نیز عامل انگلیس بوده است. تاجالملوک آیرُملو٬ مادر محمدرضا پهلوی هویدا را نیز عامل انگلیسی میداند که برخلاف میل محمدرضا نخست وزیر شد. تاجالملوک میگوید: باید بگویم که محمدرضا نمیخواست هویدا را نخستوزیر کند[10] اما هویدا مورد حمایت دولتهای امریکا، انگلیس و فرانسه بود و علیالخصوص در بین اسرائیلیها فوقالعاده محبوبیت داشت[11]. هویدا روبروی محمدرضا میایستاد ومیگفت: هیچ امری بدون اطلاع و صلاحید لندن صورت نمیگیرد[12].
شاپورجی نیز گزینه انگلیس بود که با پروریی به محمدرضا میگفت من قبل از اینکه تبعه ایران باشم نوکر ملکه انگلستان هستم[13]. همچنین حسین فردوست در خاطرات خود عبدالکریم ایادی را تحمیلی سفرای انگلیس به محمدرضا پهلوی برای جاسوسی میداند. که باید گزارش محمدرضا را به اربابان خود میداد.
با تورقی دیگر در متون خاطرات درباریان میتوان پشت پرده انتخاب علی امینی را برای نخست وزیری دریافت. در سال 1339 آمریکا به محمدرضا پهلوی دستور داد که هرچه سریعتر علی امینی را با اختیارات کامل به نخستوزیری منصوب کند. کندی٬ رئیس جمهور وقت آمریکا، نخستوزیری علی امینی را به عنوان پیش شرط اصلی و اولیه کمک مالی به ایران معین کرد و گفته بود که در صورت صدور فرمان نخستوزیری علی امینی، وام 35 میلیون دلاری مورد تقاضای ایران را در اختیار رژیم پهلوی میگذارد. محمدرضا پهلوی نیز در 17 اردیبهشت 1340، علی امینی را به نخستوزیری منصوب کرد.
حکایت نخستوزیر شدن حسنعلی منصور در اسفندماه 1342 نیز قابل تأمل است. طبق یک گزارش «خیلی محرمانه» ساواک به تاریخ 12 بهمنماه 1342، جلالالدین تهرانی، از کهنه کارهای سیاست غرب در ایران، گفته بود: "وزیر مختار سفارت آمریکا از مستأجرین حسنعلی منصور است و با او سر و سرّی دارد، علناً گفته که منصور را به نخستوزیری خواهم رساند؛ همانطور که علی امینی را نخستوزیر کردم."
در یک گزارش محرمانه دیگر ساواک در تاریخ 28 تیرماه 1356 در مورد کابینه هویدا آمده است:"بنابه اظهار خانم امانپور (مدیرکل تشریفات نخستوزیری) یکی از منابع دیپلماتی آمریکا اظهار داشته که دولت آمریکا به طور خیلی جدّی خواستار تعویض کابینه هویدا شده است.
اردشیر زاهدی که به دلیل اصرارهای کاخ سفید در سفارت ایران در امریکا منصوب شد [15]، درباره روی کار آمدن آموزگار میگوید: باید بگویم که انتصاب آموزگار به نخست وزیری در سال 56 به دستور مستقیم جیمی کارتر بود[16]. تاج الملوک نیز در خاطرات خود میگوید: محمدرضا تحت فشار امریکاییها جمشید اموزگار را نخست وزیر کرد[17].
شریف امامی٬ استاد اعظم فراماسونی نیز که یک بار در دهه 1330 به نخستوزیری رسید و بار دیگر در شهریورماه 1357؛ یکی از مرتبطین فعال سفارت آمریکا بوده است. که بر اساس این رابطه روی کار آمد. پس از شکست تلاشهای شریف امامی در تابستان 57، محمدرضا پهلوی به خواست آمریکاییها، غلامرضا ازهاری را به عنوان نخستوزیر دولت نظامی به روی کار آورد.
فریده دیبا٬ مادر فرح در مورد شریف امامی میگوید: ازهاری بیشتر از آنکه به پادشاه وفادار باشد، به آمریکاییها وفادار بود. بنابراین در دوران محمدرضا پهلوی او عملا به نماینده غرب در ایران برای پیگیری خواستههای آنان تبدیل شده بود اما این پایان برخورد تحقیرآمیز سفرای غربی با محمدرضا پهلوی نبود.
پینوشتها:
1 . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد حسين فردوست، عبدالله شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 100-103
2 .خاطرات پرویز راجی. خدمتگزار تخت طاووس. ترجمه. ح.ا مهران. انتشارات اطلاعات. 1374. ص 330
3. دیبا، فریده. دخترم فرح، خاطرات فریده دیبا، انتشارات به آفرین، ص 437
4.مأموریت در ایران، ویلیام سولیوان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 194-192
5. غرور و سقوط، آنتونی پارسونز، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 120-121
6. کارنامه شیطان نوشته صالح قاسمی، انتشارات سلمان پاک
7. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. ص133
8. 25 سال در کنار پادشاه.ص 259
9. زاهدی، اردشیر. 25 سال در کنار پادشاه. به کوشش ابوالفضل آقابای، انتشارات عطایی. ص 145
10. ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک. نشر بهآفرین. ص 386
11. خاطرات تاج الملوک. ص 383
12 . خاطرات تاج الملوک . ص407
13 . خاطرات تاج الملوک .ص 383
14. غرور و سقوط،، آنتونی پارسونز، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 141
15. خاطرات فریده دیبا. ص 424
16. 25 سال در کنار پادشاه:ص 283
17 . ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک. نشر بهآفرین: ص 468