صفاءالدین تبرائیان
همراهی حوزه نجف با قیام مردم ایران در 15 خرداد 42

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ صفاءالدین تبرائیان، پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسنده کتاب‌های "نهاد مرجعیت شیعه در 200 سال اخیر" و "احیاگر حوزه نجف" که در حال حاضر نیز مشغول نگارش كتابی با موضوع زندگینامه آیت‌الله‌العظمی سیدابوالقاسم خوئی است، طی یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده، به واکاوی واکنش حوزه علمیه نجف و مشخصا دو مرجع عالیقدر آن حوزه، آیت‌الله سیدمحسن حکیم و آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی، نسبت به وقایع بهار سال 1342 در ایران و قیام 15 خرداد پرداخته است.

مشروح یادداشت دکتر صفاءالدین تبرائیان را در زیر می‌خوانید.

عاشوراي 1383 ق، مقارن با 13 خرداد 1342 ش، حضرت آيت‌الله العظمي خميني به منظور ايراد خطابه‌اي تاريخي رهسپار مدرسه فيضيه مي‌شود. معظم له طي بياناتي يورش عمال حكومت پهلوي به مدرسه فيضيه، كه هفتاد و پنج روز قبل رخ داده بود، را به واقعه كربلا تشبيه و در خلال اين سخنراني به دفعات محمدرضا پهلوي را مورد سرزنش قرار داد. براي فهم بهتر آنچه در اين روز اتفاق افتاد به دو ماه و نيم قبل بازمي‌گرديم.


فاجعه فیضیه در نوروز 42

امام خميني، نوروز 1342 را عزاي عمومي اعلام كرد. شاه كه انتظار چنين واكنشي را نداشت و قادر به تحمل آن نبود با بي‌تدبيري مأموران لباس شخصي‌اش را عازم شهر مقدس قم كرد. عصر دوم فروردين كه مصادف با 25 شوال 1382 ق، سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، نيروهاي اعزامي به جمعيت حاضر در مراسم عزاداري كه از سوي حضرت آيت‌الله العظمي گلپايگاني در فيضيه گرد آمده بودند حمله كردند و به ضرب و شتم حاضرين پرداختند. قواي انتظامي و نظامي با برنامه‌ريزي قبلي به ياري كماندوهاي علي‌الظاهر ناشناس رفته و كار نيمه‌كاره آنان را با شليك به طلاب و زوار تكميل كردند. اين درگيري‌ها تا ساعت هفت شب ادامه يافت و طي آن عده‌اي شهيد و زخمي شدند.

مهاجمان همگي پياده‌نظام گارد شاهنشاهي بودند و ردپاي آنان به كاخ شاه مي‌رسيد. طرح سرکوب توسط تيمسار نصيري پيشنهاد شد و اسدالله علم آن را تأييد و به تصويب شاهنشاه رساند. اجراي چنين عمليات ناپخته و ابلهانه‌اي تنها يك پيام را در برداشت و آن اين‌كه شاه آشكار و مستقيم نهاد مرجعيت و آحاد روحانيان را به مبارزه فراخوانده و بي‌پروا قصد سركوبي آنها را دارد.


واکنش آیت‌الله حکیم به فاجعه فیضیه

يورش وحشيانه عوامل رژیم پهلوي دوم به مدرسه فيضيه اعتراض گسترده‌اي را در عتبات عاليات به دنبال داشت. مراجع، علما و فضلاي حوزه علميه نجف اشرف نيز با نگراني خبرهاي ايران را دنبال مي‌كردند. البته در اين میان واكنش شماري از استادان شاخص و نامور حوزه تندتر از ديگران بود و در اين نوشتار رفتارشناسي آيت‌الله العظمي حكيم (مرجع اعلي) و آيت‌الله العظمي خوئي (بلندپايه‌ترين مدرس حوزه نجف) تراز سنجش واقع می‌گردد.

تهاجم به مدرسه فيضيه آن هم در روز شهادت رئيس مذهب جعفري، غيرقابل اغماض بود و به نوعي بيرون‌كشيدن شمشير از غلاف و اعلان جنگ به كانون فقاهت و اجتهاد و حوزه كهنسال قم به شمار مي‌آمد.

رويداد جانسوز قم خشم مرجع اعلاي شيعيان حضرت آيت‌الله العظمي حكيم را برانگيخت. معظم‌له در پاسخ به تلگرافات و مكاتيب علماي سراسر بلاد در ايران، از آنان خواست به عتبات مهاجرت نمايند تا تكليف رژيم پهلوي را يكسره نمايد. ايشان دو هفته پس از اين جنايت هولناك بيانيه خود را پس از بررسي دقیق و همه‌جانبه موضوع به قرار زير منتشر كرد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم

حوادث مؤلمه پي‌درپي و فجايع محزنه به ساحت علماي اعلام و روحانيت قم، قلوب مؤمنين را جريحه‌دار و موجب تأثر شديد اينجانب گرديده است. "و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون"؛ اميد است حضرات علما دسته‌جمعي مهاجرت به عتبات عاليات بنمايند تا بتوانم رأي خود را درباره دولت صادر نمايم.

محسن‌الطباطبايي الحكيم، 8 ذي‌قعده 1382 ق.

اين دعوت براي شركت در يك نشست اضطراري فوق‌العاده بود تا تكليف دولت شاهنشاهي معلوم شود. از تلگراف بوي تهديد به مشام مي‌رسيد. همگان گمان مي‌كردند كه مرجع بزرگ قصد زمينه‌چيني براي اعلام جهاد را دارد؛ هرچند مراجع عاليقدر در روزهاي بعد ضمن سپاس از حضرت حكيم اعلام كردند كه بيم آن دارند با مهاجرت علما تشنج و غوغاي بزرگي در كشور پديدار شود، ليك كارگزاران رژیم پهلوی به‌شدت از مكتوب حضرت حكيم نگران شدند.


واکنش آیت‌الله خوئی به ماجرای فیضیه

برخي ناگفته‌ها و ناشنيده‌ها حكايت از آن دارد كه حضرت خوئي پس از هجوم به مدرسه فيضيه در قم، به يكي از حقوقدانان برجسته و سرشناس عراق پيغام داد در اسرع وقت نزد او برود. اين حقوقدان كسي نبود جز محمدعلي آل‌ياسين، استاد مشهور قانون در دانشگاه‌هاي بغداد و برادرزاده آیات شيخ مرتضي آل‌ياسين و شيخ محمدرضا آل‌ياسين.

محمدعلي آل‌ياسين در كوتاه‌ترين زمان ممكن و با دستپاچگي از پايتخت عراق به نجف آمد و بي‌درنگ به حضور حضرت خوئي شرفياب شد.

خبر ورود محمدعلي آل‌ياسين به اطلاع حضرت خوئي رسيد. آقا بي‌تأمل به اتاق ملاقات آمد و از حضور بهنگام آل‌ياسين تشكر كرد. سيد واقعات اتفاقيه فيضيه و چگونگي يورش ددمنشانه مأموران محمدرضا شاهي به اين مدرسه كه در جوار حرم دخت گرامي امام موسي‌بن جعفر(ع) حضرت فاطمه معصومه(س)- قرار دارد و منجر به قتل و جرح طلاب گرديد را بازگفت. آل‌ياسين به آقا عرض كرد كه چه كاري از دستم ساخته است؟ سيد به وي گفت: من از تسلط و اشراف شما به مسائل و مباحث حقوقي آگاهم. شما وكيل دعاوي بين‌المللي هستيد و سابقه رسيدگي به پرونده‌هاي بزرگي را در كارنامه داريد. خواسته‌ام از جنابعالي اين است که به نام اینجانب در دادگاه لاهه علیه رژیم پهلوی اقامه دعوی و اعلام جرم کنید. خیالتان هم راحت باشد، چرا که هزینه‌ دادرسی، مخارج سفر و حق‌الزحمه شما را شخصاً تمام و کمال قول می‌‌دهم تأدیه کنم.

دکتر آل یاسین که از این سخن مدرس اول و با نفوذ حوزه غافلگیر شده‌ بود لختی با خود اندیشید و آنگاه لب به سخن گشود و خطاب به استاد عالیقدر و مرجع بلند پایه عرض کرد: سرورم، از حسن ظن و اعتماد شما بی‌نهایت سپاسگزارم اما لازم می‌دانم خدمتتان یادآور شوم که محکمه لاهه جایی برای دادرسی دولت‌هاست و اشخاص نمی‌توانند اقامه دعوی کنند. حضرت خوئی از شنیدن این مطلب متأثر شد و از من خواست درباره‌ آنچه ایشان با من رازدارانه در میان نهاد با کسی سخن نگویم و البته آل یاسین به سید بابت این امر اطمینان داد.

سال‌ها گذشت تااین‌که روزی فرزند آل یاسین با یکی از نوادگان حضرت خوئی رویارو شد و هنگامی‌که بحث به همراهی و همگامی مرجع والا مقام با نهضت اسلامی و تقابل ایشان با رژیم پهلوی رسید، این خاطره جالب، به یاد ماندنی و پراهمیت را باز گفت. بنا به اظهار حجت‌الاسلام شیخ حسین آل یاسین، فرزند استاد محمدعلی آل یاسین، آنچه از پدر برایش بازگو شده همانی است که بی کم و کاست به منظور آگاهی حجت‌الاسلام دکتر سیدجواد خوئی در اختیار وی نهاده است. شیخ حسین آل یاسین از روحانیان آگاه مقیم بغداد و وکیل شرعی حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی در پایتخت عراق است.

لازم به ذکر است که استاد سیدجواد خوئی تنها به استماع این خاطره از شیخ حسین آل یاسین بسنده نکرد و آن را با مرجع و استاد عالیقدرش حضرت آیت‌الله العظمی شیخ اسحاق فیاض در میان نهاد. حضرت فیاض صحت آنچه شیخ حسین آل یاسین به نقل از والدش بازگو نموده بود را با امعان نظر به یاد مانده‌های خود از حضرت خوئی تأیید نمود و اعلام کرد که او و چند تن از مقربان سید خوئی از این موضوع با خبر بودند.


بازداشت امام خمینی و قیام 15 خرداد

چنانچه گفته شد، قائد عظيم نهضت اسلامي، 75 روز پس از فاجعه فيضيه، وارد مدرسه شد و از فراز منبر به‌شدت شاه و حكومتش را آماج حمله قرار داد. ديري نپاييد نيمه‌شب 15 خرداد 42، امام خميني بازداشت و به سلول انفرادي در باشگاه افسران تهران منتقل و پس از آن در غروب همان روز به پادگان قصر برده شد و به مدت 19 روز (از 15 خرداد تا 4 تير) معظم‌له را در آنجا حبس كردند و بعد ايشان را به پادگان عشرت‌آباد انتقال دادند.

ملت مسلمان ايران در اعتراض به دستگيري زعيم جنبش و سياست‌هاي رژيم پهلوي دست به اعتراض و راهپيمايي زدند ليك قيام مسالمت‌آميز آنان با گلوله به شدت سركوب شد. صدها نفر از قيامگران حسيني با شليك مستقيم مأموران در خاك و خون غلتيدند. شمار مجروحان و بازداشت‌شدگان غيرقابل برآورد بود.


واکنش حوزه نجف به وقایع نیمه خرداد 42

تكاپوي نگارنده در نوشتار حاضر بر اين است كه رفتار حوزه مقدسه نجف اشرف در اين هنگامه حساس مورد بررسي قرار گيرد. حوزه‌اي كه همواره پناهگاه مظلومان بوده و نداي حق‌خواهي آن هرگز خاموش نشد. اين اعتراض هرچند به يكي دو مرجع منحصر نمي‌شود ليك رفتارشناسي شاخص‌ترين مراجع مطمح نظر است.

حضرت حكيم با شنيدن وقايع ايران و آنچه با شيعيان در ايام محرم انجام گرفته بود، حالش دگرگون شد و در پيامي به مسئولان گوشزد كرد تداوم چنين رويه‌اي آنان را به ته دره سوق مي‌دهد. در اين پيام آمده بود: «خبر حوادث خونین ایران را که همواره موجب شدت یافتن زخم‌های حوادث گذشته بسیار نزدیک می‌باشد دریافت داشتم. یقین دارم اصرار مسئولین امور در پیروی از سیاست کوبیدن و ارعاب مردم در فاصله‌های پی در پی کاشف از عجز آنها در اداره امور مملکت است. باید از اینگونه سیاست‌بازی‌ها بهراسند که به طور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و اندیشه بد دامنگیر صاحبش خواهد شد. نفرت و استنکار شدید ما را به مسئولین امور از این نحو رفتار ناهنجار به عموم مومنین به خصوص طبقه روحانیون ابلاغ نمایید. و لاتحسبن الله غافلاً عما يعمل الظالمون. محسن الطباطبايي الحكيم.»

مدتی پس از فاجعه 15 خرداد42 دکتر محمدحسین مشایخ فریدنی، سفیر وقت ایران در عراق به حضور حضرت آیت‌الله العظمی حکیم در خانه‌اش در کوفه رسید. در این ملاقات مرجع اعلی بیانات شفاف و صریحی داشت که به بخش‌هایی از آن اشاره می‌شود: «این اشتباه بزرگی است که مملکت را دچار چنین اوضاع واحوال ننگین نموده‌اند... مسئولین یا نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بدانند و یا می‌دانند و به همه چیز مملکت خیانت می‌ورزند... چند امر لازم است به فوریت جامه عمل بپوشد و الا مجبورم وظیفه‌ دینی خود را عمل نمایم:

1- الغای قوانینی که مخالف اسلام و شرع انور است و هیئت حاکمه حق ندارد بدون رضایت ملت و صلاحدید و امضای روحانیت جعل قوانین خلاف دین نماید.

2- اعتذار از آقایان علما که به ساحت قدس آنان بی جهت جسارت شده‌است.

3- باید شخص شاه ضمن نطقی اهمیت روحانیت را بیان نمایند و لزوم احترام و جلیل آنان را به ملت توصیه کند... چرا که علمای اعلام در مملکت وظیفه‌ خطیری را عهده دارند و قرن‌هاست ایران و ملت مسلمان را از خطرها و لطمه‌ها نگاهداری نموده‌ و از کوران حوادث نجات داده‌اند.»

هنگامي كه خبر دستگيري امام به عتبات رسيد، حضرت خوئي و حضرت حكيم در منزل سیدحکیم در کوفه با هم دیدار کردند تا براي رهايي حضرت خميني چاره‌اي انديشيده شود.

آيت‌الله العظمي خميني كه از چهارم تير در پادگان عشرت‌آباد تهران بسر مي‌برد در 11 مرداد به خانه‌اي در منطقه داوديه تهران منتقل شد و زير نظر مأموران سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) قرار گرفت.

نحوه برخورد با ايشان، رنجش عالمان برخي از كشورهاي اسلامی از جمله شيخ محمود شلتوت، شيخ‌الازهر را موجب آمد. نامه شيخ سرشناس جامع شريف‌الازهر كه به گونه‌اي زعيم اهل سنت به شمار مي‌آمد و پاسخ حضرت سيدمحسن حكيم، مرجع اعلاي شيعيان ساكن در نجف اشرف كه در مورخه تيرماه 1342 فرستاده شد، حائز بسي اهميت است.

مرجع عاليقدر همان ايام در پاسخ به نامه عباس آرام، وزير امور خارجه، در خصوص دستگيري علماي اعلام ايران، كه شمار آنها رو به افزايش بود، و ادامه بازداشت آنان اين اقدام را «جسارتي بس عظيم» مي‌پندارد و البته «لطمه به مباني حقه مذهب جعفري» از رهگذر «مخالفت با احكام مقدس اسلام [كه] امري عظيم‌تر و غيرقابل تحمل» تلقي مي‌شود و از او مي‌خواهد به مقامات رژیم پهلوی يادآور شود «بر طبق نظر حضرات علماي اعلام كه جز خير و صلاح ملت و كشور تشيع نظر ديگري ندارند» عمل شود و هرچه زودتر «به اين بحران خاتمه داده شود.»

حضرت آيت‌الله العظمي خوئي هم از جمله مراجع آگاه است كه به دنبال فاجعه دلخراش فيضيه در نامه‌اي به امام خميني يادآور شده بود: «جنايه‌الجائرين علي‌الحوزه العلميه اوجعت قلوبنا و عامه المسلمين».

ايشان مراتب اعتراض شديداللحن خود را در مكتوبي به محمدرضا پهلوی اعلام كرد. معظم‌له در نامه‌اي ديگر به علماي سرشناس ايران متذكر شد: «چنانچه از اين قوانين رفع يد نشود آخرين وظيفه خود را انجام خواهيم داد و مسئول حوادث شخص شاه و هيئت دولت خواهند بود».

حضرت خوئي دو روز پس از سركوب خونين قيام 15 خرداد و كشتار مردم بي‌دفاع، اعلاميه‌ای تاريخي صادر كرد كه در نوع خود منحصر به فرد بود و متن آن به شرح زير است:

بسم‌الله الرحمن الرحيم

قال‌الله سبحانه و تعالي: «و لاتركنوا الي‌الذين ظلموا فتمسكم النار و مالكم من دون‌الله من اولياء ثم لاتنصرون»

كمك و همراهي با ظالمين و ستمگران در شريعت مقدسه اسلاميه از اعظم محرمات است و در حرمت آن بين علماء اعلام خلافي نيست.

نظر به اين‌كه دولت فعلي ايران براي پيشرفت مقاصد شوم خود كه مخالف مقررات دين اسلام است از هرگونه تعدي و ظلم از زدن و كشتن و زندان بردن آقايان علماء اعلام و طلاب علوم دينيه و ساير طبقات مؤمنين مضايقه ندارد، بر هر فردي از افراد مسلمان در هر لباس و هر مقامي كه باشند واجب است كه از همكاري با اين دولت خائن خودداري نمايند. و بر تمام مسلمانان لازم است استغاثه حضرت سيدالشهداء حسين‌بن علي(عليه‌السلام) را در نظر گرفته و از دين مقدس اسلام دفاع نمايند.

ابوالقاسم الموسوي الخوئي، نجف اشرف، 14 محرم‌الحرام 1383 ق.

حضرت خوئي همچنین با صدور اطلاعيه‌اي استفاده از قندوشكر را به جهت اينكه در انحصار دولت بود، تحريم كرد. اين مدرس و فقيه بي‌همتا و طراز اول حوزه نجف بدين‌وسيله كوشيد تا ضربه‌اي به اقتصاد دولت وارد آورد. گفته شده به علت همين حكم حضرت خوئي در بيت امام خميني نيز چاي و شربت داده نمي‌شد و از مهمانان با سركه شيره پذيرايي به عمل مي‌آمد.

به دفعات نزدیکان حضرت خوئی در ماه‌های نخستین سال‌ 1342 ش از وی این عبارت به یادماندنی را شنیدند که امروز اسلام به خون نیاز دارد و من حاضر به اهدای خون در این راه می‌باشم.

بنا به گفته‌ حضرت آیت‌الله شیخ نصرالله شاه‌آبادی: «همان ایامی که جریانات مدرسه فیضیه اتفاق افتاده بود شبی ساعت یازده حضرت خوئی شخصی را سراغ من فرستاد و من خدمت ایشان رفتم. فرمودند: ایام حج فرصت خوبی است که می‌توان مسلمانان جهان را متوجه انقلاب ایران کرد. می‌خواهم اطلاعیه مفصلی راجع‌به نهضت آیت‌الله خمینی از ابتدا تا این لحظه بنویسید و سعی کنید که همه‌ این‌ها از حرکت آیت‌الله خمینی شروع بشود و متکی به ایشان باشد. باید آقای خمینی محور باشد. من امشب بیدار می‌نشینم تا این را بنویسید و بیاورید. گفتم: آقا این کار نیاز به فرصت دارد. ایشان قبول نکردند و فرمودند: سریع‌تر بنویسید.

من با حاج‌آقا نورالله (اخوی) درباره‌ فرمایش حضرت خوئی صحبت کردم و ایشان هم شروع کرد به نوشتن و مطلبی منظم و زیبا در 15 صفحه تنظیم شد.

نیم ساعت به اذان صبح نزد حضرت خوئی رفتم و دیدم ایشان همچنان منتظر نشسته است. شروع کردم به خواندن متن. خیلی خوششان آمد. آن متن در قالب یک جزوه در آمد و ایشان هم امضا کردند. سپس به دامادشان (آقای حکمی) تلفن کردند و فرمودند: دلم می‌خواهد این را هرچه سریع‌تر به عربی، انگلیسی، اردو ترجمه و چاپ کنید. پول زیادتر بدهید که زودتر چاپ کنند. همین کار را هم کردند. جزوه‌ها در چاپخانه نجف چاپ و در گونی گذاشته شد و توسط حجاجی که از طریق کوهستان می‌رفتند، به عربستان فرستاده شد تا در موسم حج بین حجاج توزیع گردد.»

نکته‌ فوق‌العاده مهمی که می‌بایست بدان توجه کرد اینکه حضرت خوئی اولین و یگانه مرجعی است که به صراحت محمدرضا پهلوی را تکفیر کرد که در جزوه "تصریحات خطیره للامام الخوئی حول التغلغل الیهودی فی ایران" بدان اشاره شده است. این جزوه آن هنگام در کتابچه‌ای با عنوان مصاحبه با حضرت آیت‌الله العظمی خوئی درباره‌ نیرنگ صهیونیسم در ایران در 44 صفحه و در قطع جیبی منتشر شد، که نظر به اهمیت مفاد آن، بخش‌هایی از نظرگاه این مرجع عالیقدر ایفاد حضور می‌گردد. این جزوه در نیمه نخست سال 1342 مهیا گردید.

حضرت خوئی اظهار می‌دارد: «ما اکنون خطری بدتر از خطرتسلط یهود بر جامعه ایران سراغ نداریم و باید کوشش کرد این خطر بزرگ از ایران دفع شود... علماء اعلام و رهبران مذهبی نمی‌توانند خود را از جهاد ملت ایران که علیه ظلم وستم و استبداد می‌باشد کنار بکشند و بی‌تفاوت بمانند... واجب است که ملت‌های مسلمان با حکومت‌های خائن و دولت‌های جابر به جهاد و مبارزه برخیزند... یک یهودی در ایران میدان فعالیتش از اسرائیل بیشتر است... شاه باید به احکام مذهبی گردن نهد و بدعت‌هایی که پدید آورده است باطل سازد و در برابر شریعت و قرآن سر تعظیم فرود آورد. شاه و عواملش در ایران مرتکب هر کار پلید می‌گردند و با دین خدا جنگ می‌کنند... رژیم پهلوی در گذشته سیاه خود همواره مورد ننگ و نفرت و خشم مردم مسلمان بوده است و اکنون نیز بر رسوائی‌های خود افزوده است.... عمال حکومت، طلاب بی‌گناه را مورد ضرب و قتل قرار دادند و خود را از همه فضائل آدمی و خصائل پسندیده انسانی به دور داشتند... خون‌هایی که توسط حکومت ایران در تبریز و قم ریخته شد دل‌های مسلمانان را در جهان پراندوه کرده است و دولت ایران با ارتکاب این اعمال وحشیانه بر ظلم و جنایت‌های گذشته‌ خود افزوده است... آیا سزاوار است که ملت ایران مقدرات و سرنوشت خود را به دست یک نفر از دشمنانش بدهد و آیا شایسته است که یک دولت اجنبی در قلب کشورش حکومت بکند... یکی از اسباب عزت من این است که خونم را در این راه بدهم و با مجرمان و بدعت‌گذاران محاربه کنم و از دین خدا و قرآن کریم حفاظت نمایم. زندگی با دشمنان اسلام خود مرگ است، بلکه از مرگ هم ناگوارتر است... رژیم پهلوی به زودی عکس‌العمل خود را خواهد دید و به سزای جنایاتش خواهد رسید...»

آنچه در این مختصر به طور فشرده ارائه شد نیم نگاهی کوتاه به واکنش‌ها و مواضع دو مرجع عالیقدر حوزه نجف یعنی حضرات آیات عظام حکیم و خوئی بوده و گرنه جماعت علمای حوزه و سایر حضرات مراجع و مدرسین نیز عکس‌العمل‌های مناسبی را در خصوص حوادث دردناک نخستین ماه‌های سال 1342 ابراز داشتند که بررسی نظرگاه آنان را موکول به فرصت مناسب دیگری می‌نماییم؛ ابراز این مواضع درخشان درحالی صورت گرفت که عالمان بیدار و زمان‌شناس نجف درگیر رخداد دلخراش و جانگداز کشتار طایفه‌ای در شهرهای لاهور و خیرپور پاکستان در عاشورای 1383 ق / 13 خرداد 1342 ش بودند. در این روز دستجات عزاداری حسینی مورد یورش گروهی تبهکار و تا بن دندان مسلح قرار گرفت و البته در پس تهاجم‌ وهابیان تكفيري دست استعمار انگليس هويدا بود. بر اثر اين حمله وحشيانه چهارصد نفر شهيد و يكصد تن زخمي شدند كه از اين ميان پانزده شهيد متعلق به اهل سنت بود كه در مراسم سوگواري شيعيان شركت كرده بودند.

علي‌اي‌حال حوزه نجف هيچگاه در برابر ظلم و تعدي به مسلمانان سكوت اختيار نكرد و همواره مراجع، علما و فضلا واكنش‌هاي مناسب را اتخاذ كردند.