پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی- محمد جعفربگلو؛ اگرچه مصدق به كاخ سفید اعتماد داشت و از همان نخستین روزهای تاسیس جبهه ملی، هفتهای یك شب با "ویلز"، مستشار سفارت آمریكا و دكتر "گرنی" و "ویشر" از اعضای سفارت، دیدار میكرد[1] ؛ اما در نهایت آمریكاییها با بدعهدی به او، نه تنها باعث سقوط وی شدند بلكه غارت منابع ملی ایران را نیز آغاز كردند. البته كودتای 28 مرداد و آنچه كه در پی آن رخ داد، پایان كار نبود و علاوه بر این مورد، تاریخ ایران و جهان بارها و بارها شاهد "بدعهدی آمریكا" بوده است.
***بدعهدیهای آمریكا به مصدق***
بعد از پایان جنگ دوم جهانی و دوچندان شدن اهمیت نفت در مناسبات بینالمللی، كنترل منابع نفتی به اساسیترین دغدغه آمریكاییها بدل شد بهگونهای كه این كشور تسلط بر این منابع را بهعنوان بخشی از استراتژی امنیت ملی خود در پیش گرفت. در این بین، ایران كه به عنوان یكی از مناطق نفتخیز منطقه غرب آسیا شناخته میشد، جایگاه ویژهای در مناسبات نفتی جهان داشت و جلب اعتماد ایرانیان میتوانست به رسیدن آمریكا به اهداف مورد نظرش كمك فراوانی كند. از اینرو بود كه در جریان ملی كردن نفت ایران، آمریكا خود را وارد ماجرا كرد و به دنبال تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، رفتاری دوگانه نسبت به ایران در پیش گرفت و با بدعهدی به مصدق و ساقط كردن او در كودتای 28 مرداد، در نهایت به اهداف مورد نظر خود رسید.
فعالیتهای آمریكا در طول نهضت ملی كردن نفت، مملو از تناقض بود. از یك سو "دین آچسن"، وزیر امور خارجه آمریكا رسما ملی شدن صنعت نفت ایران را مورد حمایت قرار میداد و میگفت: «ما حق دولتهای مستقل و آزاد را برای ملی كردن نفت خود به رسمیت میشناسیم» و از سوی دیگر سفیر خود در تهران به نام "لوی گریدی" را كه گفته میشد روابط نزدیكی با مصدق دارد با پیشنهاد انگلیسیها بركنار كرده و "لوی هندرسن" را جایگزین وی كرد. "گریدی" در مصاحبههای خود، جنبش ملی كردن نفت را "یك جنبش میهنپرستانه" نامیده و از آن به عنوان "یك حركت استقلالطلبانه" یاد كرده بود.
علاوه بر این، آمریكائیان در محافل سیاسی گوناگون اظهار میكردند كه ایران در قضیه نفت، مورد ظلم انگلیس واقع شده است. در دیماه 29، "ماركس تورنبرگ" رئیس موسسه مشاوران ماوراءبحار آمریكا ضمن مصاحبهای در حمایت از حق قانونی ایران در مسئله نفت گفت: «شركت نفت ایران و انگلیس حقوق قانونی ایران را نمیپردازد و بنابراین مسئول قسمت عمده نارضایتیهایی است كه درحال حاضر درباره نفت و عدم ثبات اقتصادی كشور ایجاد شده است.» نظیر همین مطالب را"جورج مك گی"، معاون وزارت خارجه آمریكا نیز به زبان رانده بود. این حمایت آمریكائیان از ایران حتی خشم انگلیسیها را نیز برانگیخت به طوری كه "هربرت موریسون" وزیر خارجه انگلیس پس از شنیدن این اظهارات به واشنگتن اعتراض رسمی كرد.[2]
با اوج گرفتن مسائل مربوط به نفت ایران، آمریكا تلاش كرد تا خود را به عنوان یك میانجی معرفی كند. از اینرو "ترومن"، رئیس جمهور آمریكا "اورل هریمن" را در تیرماه 1330 به تهران اعزام كرد؛ هریمن بلافاصله به دیدار مصدق رفت. مصدق خود در اینباره در جلسه 177 شهریور همان سال در مجلس شورای ملی، سخنانی به زبان راند كه نشانگر اعتماد كامل او به آمریكا بود. وی رئیسجمهور آمریكا را با لفظ "حضرت ترومن" یاد كرده و گفت: «حضرت ترومن، رئیسجمهور آمریكا، پیامی به من دادند و مرقوم فرمودند كه جناب آقای هریمن را برای ارتباط بین ایران و انگلیس روانه كنند؛ من به این پیام حضرت ترومن جواب مثبت دادم و میدانستم كه هریمن یك شخصی است كه هرگز نمیخواهد كه شخصیت خود را از بین ببرد.»[3]
برخلاف انتظار و پیش بینی مصدق، هرچند هریمن به عنوان واسطه از طرف آمریكا به ایران آمده بود ولی در حقیقت ماموریت او اعمال فشار سیاسی بر ایران بود. نهایتا هریمن، تلاش ایران برای ملی كردن نفت را "مصادره" نامید و پاسخ اعتماد مصدق را اینگونه داد: «نظر دولت من این است كه قبضه مایملك یك شركت خارجی به وسیله دولتی، بدون پرداخت غرامت فوری و مكفی و موثر و یا دادن ترتیبی كه مرضیالطرفین بوده باشد، بایستی مصادره نامیده شود، نه ملی شدن.»[4]
با پیچیده شدن مسائل مربوط به نفت ایران، مصدق گمان میكرد كه سفرش به آمریكا باعث خواهد شد تا این مسائل به خوشی پایان گیرد اما اقامت طولانی مدت او در آمریكا هیچ نتیجه مثبتی به همراه نداشت بهگونهای كه خود مصدق نیز در نامهای كه هنگام ترك آمریكا به ترومن نوشت به "بینتیجه بودن این سفر" اعتراف كرد.
مصدق در 7 خرداد 32، یعنی دو ماه و بیست روز پیش از آنكه با كودتای مشترك آمریكا و انگلیس سقوط كند، به "آیزنهاور"نامه نوشت و از آمریكا درخواست وام كرد. در بخشی از این نامه، مصدق با لحنی آمیخته از خواهش نوشته بود: «ملت ایران امیدوار است كه با مساعدت و همراهی دولت آمریكا موانعی كه در راه فروش نفت ایجاد شده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور برای آن دولت مقدور نیست كمكهای اقتصادی موثری فرمایند تا ایران بتواند از سایر منابع خود استفاده كند. در خاتمه توجه موافق و اثربخش آن حضرت را به وضع خطرناك فعلی ایران جلب نموده و یقین دارم كه تمام نكات این پیام را با اهمیتی كه شایسته است تلقی خواهند فرمود.» [5] رئیسجمهور آمریكا پس از یك ماه تاخیر درحالی كه مصدق را "تنها امید غرب در ایران" میخواند، به درخواست وی پاسخ منفی داد. این در حالی بود كه "مك گی" معاون وزارت خارجه، به نمایندگی از آمریكا قول پرداخت یك وام 1200 میلیون دلاری را به مصدق داده بود.
بدعهدی آمریكا به مصدق زمانی بیشتر نمایان شد كه پس از سقوط دولت وی، با دستور آیزنهاور در 5 سپتامبر 1953/ 14 شهریور 1332 و تنها 17 روز پس از سقوط مصدق، ایالت متحده به عنوان كمك فوری، مبلغ 45 میلیون دلار در اختیار دولت فضلالله زاهدی قرار داد.[6] این در حالی بود كه آیزنهاور در مقابل درخواست مصدق متذكر شده بود كه حق "واگذاری پول مردم آمریكا" به ایران را ندارد.
***موضع متفاوت مصدق و آیتالله كاشانی نسبت به آمریكا***
در حالی كه مصدق بر اعتماد به آمریكا اصرار میكرد، "آیتالله كاشانی" كاملا به بدعهدی آمریكا واقف بود و در مصاحبه با خبرنگار آمریكایی "آژانس انترنشنال" به درستی اظهار داشته بود كه «آمریكا تا به حال آنچه وعده به ایران داده است انجام نداده...»[7]
از همین رو بود كه "هندرسن" سفیر آمریكا در ایران به وزارت امور خارجه آمریكا گزارش داد: مصدق با تمام شرایط آمریكا موافق است و «فقط یك عامل مزاحم در این جریان مداخله كرده و مانع از حل قضیه نفت به نفع آمریكا شده است. این عامل مزاحم كه مانع تسلیم ایران به نظریات بانك بینالمللی و ادامه همكاری بین ایران و آمریكا شده، آیتالله كاشانی است.»هندرسن همچنین اظهار كرده بود كه «آیتالله كاشانی برای منافع آمریكا و دول غرب در ایران عنصر خطرناكی است.»
لوی هندرسن: مصدق مایل به حل مسئله نفت با آمریكا است ولی آیتالله كاشانی نمیگذارد.
علاوه بر این، آیتالله كاشانی در قسمتی از نامه خود كه یك روز قبل از كودتای 28 مرداد به مصدق نوشت، به اعتماد بیجای وی به واشنگتن اشاره كرد و نتیجه این اعتماد را چیزی جز غارت نفت ایران توسط آمریكا ندانست. در بخشی از این نامه آمده بود: «همانطور كه در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد كردم كه آمریكا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها كمك كرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد.»
***كودتای 28 مرداد؛ پاسخ آمریكا به اعتماد مصدق***
عملیات كودتای آمریكایی-انگلیسی در واپسین روزهای مرداد 32 به مرحله اجرا درآمد اما در نخستین گام به شكست انجامید. بدین ترتیب، كودتای ناكام 25 مرداد، محمدرضا پهلوی را از ایران به بغداد و سپس رم فراری داد. براساس شواهد موجود، در شرایطی كه كودتا لو رفته بود و دست رژیم پهلوی و همكاران خارجی آن رو شده بود، مصدق همچنان بر اعتماد به آمریكاییها اصرار میكرد.
روز 27 مرداد، درست یك روز قبل از كودتا، هندرسن به ملاقات مصدق رفت و از رفتار مردم ایران با آمریكاییها سخن گفت و مصدق را تهدید كرد چنانچه این وضعیت ادامه یابد و خیابانها از تجمع مردم خالی نشود، تمام آمریكائیان به كشورشان بازخواهند گشت. در این هنگام، مصدق "حالت عذرخواهی به خود گرفت" و به سفیر آمریكا گفت: «جناب آقای سفیر من از شما میخواهم این كار را نكنید. اجازه بدهید رئیس پلیس را بخواهم. من ترتیبی خواهم داد كه هممیهنان شما را كاملا محافظت كنند.»[8] بدینترتیب در غروب ۲۷ مرداد، به دستور مصدق خیابانها كاملاً خلوت شد تا خیال كودتاچیان برای راه اندازی موج دوم كودتا راحت شود.
اصرار مصدق به اعتماد بر آمریكا، آن هم در حالی كه خود چندین بار شاهد بدعهدی آمریكاییها بود بسیار عجیب و توجیه ناپذیر است. روز 28 مرداد، مصدق با طرح "آژاكس" كه آمریكا طراح آن بود و سیا نقش اصلی را در آن ایفا میكرد به زیر كشیده شد.
به این ترتیب نتیجه اعتماد مصدق به آمریكا نه تنها برای خود او بسیار تلخ بود، بلكه پیامدهای ناگواری برای ایران به همراه داشت. در نتیجه كودتای ننگین 28 مرداد، منافع ملی ایران به تاراج رفت و طی قرارداد "كنسرسیوم" رسما از نفت ایران ملیزدایی شد. موضع آیتالله كاشانی در این مورد بسیار جالب است. او كه مدتها قبل متذكر شده بود كه آمریكا غیر قابل اعتماد است در واكنش به تحمیل كنسرسیوم به ملت ایران گفت: «ملت ایران حق دارد از آزادی و آزادیخواهی ناامید و نسبت به تمامی ادعاهای دنیای غرب بد گمان شود.»[9]
پی نوشت ها:
1- حجتالاسلام روحالله حسینیان، بازخوانی نهضت ملی ایران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 272.
2- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران: البرز، ص 208-207.
3- مجموعهای از نطقهای تاریخی دكتر مصدق، بیجا، بیتا، ص 96.
4- محمد حسین جمشیدی، رفتارشناسی آمریكا در قبال نهضت ملی ایران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 130.
5- پیشین، ص 242.
6- جیمز بیل، شیر و عقاب (روابط بدفرجام ایران و آمریكا)، ترجمه فروزنده برلیان، تهران: فاخته، ص 93.
7- روزنامه باختر امروز، 5 اسفند 1330.
8- كرمیت روزولت، كودتا در كودتا، تهران: جاما، ص 197.
9- حجتالاسلام روحالله حسینیان، بازخوانی نهضت ملی ایران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 324.