پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ عباس سلیمینمین، محقق و نویسنده تاریخ، طی یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده به بررسی و تحلیل روایتهای مطبوعات دولتی و نیز افراد نزدیک به دربار پهلوی درباره فاجعه سینما رکس آبادان پرداخته است.
مشروح یادداشت عباس سلیمی نمین را در زیر میخوانید.
در 28 مرداد 1357، سینما رکس آبادان و مردمی که داخل سینما بودند، در شعلههای آتش سوخت. روزنامه کیهان فردای واقعه آتشسوزی سینما رکس آبادان، ضمن توضیح درباره ابعاد آتشسوزی در گزارشی نوشت: «....گروهی از تماشاچیان در حالیکه وحشت سرا پایشان را گرفته بود و فریاد و شیونشان بلند بود از لابلای صندلیها، به قصد فرار، خود را به درهای خروجی سینما رساندند. اما متاسفانه این درها بسته بود و آتش که هر لحظه گسترش بیشتری مییافت، تماشاچیان را مجبور کرد که برای پیدا کردن راه گریز از در و دیوار بالا بروند ولی همه این تلاشها بیهوده بود و سرانجام در حالیکه مرگ را با چشم خود میدیدند فریادزنان، تسلیم آتش میشدند... فقط حدود 10 تن از تماشاچیان توانستند خود را به بام سینما برسانند و از مرگ نجات یابند.»
همین روزنامه، در شماره بعدی خود اذعان کرد که «در جریان اطفاء حريق مأموران آتشنشانی بموقع به محل حادثه نرسیدهاند و اولین ماشین آتشنشانی نیز فاقد آب کافی بوده است.»
براساس گزارش كيهان، جعفر سازش، پدر 5 نفر از شهدای سينما در بازپرسي گفته بود: بعد از اينكه از ماجرا خبردار شدم خودم را به سينما رساندم، ولي هر كس ميخواست كمك كند كتك ميخورد. حميد يكي دیگر از نجاتيافتگان هم گفته بود: «حتي يك نفر ميخواست داوطلبانه جلو برود و درب را با ماشين خورد كند، امّا مانع شدند.» به گزارش همین روزنامه، «مردم ميگويند بايد به آنها اجازه كمك به حريقزدگان داده ميشد.»
روزنامه اطلاعات در گزارشی به تاریخ 29 مردادماه، "گروهی خرابکار" را مسئول آتشسوزی دانست و نوشت: «ساعت 22 ، در حالی که 700 نفر مرد و زن و کودک سرگرم تماشای فیلم گوزنها بودند، گروهی خرابکار و غیر معتقد به اصول انسانی با همکاری سرایدار سینما، با مواد آتشزا سالن سینما را به آتش کشیدند.»
این روزنامه هم به بسته بودن درها اذعان کرد و نوشت: «شعلههای آتش زبانه کشید و حریق تمام سالن سینما را در بر گرفت. مردان و زنان و کودکان تماشاچی با دیدن شعلههای آتش به طرف درهای ورودی و خروجی هجوم بردند، اما با درهای بسته مواجه شدند.» براساس همین گزارش، عملیات اطفای حریق تا ساعت 2 بامداد ادامه داشت.
بنابر گزارشهای رسمی، بعضي از مسئولين معتقد بودند كه شبانه تمام اجساد يكجا دفن شوند، ولي دادستان آبادان اين تصميم را ردّ كرد و پيشنهاد داد اجساد شبانه به گورستان شهر برده و چيده شوند تا خانوادههايشان آنها را شناسايي و بقيه يكجا دفن شوند.
صحبتها از نحوه آتشسوزی در سینما رکس بر سر زبانها افتاده بود و همه مردم متفقالقول از نقش رژیم در این فاجعه صحبت میکردند. تا اینکه روزنامه کیهان، در 8 شهریور از دستگیری عامل آتشسوزی در عراق خبر داد و نوشت: «با دستگیری هاشم عبدالرضا آشور که در عراق اعتراف به آتش زدن سینما رکس آبادان کرده است، ساعت 8 و نیم صبح دیروز یک هواپیمای متعلق به شرکت ارتاکسی از تهران به بغداد پرواز کرد... ساعت یک و پنج دقیقه بعد از ظهر هواپیمای حامل هاشم عبدالرضا آشور که به آتش زدن سینما رکس آبادان اعتراف کرده از بغداد به تهران رسید.»
از مجموعه گزارشهای منابع رسمی که بلافاصله بعد از فاجعه سینما رکس منتشر شد، چند نکته را میتوان به وضوح استخراج کرد:
[1] قبل از آتشسوزی سینما همه درهای ورودی و خروجی قفل شده بود؛
[2] 10 نفری که توانستند خود را نجات دهند از راه پشت بام اقدام به خروج کردند. این افراد همگی بر مسدود بودن راههای خروج و ورود گواهی دادند؛
[3] آتشنشانی با یک ساعت تأخیر در محل حاضر میشود و اولین ماشین نیز فاقد آب کافی بوده است؛
[4] از کمکرسانی مردم به محصوران در سینما ممانعت شده بود؛
[5] تعجیل فراوانی در خاکسپاری پیکر قربانیان شده است و حتی برای شناسایی اجساد اعضای خانوادههایی که جملگی به شهادت رسیده بودند و میبایست در انتظار میماندند تا اقوامشان از سایر شهرستانها بیایند، فرصت قائل نمیشوند؛ لذا بخش قابل توجهی از اجساد در گور دسته جمعی دفن میشوند؛
[6] یک گزارش حاکی است که اطفای حریق تا ساعت 2 بامداد و بنا به گزارش دیگری تا 4 بامداد به طول می انجامد. با توجه به وجود پیشرفتهترین آتشنشانیها در آبادان تاخیر چند ساعته برای خاموش ساختن آتش قابل هضم نیست؛
[7] به فاصله اندکی پس از این فاجعه، به ادعای منابع رسمی فردی در عراق شناسایی میشود که خودش را به عنوان عامل آتشسوزی معرفی میکند؛
[8] هدف از اعلام اینکه عامل آتشسوزی به عراق گریخته ایجاد شبهه در مورد رابطه وی و رهبر نهضت اسلامی بود که در تبعید در نجف به سر میبردند.
واکاوی روایتهای افراد نزدیک به دربار
حال به بررسی روایات نزدیکان دربار پهلوی درباره واقعه سینما رکس میپردازیم.
هوشنگ نهاوندی، وزیر علوم دولت شریف امامی در بخشی از کتاب خاطرات خود به روایت ماجرای آتشسوزی سینما رکس پرداخته و با اشاره به قفل بودن درهای خروجی سینما مینویسد: «...همه درهای خروجی، با دقت ویژهای قفل شده بود. ماموران آتشنشانی شهر و همچنین آتشنشانان پالایشگاه نفت آبادان نتوانستند کسی را از مرگ نجات دهند. آتشسوزی عمدی بود، جنایتی دهشتناک و فراموش نشدنی... حکومت با بیخیالی به این ماجرا پرداخت، بهگونهای که گویا یکی از حوادث معمول رخ داده است. از مطبوعات خواستند که زیاد به این ماجرا بند نکنند و مطبوعات نیز تقریبا همین گونه رفتار کردند. این روش برخورد، افکار عمومی را شگفت زده و منزجر ساخت.»
نهاوندی که مدتها وزیر آموزش عالی رژیم پهلوی بود، معترف است که دربار، روز بعد از این جنایت هولناک در کاخ ملکه مادر به رقص و میگساری میپردازند و هیچگونه نشانهای از تأثر در آنها وجود نداشته است. این در حالی است که ملت ایران عزای عمومی اعلام کرده بود و همه مردم در سراسر کشور یکسره در غم و ماتم فرو رفته بودند.
او مینویسد: «چند روز بعد، هنگامی که همگان از ابعاد فاجعه آبادان آگاهی یافتند، مخالفان تندروی رژیم از میهمانی باشکوه و آتشبازی آن شب به سود خود استفاده کردند و آن را به باد انتقاد گرفتند. میگفتند هنگامی که شهر یکپارچه عزادار است آنان در دربار سرگرم رقص و آتشبازی هستند. اشتباه بزرگی روی داده بود. باید آن مهمانی را متوقف میکردند و از خیر آتشبازی چشمگیر هم میگذشتند. باید حتی عزای ملی اعلام میکردند. این ماجرا ضربه شدیدی به رژیم بود.»
البته نهاوندی که سالها بعد به انتقاد از بیتوجهی دربار پهلوی به ملت میپردازد، خود هم در این مهمانی حضور داشت و همان میکند که دیگر درباریان میکنند.
نهاوندی همچنین اعتراف میکند که به مطبوعات دستور داده شد به این مسئله نپردازند. حال سوال این است که اگر رژیم پهلوی مستنداتی مبنی بر نقش مخالفین رژیم در این جنایت داشت آیا به روزنامهها چنین دستوری میداد؟
محمدرضا پهلوی هم در کتاب "پاسخ به تاریخ" که بعد از فرار از ایران به نام وی به نگارش درآمد در این زمینه مینویسد: «مقصر واقعی به عراق گریخت و در آن جا دستگیر شد. اعترافات او ثبت شد؛ ولی قضاتی که مرعوب شده یا جبون بودند بر این قضیه سرپوش نهادند.»
آقای ضرابی - دادستان وقت آبادان - بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبه مطبوعاتی علت ناراحتی محمدرضا را از دادگستری بیان میکند و میگوید: «بارها [از سوی رژیم] مرا زیر فشار قرار دادند که بازپرس دادسرای آبادان را وادار کنم برای عبدالرضا آشور کیفر خواست صادر کند اما من زیر بار این دروغ بزرگ نرفتم، در نتیجه اختلاف بین باهرى و شريف امامي اوج گرفت. شریف امامی از باهرى مصرا میخواست که در جهت اجرای نیات شاه برای خواباندن سروصدای فاجعه سینما رکس، عبدالرضا آشور را عامل این جنایت معرفی کنم و باهری همه این فشار را به من منتقل میکرد؛ اما میدانستم که آشور شخص بیکاری بیش نیست که میخواسته از طریق مرز عراق برای کار به کشورهای خلیج فارس برود... من زیر بار نرفتم. در نتیجه شریف امامی دکتر باهری را - که قبلا تمایلی به این کار نداشت - به کاخ شاه فرستاد. در آنجا بود که شاه باهری را از وزارت دادگستری برکنار کرد.»
در خاطرات ارتشبد قرهباغی نیز نکاتی وجود دارد که میتواند قرینهای بر ماجرای سینما رکس آبادان باشد. او در خاطراتش اشاره میکند که ساواک اقدامات مشابه با آتشسوزی سینما رکس را در نقاط و مکانهای دیگر نیز انجام میداد و شخص شاه نیز از آن به طور کامل خبر داشت.
وی میگوید: «روز چهاردهم آبان، از حوالی ظهر گزارشهایی به وزارت کشور میرسید که در نقاط مختلف شهر آتش سوزی است. اشخاص مختلف تلفن میکردند و از آتشسوزیهای متعدد خبر میدادند. از پنجره اطاق وزیر کشور در طبقه ششم ساختمان وزارتخانه که در جنوب پارک شهر قرار داشت نگاه کردم و دیدم از نقاط مختلف آتش و دود زبانه میکشد. ضمنا بعضی اشخاص که تلفن میکردند میگفتند مامورین فرمانداری نظامی و مامورین پلیس که آنها هم مامور فرمانداری نظامی تلقی میشدند ایستادهاند نگاه میکنند و هیچ اقدامی انجام نمیدهند. من تلفن کردم به سپهبد صمدیانپور رئیس شهربانی و گفتم اینطور گزارش میدهند، قضیه از چه قرار است؟ گفت بله، درست است شهر را در نقاط مختلف به آتش کشیدهاند. گفتم پس چطور اقدام نمیکنید؟ گفت فرماندار نظامی دستور داده است که مداخله نشود... تلفن کردم حضور اعليحضرت، عرض کردم نقاط مختلف شهر در آتش میسوزد و حالا که کمی هم هوا تاریک شده ستونهای آتش کاملا دیده میشود. با سپهبد صمدیانپور رئیس شهربانی صحبت کردم، اینطور اظهار میکند. فرمودند: خوب، دیگر چه خبر است؟!»
مقایسهای گذرا بین آتشسوزی سینما رکس و آتشسوزی فروشگاههای زنجیرهای در تهران یا نقاط دیگر در همان دوران، عملکردی مشابه را در همه آنها نشان میدهد؛ مثلا بعد از به آتش کشیده شدن سینما رکس، پلیس که مقر آن در 300 قدمی سینما بود، اجازه نداد که مردم به محصورین در آتش کمک کنند. همان اقدامی که در آبادان صورت گرفت.
بدین ترتیب جنایتی دیگر از رژیم پهلوی در صفحات تاریخ ایران ثبت شد و امروز بعد از گذشت 40 سال از این جنایت، همچنان این زخم برای ملت ایران و آبادان تازگی دارد.