پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجتالاسلام والمسلمین سید كاظم حسینی میانجی فرزند مرحوم آقا میرحسن در ۱۳۱۱ ش در روستای گونلو از توابع شهرستان میانه متولد شد. در كودكی پدر خود را از دست داد و بهناچار به روستای پورسخلو، نزد دایی خود مرحوم آخوند حسینعلی احمدی پدر آیتالله احمدی میانجی رفت و در محضر وی به فراگیری خواندن و نوشتن پرداخت. در دهسالگی به میانه رفت و در خدمت آیتالله آقا میرزا ابو محمد حجتی، مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت. بعد از دو سال تحصیل در میانه، به قم مهاجرت كرد و تحصیلات حوزوی خود را در حوزهی علمیهی قم ادامه داد. در قم مطول را از آیتالله مشكینی فرا گرفت و كفایتین را نزد آیات مجاهد تبریزی و سلطانی طباطبایی آموخت و سپس به فراگیری خارج فقه و اصول پرداخت. خارج مكاسب را از محضر آیتالله حجت كوهكمرهای فرا گرفت و بحث الفاظ را از محضر امام خمینی(ره) آموخت. سپس در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام: بروجردی، محقق داماد و گلپایگانی حاضر شد.
***طلیعه مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی***
ایشان مبارزات سیاسی خود را همگام با نهضت اسلامی حضرت امام در خرداد ۱۳۴۲ آغاز كرد و با ایراد سخنرانیها و نیز صدور اعلامیهها همراه با دیگر روحانیون به افشاگری علیه رژیم پهلوی پرداخت. وقتی حضرت امام به تركیه تبعید شد، رژیم سعی كرد تا با قطع شهریه حضرت امام به طلاب، با نفوذ معظم مقابله نماید، ولی روحانیون مبارز كه از این موضوع اطلاع داشتند، با انتخاب دو نفر از هر شهرستان آنان را مأمور تقسیم شهریه امام به طلاب كردند كه سید كاظم حسینی میانجی همراه با میرزا احمد حسینی میانجی مأمور تقسیم شهریه امام در شهر میانه شد. رژیم پهلوی كه این اقدام روحانیون را برنمیتابید حجتالاسلام حسینی میانجی را به این بهانه دستگیر و مورد اهانت و بازجویی قرار داد و تنها پس از اخذ تعهد ـ كه نباید اقدام به چنین كاری بكند ـ او را آزاد كرد.
در مهرماه ۱۳۴۴، در پی تغییر تبعیدگاه امام از تركیه به عراق، همراه با برخی از فضلای آذربایجانی حوزه علمیه قم، با صدور اعلامیهای نگرانی خود را از تداوم تبعید امام، اعلام كرد. وی در طول نهضت اسلامی، به مبارزات خود با رژیم پهلوی تداوم داد و به خاطر اینگونه فعالیتها، بارها توسط ساواك احضار و بازداشت شد كه ازجمله میتوان به بازداشت ایشان در خرمشهر اشاره كرد. ساواك خرمشهر بعد از دستگیری، او را به تبریز منتقل كرد و در تبریز تحت بازجویی قرار گرفت، ولی مدتی بعد آزاد شد.
***آشنایی و ملازمت با آیتالله مشكینی**
حجتالاسلام والمسلمین حسینی میانجی در خاطرات خود درباره نحوه آشنایی با آیتالله مشكینی میگوید: « آشنایی بنده با حضرت آیتالله مشكینی، از زمانی شروع میشود كه برای تحصیل به قم رفتم؛ موقعی كه مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، یك سال بود كه در حوزه علمیه قم مستقر شده بودند. البته من هنوز مكلف نبودم، ولی در مدرسه دارالشفاء، با عدهای از طلبهها دروس حوزوی میخواندیم. حضرت آیتالله مشكینی (رضوانالله تعالی علیه)، آنوقت جزء اساتید حوزه علمیه قم بودند و ازآنجا كه لطف و مرحمتی نسبت به طلبههای تازهوارد داشتند، بعضی وقتها (مثلاً ماهی یكبار) دو ـ سه نفر از طلبهها را به منزلشان دعوت میكردند و ناهار آبگوشتی به طلبهها میدادند. طلبهها هم كه زندگی فقیرانهای داشتند، این غذای آبگوشت، خیلی برایشان لذتبخش و خوشمزه بود؛ چون همین آبگوشت هم برای طلبهها مهیا نمیشد.
مدتی كه گذشت و بنده تشكیل خانواده دادم، در خیابان خاكفرج قم منزلی اجاره كردم كه سه باب اتاق داشت. حضرت آیتالله مشكینی هم سه فرزند داشتند. ما تازه به آن خانه اسبابكشی كرده بودیم كه عیال آیتالله مشكینی فوت كردند. چون كسی نبود كه بچههایشان را سرپرستی كند، آنها را دریكی از اتاقهای منزل ما سكونت دادند و سرپرستی آنها، موقتاً بر عهده خانواده ما بود. این وضع، حدود یك ماه یا چهل روز طول كشید تا اینكه خانوادهشان سروسامانی پیدا كردند و آنوقت بچهها را هم از منزل ما بردند. این، اولین [عرض] ارادت و خدمتی بود كه از دست بنده برای ایشان انجام شد.
بعد، زمانی كه مقدمات را تمام كردم و وارد مرحله اصول شدم، حضرت آیتالله مشكینی كتابی را كه خلاصه كتاب فصول (تألیف مرحوم آیتاللهالعظمی صدر) بود را تدریس میكردند. درس ایشان در حدود یك ساعت طول میكشید و ایشان در حدود سه یا چهار خط از خلاصه كتاب فصول را قرائت میكردند و در حدود یك ساعت یا بیشتر، درباره آن سه ـ چهار خط صحبت میكردند. در همان موقع، من داشتم درس رسائل را تمام میكردم. مرحوم آقای مشكینی در آن موقع، از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم بودند.
ایشان از همان اول، نسبت به بنده لطف و مرحمت داشتند و بنده هم ارادت خاصی به ایشان داشتم. پس از انقلاب، ایشان یك روزبه بنده تلفن زدند و فرمودند: «در اهواز سیل آمده و لازم است كه شما همراه چند نفر دیگر به اهواز بروید». بنده به امر ایشان، چند نفر از طلاب را جمع كردم و به اهواز رفتیم. در اهواز، چند روزی ماندیم و به افرادی كه در اثر سیل، صدمههایی واردشده بود كمكهایی كردیم و خلاصه، از ناراحتیهای سیلزدگان قدری كاسته شد. بعد كه به قم برگشتیم، من گزارش كار را خدمتشان عرض كردم. بار دیگر ایشان به من فرمودند: «شما باید به شهر كاشمر بروید»؛ چون عدهای از شهر كاشمر خدمت ایشان آمده بودند و جهت سرپرستی كمیته انقلاب اسلامی كاشمر تقاضا داشتند. بنده به امر ایشان به شهر كاشمر رفتم و حدود نه ماه در آن شهر بودم و بعد از اینكه كارها سروسامان پیدا كرد، به قم برگشتم. بعد از مدتی، حضرت امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) به بنده فرمودند كه بهعنوان امامجمعه خرمآباد، به آنجا بروم كه بنده هم اطاعت امر كردم. در حدود دو هفته بعد، حكم نمایندگی امام خمینی به نام بنده صادر شد. من هر وقت كه به قم میرفتم، سعی میكردم خدمت حضرت آیتالله مشكینی هم مشرف بشوم و بعضی وقتها به شوخی، خدمتشان عرض میكردم كه: «آن موقع كه من طلبه بودم، شما لطف میكردید و گه گاهی آبگوشتی به ما میدادید، ولی حالا دیگر از آن هم خبری نیست». ایشان میفرمودند: «دیگر روزگار اینچنین شده است كه خبری از آن چیزها نباشد». بنده تا آخر عمر بابركت ایشان در خدمتشان بودم و ارادت خالصانهای داشتم.
ایشان مدتی در مسجد اعظم قم درس اخلاق داشتند كه بنده به علت گرفتاریها و مشغلههایی كه داشتم، این توفیق را نیافتم كه در خدمت ایشان باشم. زمانی هم كه این فرصت برایم مهیا شد، ایشان دیگر درس اخلاقشان را تعطیل كرده بودند. بنده به ایشان عرض كردم كاش درس اخلاق را تعطیل نمیكردند و گفتم: «زمان گذشته، وقتیكه در حدود هفتصد یا هشتصد نفر طلبه در حوزه علمیه قم بود، درس اخلاق را برگزار میكردید، ولی حالا كه در حدود سی هزار طلبه در حوزه علمیه قم هست، حیف است كه درس اخلاق را تعطیل كنید». ایشان فرمودند: «برای من سخت بود كه هر هفته درس اخلاق بگویم و از دو نفر دیگر از آقایان اساتید حوزه درخواست كردم كه آنها هم بهنوبت، درس اخلاق داشته باشند تا بلكه هر دو یا سه هفته یكبار بتوانم درس اخلاق را برگزار كنم. ولی چون آن آقایانِ اساتید استنكاف كردند و قبول نفرمودند، دیدم كه من هم توان اینكه هرماه، چهار جلسه درس اخلاق را بگویم ندارم و درس اخلاق را تعطیل كردم». البته درس اخلاق ایشان، در حوزه خیلی مؤثر بود و حیف شد كه این درس را تعطیل كردند.»
***در خدمت انقلاب اسلامی ***
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا از سوی امام خمینی(ره) برای رسیدگی به امور شهرستانهای اهواز و كاشمر اعزام شد و سپس در ۱۳۵۹ به سمت امامجمعه آباده منصوب شد. در ۱۳۶۰ به سمت امامجمعه سراب انتخاب شد و در سال ۱۳۶۱ با حكم حضرت امام، بهعنوان نماینده امام و امامجمعه شهر خرمآباد انتخاب گردید. وی در دوران جنگ تحمیلی، با حضور مستمر در جبهههای نبرد حق علیه باطل و نیز ارائه كمكهای مادی و معنوی به رزمندگان، در سنگر مبارزه با رژیم متجاوز عراق فعال بود. ایشان در كنار سمتهای دینیـ اجرایی، به تدریس علوم دینی و تألیف آثار علمی نیز اهتمام دارند كه از آن جمله میتوان به اصلاح یك جلد از كتابنامه دانشوران اشاره كرد.
ایشان در فروردین 1387 پس از 25 سال خدمت در استان لرستان و امامت جمعه خرمآباد به دلیل كهولت سن برای چندمین بار استعفای خود را تقدیم مقام معظم رهبری كردند و در میان سیل عواطف مردم از خرمآباد به قم المقدسه برای امامت جماعت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) عزیمت و پس از مدت كوتاهی به تهران نقلمكان كردند.ایشان پس از عزیمت به تهران امامت جماعت مسجدالنبی (ص) شهرك غرب را عهدهدار شدند.
سرانجام در بامداد پنجم دیماه 1395 پس از گذراندن یك دوره بیماری در سن 84 سالگی دعوت حق را لبیك گفت و به دیدار معبودش شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد.