پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بعد از رحلت آيتالله بروجردي در فروردين ١٣٤٠ ، که مرجع واحد عالم تشيع بودند، حوزه علميه قم که مركز ثقلي براي شيعيان ايران، عراق و پاكستان بود مركزيت را از دست داد. اين موضوع نوعي سرگرداني را برای شيعيان خاصه براي حوزه علميه قم و نجف پيش آورد. از طرف ديگر شخصيت آيتالله بروجردي سد بزرگي در برابر رژيم بود كه با وجود ايشان، نميتوانست نقشهها و برنامههای ضداسلامي خود و ديكتهشده توسط آمريكايیها را اجرا كند که با رحلت ايشان آن مانع برداشته شده بود. شاه و رژيم خيلي خوشحال شدند و خيال کردند به راحتي ميتوان وزنه سنگين مرجعيت را از ايران به نجف منتقل نمايند و ملت ايران هم به آيتالله حكيم متمايل ميشوند. آنان گمان میکردند با اين اقدام ميتوانند برنامهها و نقشههاي خودشان را اجرا كنند و مانعي وجود خواهد داشت و مردم به اين تعداد علمايي كه در مقام مرجعيت هستند، مراجعه نخواهند کرد. تسليت شاه به مرحوم آيتالله العظمي حكيم اين پيام را داشت كه مرجعي شايسته براي عالم تشيع در ايران وجود ندارد و تنها مرجع شايسته در خارج از ايران آيتالله العظمي حكيم هستند.
در اين زمان آيتالله ربانيشيرازي اعتقاد داشت كه بايد خلأ از دست دادن آيتالله بروجردی به گونهاي جبران گردد و عليرغم تصميم و اراده دربار براي انتقال مرجعيت به نجف، ابتدا مرجعيت در ايران حفظ و آن عظمت و نفوذ به گونهاي دوباره در شخصيتي احيا گردد تا مانع سنگيني باشد كه شاه نتواند نقشههاي آمريكايياش را اجرا كند. به همين خاطر بعد از رحلت آيتالله بروجردي جلسهاي با حضور عدهاي از فضلاي صاحب نظر حوزه كه ميتوانستند در حوزه قم و نجف مؤثر واقع شوند، تشكيل داد و پيشنهاد مرجعيت واحد عالم تشيع را ارائه كرد.
آيتالله ربانيشيرازي در اينباره ميگويد: «چون خبر داشتم شاه اقدامات ضداسلامي خود را با وفات آيتالله بروجردي شروع ميکند، لذا پس از وفات ايشان مدرسين را به منزل حرمپناهي و چند جاي ديگر دعوت کردم و در مقام نظرخواهي پيشنهاد انتخاب مرجع واحده را مطرح کردم. در آن جلسه اين مطلب به ذائقه خيليها خوش نيامد و قبول نكردند.»
آيتالله ربانيشيرازي سه موضوع را در اين جلسه بيان کرد:
1. ابتدا عظمت مرحوم آيتالله بروجردی و تأثيرات وجودي و نقشي كه ايشان در عالم تشيع، خصوصاً مسائل سياسي ايران داشت، مطرح کرد.
2. نقشههای شاه و ضرورت مرجعيت واحد در حوزهي علميهي قم و نجف را بيان کرد.
3. اين بحث را كه كدام مرجع ديني برای ايفای نقش مرجع واحد، دارای شايستهترين شخصيت است، بيان کرد.
دربارهی اين موضوع که کدام مرجع شايسته رهبري جامعه اسلامي است بايد به اين نکته اشاره کرد که آيتالله ربانيشيرازي نخست از شاگردان خاص مرحوم آيتالله العظمي بروجردي بود. سپس جزء حوزه فقهي آيتالله گلپايگاني، آيتالله محقق داماد و آيتالله مجاهدی بود و چند جلسهای در درس امام شركت ميكرد و با نظريات، شخصيت، اراده و شجاعت امام آشنا بود. او ميدانست امامخميني در ميان مراجع زمان، متمايز و از همه برتر و حتي غيرقابل قياس است. اين در حالي است که در حوزه مرسوم است هر شخصي علاقه خاصي به استاد و مكتب فقهي استاد خودش دارد و به سختي ميتواند از استاد خود جدا شود و به ديگري بپيوندند. با اين حال، ايشان تمام اين علايق را كنار گذاشتند. وي امام را به عنوان مرجع واحد معرفي كرد. در آن جلسه عدهاي ناراحت شدند و به مذاقشان خوش نيامد لذا جلسه را ترك کردند عدهای هم مخالفت کردند، عدهای هم گفتند: «آقا چرا باشد؟ شما كه اصلاً امام را نمیشناسید و شاگرد ایشان که نیستید!» وي ميگفت: «درسم با دیگری است، اما آن شخصیتی که در امام دیدم، آیندهنگری و تشخیص خطراتی که برای امروز و آینده اسلام و مسلمین و ایران پیش میآید، منحصراً در امام است».
طرح مرجعيت واحد هر چند با شکست مواجه شد، اما جلسهای که درباره اين موضوع برگزار شد، داراي پيامدها و نتايجي بود که به شرح ذيل است:
1. يکي از نتايج بسيار خوب جلسه اين بود که به دليل حضور فضلاي صاحب نفوذ حوزه علميه در آن جلسه، براي اولين بار جملات و عباراتي از شخصيت امام شنيدند. آنان فكر نميكردند كه حضرت امام داراي چنين شخصيتي باشند و اين آشنايي را با امام پيدا كردند. با وجود اين، موضوع در ذهن آنان جاي خودش را پيدا كرد. بعد از اين بود كه بحث مرجعيت حضرت امام را مطرح كردند.
2. هرچند که مرجعيت واحدي شكل نگرفت اما اين طرز تفكر كه حوزه علميه و عالم تشيع که جامعه به رهبري سياسي نياز دارد، از اين نظر پيروز شد و در ذهنها قرار گرفت. حتي كساني كه مخالف هم بودند، بعدًا به اين معنا اذعان كردند كه اسلام و مسلمين به رهبري سياسي نياز دارند، چون نقشههايي عليه اسلام و براي از بين بردن اصل اسلام طراحي ميشود.
نکته حايز اهميت اين است که تفكيك رهبري سياسي از مرجعيت ديني تا آن زمان مطرح نبود و موضوعي نبود و كسي در موردش فكر كرده باشد. شايد براي اولين بار ايشان به مردم و فضلا فرمود كه شما در احكام فقهي مقلّد آيتالله حكيم باشيد، اما رهبر سياسي امام است و ايشان هر دستوري در رابطه با تحريم، مبارزه، مخالفت با تصميمات شاه بدهد، بايد ايشان را به عنوان رهبر و واجبالطاعه بدانيد. اين بحث تازهاي بود كه در حوزه علميه اتفاق افتاد.
منبع: کتاب تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی. مرکز اسناد انقلاب اسلامی