پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روز 10 اردیبهشتماه 1362، نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده و محمود اعتمادزاده (بهآذین) کاندیدای عضویت در کمیته مرکزی این حزب طی یک مصاحبه تلویزیونی به بخشی از خیانتهای حزب توده اعتراف کردند که اعترافنامه آنها در مطبوعات کشور منعکس شد.
آنچه در ادامه میآید، بخش اول از اعترافات سران حزب توده است که در روز 11 اردیبهشت در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد.
مارکسیسم در ایران به بن بست رسیده است
محمود اعتمادزاده (بهآذین) در اعترافات تلویزیونی خود با اشاره به شکست مارکسیسم در ایران گفت: بطور کلی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و استقرار حاکمیت بلامعارض اسلامی، مارکسیسم در ایران به بن بست رسید و هیچگونه جایی در زندگی سیاسی ایران ندارد و نمیتواند داشته باشد.
حرف از بنبست مارکسیسم در ایران است؛ چرا؟ علتش قبل از همه وجود خود اسلام، اسلام انقلابی است که مارکسیسم در برابر تئوری منسجم و پذیرفته شده از طرف تودههای میلیونی ایران چیزی برای ارائه ندارد. این اسلام به صورتهای مختلف نفوذ و و رسوخ خودش را در وجدان تودههای میلیونی ایران بخصوص مستضعفان ایران نشان داده است.
یکی از این عوامل یا چهرههای اسلام مسئله فرهنگ مذهبی مردم ایران است. تذکر و تاکید میکنم بخصوص مستضعفان ایران در شهر و ده که پیوند بسیار نزدیکی با روحانیت اسلامی دارد و همین نفوذ فرهنگی بسیار ریشهدار که سابقه چندین قرن بیش از هزار سال دارد، خود همین فرهنگ مذهبی در حقیقت یک نوع مصونیتی به توده مردم ایران میدهد تا از گرایش به هرگونه ایدئولوژی غیراسلامی سرباز بزند. دیگر اینکه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و استقرار حاکمیت بلامعارض اسلامی در ایران با شرکت تودههای میلیونی مردم و مستضعفان بخصوص، صورت گرفته است.
البته به رهبری امام بزرگوار خمینی و همچنین با تشکلی که روحانیت متعهد توانستند در طی سالها و بخصوص در سالهای آخر پیش از انقلاب به حرکت اعتراضی و حرکت انقلابی مردم بدهید این حاکمیت انقلاب اسلامی که در نتیجه انقلاب در ایران مستقر شد همه وسایل و عوامل مادی و معنوی برای حل مسائل خاص مستضعفان ایران و رهانیدن آنها از محرومیت و ظلم و استثمار، همه مسائل و عوامل را در اختیار دارد و نشان داده است که در طی این چهار سالی که از انقلاب گذشته است مصمم به حل مشکلات مردم هستند.
بنابراین مارکسیسم از این لحاظ چیزی برای توده مستضعف ایران ندارد و نمیتواند بعمل در آورد، شعار میتواند بدهد ولی شعارهایش عملی نیست و آنچه که شدنی است و تابحال مقدار زیادی صورت گرفته است آن چیزی است که حاکمیت انقلاب اسلامی بدان عمل کرده است.
مسئله دیگر مسئله شعار اسلامی و «نه شرقی و نه غربی» است. شعار نه شرقی نه غربی از یک طرف مسئله استقلال تام کشور را میخواهد تامین کند و از طرف دیگر نفي راه و روش و تمدن و شكل حکومت و شکل جامعة شرقی و غربی هر دو است؛ بنابراین همه این عوامل که ذهن و وجدان توده مستضعف ایران که حامی اصلی حکومت اسلامی بودند و هستند و با ایثار و خون فرزندان آنهاست که این انقلاب به ثمر رسیده است و دوام یافته است و پویائی پیدا کرده است.
به آذین ادامه داد: مارکسیسم به این صورت در ذهن و وجدان آنها جایی نمیتواند باز کند بعد مسئله دیگر این است که مارکسیسم به خود انسان و تعالی معنوی او توجه چندانی ندارد و باید گفت که از بعضی از لحاظ اصلا توجه ندارد و آن لحاظ لحاظی است که جنبه الهی مسئله است. باز از این حیث مارکسیسم جایی در میان توده مردم ندارد.
تشریح خیانتهای جناح چپ و حزب توده در طول تاریخ
محمود بهآذین در ادامه اعترافاتش، به بخشی از خیانتهای جناح چپ در ایران پرداخت و گفت: مسئله وابستگی جریانهای چپ و بخصوص حزب توده به ابرقدرت شرق است که هم این وابستگی منجر به اعمال و خيانتها و توطئههایی شده است که توده مردم مستضعف برآن آگاهی دارند و همین باز زمینه را برای هرگونه پذیرش ایدئولوژی مارکسیستی بکلی از بین برده است. در پایان باز مسئله خيانتهایی هست که جناح و گرایش چپ در ایران بطور کلی از ابتدای بوجود آمدنش مرتکب شده است و جنایتها و خیانتهایی که مرتکب شده است؛ باز این هم بر آگاهی توده مردم نشست کرده و مردم بر آن آگاه هستند و همین باعث تنفر و انزجار توده مردم و بطور کلی همه مردم میهن پرست در ایران نسبت به مارکسیسم شده است. من برای مثال چند نمونه از آن چه که از ابتدای مشروطیت تا امروز از طرف جناح چپ در ابتدا و بعدا از طرف حزب توده ایران خیانتهایی که صورت گرفته است بطور بسیار مجمل بدان اشاره میکنم.
یکی در آن مسئله خلع سلاح مجاهدانی است که با ستارخان و باقرخان از تبریز آمده بودند و در پارک اتابک اقامت داشتند و دولت وقت برای اینکه این نیروی مردمی را از هرگونه امکان عمل و تاثیردر سیاست آن روز ایران بازبدارد تصمیم به خلع سلاح گرفت و این خلع سلاح به دست کسانی مثل حیدرعموقلی و دیگران صورت گرفت که منتسب به جناح چپ بودهاند.
همچین مسئله شکست نهضت جنگل است که پس از آمدن قشون سرخ به انزلی و آمدن ایرانیانی که در قفقار و بخصوص در چاههای نفت کهکیلویه بودند و ایدئولوژی مارکسیتی را پذیرفته بودند ائتلافی برای پیروزی این انقلاب و توسعهاش به سراسر ایران صورت گرفت و حکومتی هم تشکیل داده شد ولی در این حکومت باز عناصر چپ با دست اندازی به تمامی قدرت سرانجام کار را به توطئهای نشاندند و میرزا ناچار شد به جنگل پناه ببرد و خود همین شکاف بزرگی در میان نیروهای انقلابی گیلان پدید آورد که سر آخر منجر به این شد که رضاخان و حکومت ارتجاعی مرکز که دست نشانده انگلیسیها بود میدانی بیابد و کار را به پایان برساند.
مسئله دیگر مسئله مدرس است و مخالفت او با رضاخان و ریاست جمهوری و جمهوری که میخواست رضاخان پدید آورد. در اینجا باز میبینیم که کسانی که باز از میان جناح چپ یعنی سلیمان میرزااسکندری رهبر اجتماعیون عامیون آن زمان در ایران بودند، یعنی سوسیال دمکراتهای آن زمان بودند از رضاخان حمایت میکردند و حتی وزیر معارف کابینه او میشود و در حقیقت رضاخان را به عنوان نماینده بورژوازی ملی ایران در آن زمان معرفی میکند و این همان چیزی بوده است که شورویها درباره رضاخان قضاوت داشتند و قضاوت میکردند. و به این ترتیب رضاخان امکان یافت خود را نه به عنوان رئیس جمهور بلکه به عنوان شاه ایران بر تخت سلطنت بنشاند.
بعد مسئله سالهای ۲۰ تا ۳۰ است که این دوره مربوط میشود به حزب توده که در آنجا مسائل مختلفی گاهی اوقات به صورت بسیار جدی که به استقلال و تمامیت ارضی ایران مربوط بود؛ یعنی مثلا حکومت فرقه دمکرات در آذربایجان و حکومت دمکرات در کردستان با مسئله دادن امتیاز نفت شمال به شورویها و چیزهایی از این قبیل بوده است که همه مطلع هستند و بعد میزان خیانت و سرسپردگی و وابستگی حزب توده را به سیاست شوروی نشان میدهد و همه از آن مستحضر هستند.
بعد مسئله ملی شدن صنعت نفت است، حکومت ملی دکتر مصدق است و مزاحمتها و در حقیقت کارشکنیهایی که حزب توده با تظاهرات پی در پی با اعتصابات و با تبلیغ وارونه در حقیقت در برابر سیاست ملی دکتر مصدق زمینه چین حرکتی شد که به یک کودتای ارتجاعی و حرکت امپریالیستی انجامید.
پس از آنهم باز مسئله موضعگیریهای سازشکارانه و احيانا خیانتکارانه حزب توده ایران است در مقابل حکومت کودتا و آن جنبش باصطلاح اصلاحی شاه... یا در مورد اینکه حزب توده در زمانی اعلام کرد که حکومت مشروطه سلطنتی را که در آن شاه به اصطلاح سلطنت بکند نه حکومت که این شعار بورژوازی در سراسر دنیا بود، با این اظهار موافقت کرد.
همه اینها نشانه خيانتها و سازشها و بند و بستهای پشت پرده جناح چپ و حزب توده در ایران است. همین خیانتهاست که جناح چپ را بطور کلی و بالاخص حزب توده را از نظر مردم ایران، مردم سادهدلی که حقایق را به شکل ساده و بیپیرایه آن درک میکنند موجب شد که این مردم حزب توده را محکوم و مطرود بکنند. و جز عده بسیار کمی نادان و فریب خورده به این حزب رو نیاورند.
مسئله دیگر که باز جریان چپ و مارکسیسم را در ایران، امری که دارای چیز تازهای نیست و جای پایی نمیتواند داشته باشد در میآورد، مسئله وابستگی بیقید و شرط حزب توده به شوروی که آن را بصورت یک آلت مطیع و فرمانبردار نسبت به شوروی و دخالتهایی که شوروی در ایران میخواهد در ایران بوسیله این حزب بکند و کرده است در میآورد.
پس همه این مسائل جنبههائی هست که مارکسیسم را بصورت بسیار منفی در برابر توده مردم قرار میدهد و به صراحت و به اطمینان کامل میتوان گفت که در یک ایران اسلامی در حاکمیت بلامعارض اسلام انقلابی در ایران، مارکسیسم کارش تمام شده است.
اما در مورد عملکرد حزب توده در این 40 سال که گفتیم خیانتها کرده است حزب توده پس از آنکه در ایران انقلاب شد و توانست در اینجا مرکزی داشته باشد سعی بسیار کرد که در تبلیغات و انتشارات خود این موارد خیانت آشکار خود را به صورتی توجیه و تطهیر کند. سعی بسیار وافر در این زمینه شده است و انتشارات بسیار داشته است و در اختیار مردم گذاشته است ولی به صراحت میتوان گفت که هیچ یک از این دلیل تراشیها کارگر نیفتاده است و حزب توده همچنان حزبی منفور و مطرود و محکوم است.
در شرایط فعلی حزب توده با خیانتهائی که مرتکب شده است با تخلفاتی که از قانون جمهوری اسلامی صورت داده، سیاست منافقانهاش در برابر نظام جمهوری اسلامی و همچنین جاسوسی برای شوروی و بطور کلی برای دنیای شرق و همچنین همه اینها هیچگونه جایی برای باقیماندن کمترین خوشبینی نسبت به صدافت احتمالی این حزب نمیتواند باقی بماند.
حزب توده به هیچ عنوان نمیتواند به عنوان یک عامل سیاسی قانونی شمرده شود. این حزب با خیانتهایی که صورت داده الان بصورت لاشه گندیدهای است که باید دفن شود طوریکه امکان درایت عفونت آن به اذهان ساده جوانان بکلی گرفته شود.
... من از اینکه پس از ۲۳ سال قطع رابطه کامل بار دیگر به حزب پیوستم اقرار میکنم که اشتباه بسیار بزرگی هم نسبت به خودم و هم نسبت به مردم مستضعف ایران، کسانی که انقلاب اسلامی ایران را با ایثارهای خود نگهداری کردند و محافظت کردند و قدم به قدم آن را به جلو بردند و به پیروزیهای بیشتر و بیشتر رساندند من در مقابل این مردم، من در مقابل امام بزرگوار خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران و بنیانگذار جمهوری اسلامی، در برابر همه کسانی که در راه این انقلاب امروزه میکوشند و در راه حفظ تمامیت خاک مقدس اسلامی ایران فداکاری و جانبازی [میکنند] خودم را مسئول میدانم و خودم را در حقیقت به نوعی در خیانت حزب توده شریک میدانم و بدون هیچگونه تعارف یا مسامحه یا مصالحه عرض میکنم که سزاوار کیفیت شایسته از این لحاظ هستم اما با همه اینها من امیدوارم که این ملت شهیدپرور این امت اسلامی- این کسانیکه شهید دادهاند در راه انقلاب و در راه تمامیت ارضی ایران در مقابل تجاور خیانتکارانه صدام و پشت سرش آمریکا، کسانی که این همه فداکاری کردهاند و جانبازی کردهاند مرا اگر بتوانند و اگر بخواهید مورد عفو قرار بدهند. من در این اشتباهی که کردهام توبه کار هستم، از صمیم قلب توبه کار هستم.