مروری بر مبارزات آیت‌‌الله موسوی اردبیلی با رژیم پهلوی

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیت‌الله سيد عبدالكريم‌ موسوي‌ اردبیلی از علمای نامدار اردبیل، به سال 1340در خانواده‌اي‌ روحاني در اردبیل‌ به‌ دنيا آمد، تحصیلات اولیه را در همانجا آغاز کرد و در سال 1318 به‌ قصد ادامه‌‌ تحصيل‌ در دروس‌ حوزوي‌، وارد مدرسه‌‌ علميه‌‌ ملاابراهيم‌ شد.

او در سال‌ 1322 براي‌ ادامه‌‌ تحصيل‌ به‌ قم‌ مهاجرت‌ كرد.‌ علاوه‌ بر تعليم‌ و تعلم‌ در ماه‌هاي‌ محرم‌ و صفر و رمضان‌، در مناطق‌ مختلف‌ ايران‌ همچون‌ همدان‌، اردبيل‌، بندر انزلي‌ و... مجالس‌ وعظ‌ و خطابه‌ و سخنراني‌هاي‌ مذهبي‌ تشكيل‌ ‌داد.

آيت‌الله موسوي‌ اردبيلي‌ در شانزدهم‌ آبان‌ 1324 به‌‌طور مخفيانه‌ به‌ نجف‌ مهاجرت‌ كرد و در مدت‌ اقامت‌ در آنجا بسياري‌ از مباحث‌ علمي‌ و فلسفي‌ را نزد آيات‌ عظام‌ و اساتيد معروف‌ آن‌ زمان‌ از جمله‌ آیات خويي‌، حكيم‌، عبدالهادي‌ شيرازي‌ و صدر آموخت‌.

بعد از مدت‌ كوتاهي‌ به‌ ايران‌ بازگشت‌ و در قم‌ به‌ ادامه‌‌ تحصيل‌ و تدريس‌، برگزاري‌ جلسات‌ قرآن‌ و تفسير و همكاري‌ با مجله‌‌ مكتب‌ اسلام و همچنين‌ به‌ فعاليت‌ سياسي‌ پرداخت.

از جمله‌ اینکه وی در جريان‌ كنگره‌‌ جهاني‌ پيمان‌ صلح‌ در زمان‌ نخست‌وزيري‌ دكتر مصدق‌ در صحن‌ مطهر حضرت‌ معصومه‌ (س‌) براي‌ مردم‌ سخنراني‌ و پيام‌ حضرت‌ آيت‌الله العظمي‌ بروجردي‌ را به‌ مردم‌ ابلاغ‌ كرد. در سال‌ 1339 به‌ اردبيل‌ رفت‌ و تا سال‌ 1347 در آنجا ماندگار شد.

مبارزه علیه رژیم پهلوی در اردبیل

با آغاز نهضت امام خمینی آیت‌الله موسوی اردبیلی به نهضت امام پیوست، وی در خاطراتش درباره آغاز نهضت امام می‌گوید: «در سال‌ 41 من‌ در اردبيل‌ بودم‌ و آنجا ما با دوستانمان‌ همكاري‌ مي‌كردیم و خيلي‌ متشكل‌ كار مي‌كرديم‌ ... ما آنجا‌ شروع‌ كرديم‌ و روابطمان‌ را با حضرت‌ امام‌ برقرار كرديم‌ دستگاه‌ خيلي‌ زود آمد به‌ سراغمان.‌ سراغ‌ چند نفر يكي‌ هم‌ بنده‌ بودم.»

آیت‌الله موسوی اردبیلی در ماجرای لوایح انجمن‌های ایالتی و ولایتی همچنین فاجعه فیضه اقدام رژیم را محکوم کرد. به عنوان نمونه در تلگرامی جمعی از روحانیون ادربیل به آیت‌الله گلپایگانی درباره فاجعه مدرسه فیضیه که امضای آیت‌الله موسوی اردبیلی زیر آن دیده می‌شود، آمده است: «فاجعه ناگوار اخیر در حرم ائمه اطهار قم که به دست عده‌ای اراذل نسبت به روحانیون انجام و موجب هتک احترام حوزه علمیه گردیده، تأثرات عمیق عموم مسلمین خاصه روحانیون این سامان فراهم، ضمن ابراز همدردی، مراتب تأثر و انزجار خود را از این‌گونه اعمال وحشاینه اظهار داشته».

در مسئله 15 خرداد 1342 نیز تلاش‌های وی با دیگر علما حرکتی گسترده علیه رژیم پهلوی بوجود آورد. وی در این رابطه می‌گوید: «15 خرداد سال‌ 42 من‌ در اردبيل‌ بودم‌ ... در اردبيل‌ ما توانسته‌ بوديم‌ اكثريت‌ علما که در مسیر بودند و ارادتی هم نسبت به امام داشتند را با خودمان‌ همراه‌ كنيم‌... در اردبيل‌ تحصن‌ شد البته‌ تحصن‌ از طرف‌ علما بود....[درجریان تحصن ما] مرتب‌ با تهران‌ و قم‌ و با دوستان‌ و اينها در تماس‌ بوديم‌ با تبريز و با مرحوم‌ قاضي‌ و اينها بوديم...»

در جريان‌ تصويب‌ كاپيتولاسيون‌ هم آیت‌الله موسوی اردبیلی به عنوان مخالفان این لایحه در اردبیل فعالیت می‌کرد. چنانکه خود می‌گوید: «در جريان‌ كاپيتولاسيون، من‌ اردبيل‌ بودم‌،ما ديديم‌ اگر مردم‌ را دعوت‌ كنيم‌ به‌ اعتصاب‌ عمومي‌ چون‌ قبلاً دو سه‌ بار این کار را كرده‌ بوديم‌ دستگاه‌ مي‌آمد وسط‌ و مانع می‌شد در این صورت ما نمی‌توانسیتم کاری، لذا يك‌ اطلاعيه‌اي‌ داديم‌ به‌ عنوان‌ روز وفات‌ يكي‌ از ائمه‌ (ع‌) كه‌ آن‌ روزها بود و تعطیل اعلام کردیم. آن‌ وقت‌ در جاهاي‌ ديگر اطلاعيه‌ داده‌ بودند و مدارس‌ را تعطيل‌ كرده‌ بودند. ما شهر را اصلاً تعطيل‌ كرديم‌ به‌ كلي‌ و دعوت‌ كرديم‌ و تظاهرات‌ كرديم‌، سخنراني‌ كرديم.‌..»

ادامه فعالیت‌های مبارزاتی آیت‌الله موسوی اردبیلی و حساسیت رژیم پهلوی نسبت به این فعالیت‌ها، باعث کنترل بیشتر آیت‌الله موسوی اردبیلی شد. چنانکه خود در خاطراتش می‌گوید: «در جرياني،‌ از سازمان‌ امنيت‌ مردي‌ بود بنام‌ سرهنگ‌ نبي‌پور که از ما بازجويي‌ مي‌كرد...يكي‌ از سوالاتش‌ اين‌ بود كه‌ شما آقاي‌ خميني‌ را مي‌شناسيد يا نه‌؟ گفتم‌ بله‌ مي‌شناسم.‌ گفت‌ چگونه‌ مي‌شناسيد؟ گفتم‌ خوب‌ مي‌شناسم‌. ايشان‌ را من‌ خيلي‌ خوب‌ مي‌شناسم‌ ... گفت:‌ ايشان‌ را چه‌ جور آدمي‌ مي‌دانيد؟ ما آنجا ديگر گفتيم‌ اينجا نگوييم‌ كجا بگوييم‌. گفتم‌ من‌ ايشان‌ را آدم‌ بي‌نظيری مي‌دانم‌ يعني‌ تا آنجايي‌ كه‌ سواد من‌ و اطلاعات‌ من‌ خبر مي‌دهد من‌ براي‌ ايشان‌ نظير نمي‌توانم‌ بگويم‌ مثل‌ چه‌ كسي‌. از من‌ بپرسيد از همه‌ آنهايي‌ كه‌ من‌ مي‌شناسم‌ از همه‌ من‌ ايشان‌ را سر جمع‌ كه‌ حساب‌ مي‌كنم‌ بالاتر مي‌بينم.‌

منتظر نبود من‌ چنين‌ جوابي‌ بگويم‌ و اينجور ديد ما حتي‌ تقيه‌ هم‌ ديگر نمي‌كنيم.‌ گفت‌ شما اين‌ حرف‌ را پيش‌ ديگران‌ هم‌ مي‌گوييد؟ گفتم‌ بله‌ اگر كسي‌ مثل‌ شما از من‌ بپرسد من‌ همين‌ جواب‌ را مي‌گويم‌ كه‌ به‌ شما گفتم.‌ گفت‌ شما حق‌ نداريد چنين‌ حرفي‌ را بزنيد. گفتم‌ يعني‌ شما مي‌گوييد حق‌ ندارم‌؟ قانون‌ است؟‌ گفت‌ ايشان‌ يك‌ مرد سياسي‌ هستند و شما حق‌ نداريد در سياست‌ باشيد. گفتم‌ كه‌ حالا ما فرض‌ مي‌كنيم‌ ايشان‌ مرد سياسي‌ است‌ فرض‌ مي‌كنيم‌ اين‌ هم‌ دخالت‌ در سياست‌ است‌ مگر دخالت‌ در سياست‌ ممنوع‌ است؟‌ گفت‌ كه‌ بله‌ ممنوع‌ است.‌ گفتم‌ براي‌ همه‌ يا براي‌ يك‌ تيپ‌ خاص؟‌ گفت‌ براي‌ روحانيون.‌ گفتم‌ قانون‌ است‌ يا شما مي‌گوييد؟ گفت‌ من‌ مي‌گويم.‌ گفتم‌ من‌ به‌ حرف‌ شما گوش‌ نمي‌كنم...»

يكي‌ از موارد درگيري‌ علني‌ وي‌ با رژيم‌ پهلوي‌ در جنگ‌ شش‌ روزه‌‌ اعراب‌ و اسرائيل‌ رخ‌ داد. در آن‌ زمان‌ تمامي‌ دستگاه‌هاي‌ تبليغاتي‌ رژيم‌ از اسرائيل‌ طرفداري‌ مي‌كردند. وي‌ در منبر شديداً به‌ نفع‌ اعراب‌ و مسلمين‌ موضع‌گيري‌ كرد. رژيم‌ تصميم‌ گرفت‌ وي‌ را دستگير كرده‌ به‌ تبريز تبعيد كند، ولي‌ با مقاومت‌ روحانيون‌ اردبيل‌ از دستگيري‌ او منصرف‌ شد.

ادامه مبارزات در تهران

گسترش فعاليت‌هاى سياسى آیت‌الله موسوی اردبیلی در اردبيل، باعث شده بود كنترل و نظارت دستگاه هاى امنيتى رژيم بسيار شديد شود تا جايى كه بر اثر هجوم مكرر مأموران ساواك به منزل ايشان، هرگونه آسايش و امنيت حتّى در منزل نيز سلب گرديد. در نتيجه ايشان نظر مشورتى حضرت امام رحمه الله را در مورد مهاجرت از اردبيل جويا شدند. امام نيز در پاسخ فرمودند:«ما صلاح نمى‏ دانيم كه آقايان شهرها را ترك كنند و به تهران يا قم بروند، ولى گويا وضع شما به گونه‏ اى است كه ناچاريد مسافرت كنيد. در عين حال خودتان بهتر مى‏ دانيد و مى‏ توانيد تصميم مناسبترى بگيريد».

بنابراین وی در سال‌ 1347 بعد از زلزله‌‌ مشهد به‌ عنوان‌ مسئول‌ كمك‌رساني‌ به‌ زلزله‌زدگان‌ بدون‌ اينكه‌ كسي‌ را از قصد خود مبني‌ بر عدم‌ مراجعت‌ به‌ اردبيل‌ مطلع‌ سازد، به‌ تهران‌ حركت‌ كرد.

پس‌ از اقامت‌ در تهران‌، علاوه‌ بر اقامه‌ نماز جماعت‌ در مسجد اميرالمؤمنين‌(ع‌) واقع‌ در خيابان‌ نصرت‌، به‌ سخنراني‌ها و تدريس‌ ادامه‌ داد و حلقه‌‌ بحث‌ فلسفي‌ را با برخي‌ از دوستان‌ همفكر از جمله‌: شهيد بهشتي‌، مطهري‌، مفتح‌ و چند نفر ديگر تشكيل‌ داد. از همين‌ زمان‌ وي‌ تحقيق‌ در علوم‌ قرآني‌ را نيز به‌صورت‌ جدي‌ آغاز كرد.

آيت‌الله موسوي‌ اردبيلي‌ در طول‌ مبارزات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ خود، طي‌ نامه‌ها، تلگراف‌ها و اعلاميه‌هاي‌ مختلف‌، ديدگاه‌هاي‌ خود را بيان‌ و حمايت‌ خود را از امام‌ و انزجار خويش‌ را از رژيم‌ بيان‌ مي‌كرد. او در قضاياي‌ سياسي‌ از قبيل‌ تصويب‌نامه‌ي‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌، فاجعه‌‌ مدرسه‌‌ فيضيه‌، انتقال‌ حضرت‌ امام‌ از تركيه‌ به‌ نجف‌، شهادت‌ حاج‌آقا مصطفي‌ خميني‌، اهانت‌ روزنامه‌‌ اطلاعات‌ به‌ امام‌، فاجعه‌‌ بيست‌ و نهم‌ بهمن‌ ماه‌ در تبريز، مجلس‌ بزرگداشت‌ شهداي‌ يزد، سالگرد 15 خرداد در سال‌ 1357، فاجعه‌‌ سينما ركس‌ آبادان‌، محاصره‌‌ منزل‌ امام‌ در نجف‌ اشرف‌، هجرت‌ امام‌ به‌ فرانسه‌، فاجعه‌‌ مسجد جامع كرمان‌، کشتار دانش‌آموزان در 13 آبان 57‌، حمله‌‌ مزدوران‌ رژيم‌ شاه‌ به‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ امام‌ رضا و اعتصاب‌ كاركنان‌ نفت‌، با امضاي‌ اعلاميه‌ها و تلگراف‌هايي‌ مخالفت‌ خود را با رژيم پهلوی‌ اعلام‌ مي‌كرد.

وي‌ در آستانه‌‌ پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ عضويت‌ شوراي‌ انقلاب‌ منصوب‌ شد و در راهپيمايي‌هاي‌ تاسوعا و عاشوراي‌ 1357 يكي‌ از سازمان‌ دهندگان‌ آن‌ قيام‌ بود. همچنین‌ در تحصن‌ روحانيون‌ مبارز در دانشگاه‌ تهران‌ كه‌ در اعتراض‌ به‌ بسته‌ شدن‌ فرودگاه‌ها توسط‌ دولت‌ بختيار صورت‌ گرفت‌، شركت‌ داشت‌ و سپس‌ در هنگام‌ ورود امام‌ به‌ كشور جزو مستقبلين‌ حضرت امام بود.