پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – شاداب عسگری؛ انقلاب اسلامی ایران یکی از رخدادهای بینظیر دوران معاصر و فجر جدیدی در تاریخ بشریت است که منشأ آثاری بس شگرف در ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و...، در داخل و خارج از ایران گردید. به یقین شجره طیبه این انقلاب با بهرهگیری از چشمه زلال معارف و اعتقادات دینی مردم نستوه و فداکار ایران و با تکیه بر ریشههای استوار پیشینه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی آنان بارور و پرثمر گشت.
این انقلاب، خصوصیات منحصر به فردی دارد که آن را از دیگر انقلابهای جهان ممتاز میسازد و مفهوم جدیدی از انقلاب به دست میدهد که از جمله این خصوصیات میتوان به «برخورداری از پشتوانه عظیم فلسفه و فقه و معارف شیعه در طول هزار سال» و «استواری بر پایه فرهنگ و اعتقاد و ایمان در مراحل اوج گیری و سازندگی انقلاب» اشاره داشت که باعث بهرهمندی از رویکرد ارزشی و هدفگیری اصلاح مفاسد جهانی و بشری با هدف حاکم سازی فرهنگ توحیدی به جای فرهنگ الحادی و استبدادی، گردیده است. به همین دلیل، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، موانع بسیاری در برابر آن قرار دادهاند تا جلوی رشد این شجره طیبه را سد نمایند. یکی از این موانع، ترور بزرگان و مقامات جمهوری اسلامی ایران بوده است.
در طول چهل سال گذشته، بیش از هفده هزار نفر در ایران ترور شدهاند. در میان این خیل عظیم ترور شدگان، مردم عادی یا چهرههای انقلابی، روحانیت معظم یا مسئولین کشوری و لشکری، قرار داشتهاند. در تمامی این ترورها، رازها و رمزهای مغفول متعددی وجود دارد که معمولاً به علت عمق فجایع و تألمی که بعد از آن به وجود میآید، کمتر به آنها پرداخته میشود. از این رو، در این مقاله تلاش شده با بازخوانی مختصر زندگانی سه فرمانده ارشد نیروهای مسلح که با ترور به درجه رفیع شهادت نائل شدهاند، به قسمتی از این موضوعات مورد نظر در راستای «راز تکوین و تکامل جمهوری اسلامی ایران» اشاره داشته باشیم.
سپهبد سید محمدولی قرنی: اولین شهید ترور در تاریخ جمهوری اسلامی
شهید سید محمدولی قرنی سال 1292 خورشیدی، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دبیرستان نظام ارتش رفته و در سال 1309 وارد دانشکده افسری گردید. قرنی در دوران خدمت خود خدمات درخشانی را به نمایش گذاشت و مشاغل مهمی را برعهده گرفت که رئیس رکن دوم و معاون ستاد ارتش بود که باتوجه به موقعیت زمانی و وضعیت ارتش پس از کودتای 28 مرداد 1332، شغل بسیار مهمی بوده است.
در مهرماه سال ۱۳۳۶ موفق به اخذ درجه سرلشکری شد، ولی کمتر از یکسال بعد، در تیرماه ۱۳۳۷ و با کشف طرح کودتای وی علیه رژیم پادشاهی، دستگیر گردید. دادگاه، سرلشکر قرنی را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محکوم کرد. وی در اسفند 1339 از زندان آزاد شد. در طول مدت حبس، قرنی دچار تحول روحی و اخلاقی زیادی شده بود و بعد از آن نیز روابطی با روحانیون و افراد مذهبی همچون مرحوم آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان برقرار نمود. در سال 1342، شهید قرنی به دلیل همکاری با روحانیت در جریان نهضت امام خمینی (ره) مجدد دستگیر و بعد از بسر بردن حدود 9 ماه در زندان انفرادی، دادگاهی و به سه سال حبس محکوم گردید. از سال 1346 تا سال 1356، زندگی مادی وی به شدت متشنج و ضعیف گردیده و تحت کنترل شدید ساواک قرار میگیرد.
با شروع وزیدن نسیم انقلاب در سال 1356، شهید قرنی هم بر شدت فعالیتهای خود علیه رژیم پهلوی افزود و سرانجام به عضویت شورای انقلاب اسلامی انتخاب شده و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، یعنی روز 23 بهمن 57، با حکم امام خمینی(ره) به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب منصوب شد.
شهید قرنی در آن ایام، مسئولیت خود را بهخوبی میشناخت و میدانست که در آن شرایط خطیر و حساس چه وظیفهای در برابر ارتش و چه وظیفهای در مقابل انقلاب و رهبر آن بر عهده دارد. اواخر اسفند 1357 ماجرای حمله به پادگان سنندج از سوی ضدانقلاب کردستان پیش آمد. به دنبال آن تعدادی از اعضای شورای انقلاب به سنندج سفر کردند تا با ضدانقلاب به مذاکره بپردازند. شهید قرنی با کمک نیروی زمینی و هوانیروز، بهرغم خطرات زیادی که وجود داشت، توانست لشکر را از محاصره نجات دهد. اقدامات نظامی قاطعانه شهید قرنی مورد قبول دولت موقت نبود و از طرفی شهید قرنی هم حاضر نبود روش نظامی خود را که مخالفت با مماشات بود، عوض کند. لذا وی استعفای خود را نوشت، به قم برد و تسلیم حضرت امام(ره) کرد. امام نیز با استعفای شهید قرنی مخالفت کرده و از او خواستند که به تهران باز گردد و به مسئولیت خود ادامه دهد.
مرحوم سرلشکر شادمهر که در دوران ریاست شهید سپهبد قرنی بر ستاد کل ارتش، جانشینی او را بر عهده داشت دربارة چگونگی استعفا یا برکناری شهید قرنی میگوید: «چند روز بعد از ملاقات قرنی با امام خمینی(ره)، مهندس بازرگان ایشان را به دفتر خود دعوت کرد و گفت میخواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم. سرلشکر قرنی در پاسخ گفته بود اتفاقاً زمان شاه هم همین مسئولیت و همین کشور را برای من در نظر گرفته بودند که من نپذیرفتم. بازرگان گفته بود اگر بگویم استعفایت را قبول کردهام چه فرمایش داری؟ گفته بود من که به شما استعفا ندادم؛ من به امام استعفا دادم؛ بازرگان گفته بود اگر بگویم که امام استعفای شما را پذیرفته است چه فرمایش داری که سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف از همان دفتر بازرگان به من تلفن کرد و گفت من رفتم منزل، دیگر نمیآیم.»
سرلشکر قرنی به مدت 43 روز ریاست ستاد ارتش ملی – اسلامی را با حکم امام خمینی(ره) عهدهدار گردید و در روز سوم اردیبهشت 1358، یعنی 28 روز بعد از استعفا توسط عوامل گروهک تروریستی فرقان که آلت دست بیگانگان بودند، ترور شد. سپهبد شهید سید محمدولی قرنی، اولین شهید ترور در تاریخ جمهوری اسلامی ایران محسوب میگردد.
ترور شهید صیاد شیرازی
امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در سال 1343 در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شده و وارد ارتش گردید. افسر مسلمانی که سالها تحت کنترل و مراقبت ضداطلاعات ارتش قرار داشته و در گزارشات امنیتی رژیم پهلوی، از وی به عنوان «متعصب مذهبی» یاد میگردید. در نیمه دوم سال 1357، صیاد شیرازی مبارزه خود با حکومت پهلوی را علنی ساخته بود. در ایام محرم و صفر، محاسن خویش را کوتاه نمیکرد و به طور گسترده در له امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی و علیه شاه و رژیم پهلوی صحبت مینمود. ضد اطلاعات، واگذاری سلاح و مهمات و افراد مسلح برای اجرای هرگونه مأموریتی به وی را اکیداً ممنوع اعلام کرده بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و در تاریخ 23 بهمن ماه 1375، صیاد شیرازی در کنار مرحوم آیتالله طاهری در استادیوم ارتش حاضر گردید و بدین ترتیب، برگ جدیدی از دوران مبارزاتی خود را ورق زده و وارد عرصه انقلاب گردید. از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه 1358 در اصفهان بود و در این مدت با همکاری نیروهای نظامی و دوستان انقلابی خود ـ که بعداً پاسدار شدند ـ گروه 30 نفرهای را تشکیل داده و به حفظ و حراست از پادگانها پرداخت. تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد. از مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه طرحهای عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد.
شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران پس از 21 روز مقاومت مدافعان این شهر، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضد انقلاب خارج شد. پس از تحقق و اجرای موفق این طرحها، شهید صیاد شیرازی، با دو درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد. این شهید والامقام در آخرین ماههای ریاست جمهوری بنیصدر به دلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانتهای او از سمت خود عزل شد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. در همان ایام بود که وی در راستای اجرایی نمودن فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، عملیات ثامنالائمه(ع) را طراحی نمود.
شهید صیاد شیرازی نقش به سزایی در همکاری و نزدیکی ارتش و سپاه داشت. وی پس از خلع بنیصدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد. وی در مهر ماه سال 1360 به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی(ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیاتهای پیروزمند طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس را بر عهده داشت؛ عملیاتی که سرنوشت جبهههای اسلام علیه کفر صدامیان بعثی را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی جمهوری اسلامی قرار داد.
این شهید بزرگوار، پس از حدود پنج سال انجام وظیفه در مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی، در 23 تیر 1365 از سمت خود استعفا داد و سپس با پیشنهاد رئیس جمهور وقت، حضرت آیتالله خامنهای(مدظله العالی) و تصویب امام راحل به سمت نمایندگی از حضرت امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد. وی در 18 اردیبهشت 1366، به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی(ره) به درجه سرتیپی ارتقاء مقام یافت.
صیادشیرازی دوسالی بود که در شورای عالی دفاع مشغول به فعالیت بود ولی امور جبههها را رها نکرده و کماکان حضورش در میان رزمندگان ادامه داشت. در روزی که منافقین «فروغ جاویدان» را پایهریزی کردند، صیاد شیرازی در جبهههای جنوب کشور مشغول بررسی اوضاع بود که خبر را شنید و خود را به غرب رساند. وقتی که وارد منطقه شد هوانیروز، نیروهای زمینی، هوایی، سپاه و بسیج را با هم هماهنگ کرد، از طرفی از وجهه خود استفاده میکرد و جلسات را کنترل و هدایت میکرد و گاهی اوقات نیز روی گردنه جایی که رزمندگان اسلام با منافقین در فاصله کمتر از 30 متری تیراندازی میکردند، حضور مییافت. اصولاً صیاد دارای چنین روحیهای بود که وقتی وارد منطقهای میشد به دلیل هوش و استعداد بالا سریع با وضعیت موجود خود را هماهنگ و کنترل جلسات را به دست میگرفت.
نقش و تأثیر شهید صیاد شیرازی در طرحریزی و اجرای عملیات مرصاد را میتوان از سخنان «هادی شعبانی» راننده یکی از سران ارشد گروهک منافقین در عملیات مرصاد است که 20 سال در درون این گروهک بوده، متوجه شد که چقدر کاری و عمیق بوده است. وی میگوید: «اصولاً سازمان، برای انجام هر عملیات موفقی که در داخل ایران صورت میپذیرفت، جشن مختصری میگرفت ولی ترور صیاد یک اتفاق ویژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت. آن روز جشن عمومی اعلام شد و تیر هوایی و شیرینی و شام جمعی هم دادند. اتفاقی که به ندرت میافتاد. مسعود هم در یک نشست عمومی این ترور را تبریک گفت. بالاخره شهید صیاد یکی از فرماندهان بزرگ عملیات مرصاد بود که ضربه سختی به پیکر سازمان وارد کرد.»
در مهر ماه 1368، بنا به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد. این شهید بزرگوار در شهریور 1372 به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و سپس در 16 فروردین 1378 همزمان با عید غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء درجه پیدا نمود. سرانجام، سرلشکر علی صیاد شیرازی که خود را «سرباز کوچک اسلام» منظور مینمود، در روز شنبه 21 فروردین 1378 و در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفته و پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نائل آمده و «صیاد دلها» لقب گرفت.
همسر شهید صیاد میگوید: «نماز شب وی ترک نمیشد، هر روز صبح دعای عهد میخواند و آرزوی بزرگش این بود که سرباز امام زمان(عج) باشد. حضرت امام خمینی(ره) دستورات دهگانهای را برای خودسازی داده بودند که روز دوشنبه و پنجشنبه یکی از آنها بود و علی تا آخرین روز حیات پر برکتش مقید به انجام آن بود. معتقد بود اگر وضو گرفتی و نماز حاجت نخواندی، به خودت جفا کردی. به بچهها توصیه میکرد هر کاری را که با وضو انجام دهید، برای رضای خداوند است و هر بار که تجدید وضو میکرد میگفت: این وضوی تازه نماز خواندن داره. نصیحتمان میکرد که مبادا وقتمان را بیهوده تلف کنیم. زندگیاش وقف جنگ بود. در این سالها، پنج بار مجروح شد و شاید خیلیها ندانند که او 22 ترکش در بدن داشت. اصلاً مثل بقیة مردم زندگی میکرد؛ انگار نه انگار او فرمانده است و خصم جان منافقین. اصرار میکردم که شما در معرض خطر هستید، باید محافظی داشته باشید، اما میگفت: نگهدار انسان باید خدا باشد نه بنده خدا» حتی روزی هم که به شهادت رسید محافظ و همراهی نداشت.»
ترور سپهبد حاج قاسم سلیمانی
حاج قاسم سلیمانی سومین سپهبد انقلاب اسلامی است که در جریان حمله آمریکا به کاروان حامل وی در نزدیکی فرودگاه بغداد به شهادت رسید. سپهبد شهید قاسم سلیمانی در سال 1335 در روستای کوهستانی و دورافتاده «قنات ملک» در شهرستان رابر استان کرمان به دنیا آمد. وی در 12 سالگی، پس از پایان تحصیـلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان و چندی بعد نیز به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد. حاج قاسم یکی از گردانندگان اصلی راهپیماییها و اعتصابات کرمان در زمان انقلاب بود و زمانی که سپاه اعلام کرد نیرو میخواهد فوراً از سازمان آب به عنوان پاسدار افتخاری به سپاه رفت.
در ابتدای جنگ تحمیلی فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت تا اینکه با پیشنهاد شفاهی سردار شهید حسن باقری، تیپ جدیدی از نیروهای کرمان را تشکیل داد که اندکی بعد در زمستان سال 1361 به لشکر 41 ثارالله ارتقا یافت که شامل نیروهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان میشد. این لشکر، جزو لشکرهای خط شکن سپاه در سالهای دفاع مقدس بود که نیروهای آن نقش بسزایی در عملیاتهای بزرگی مثل والفجر 8، کربلای ۴، کربلای 5 و امثالهم، داشتند.
اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان سال 1367 به پایان رسید، ولی برای او آغاز دوران جدیدی در میادین نبرد بود. وی به واسطه حضور در مرزهای شرقی و سابقه مبارزه با اشرار و باندهای مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان، در سال 1376 از سوی حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا از کرمان به تهران فراخوانده و مسئولیت نیروی قدس سپاه به او سپرده شد. از جمله نقاط درخشان فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی از جمله جنگ 33 روزه حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ 22 روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل دیدیم.
در واقع قاسم سلیمانی توانسته بود استراتژی جمهوری اسلامی یعنی کمک به گروههای مبارز علیه اسرائیل را به خوبی دنبال کرده و هر روز در این مسیر گامهای دیگری بردارد. قاسم سلیمانی در سال 1389 با حکم حضرت امام خامنهای فرمانده معظم کل قوا با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نائل آمد، اما هنوز هم در افکار عمومی همه او را «حاج قاسم» میخوانند. اما این پایان ماجرا نبود. با توطئه جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی، که به شکلگیری گروهکهای تروریستی تکفیری اعم از داعش و جبههالنصره در منطقه انجامید، قاسم سلیمانی مأموریتی تازه یافت و آن هم مقابله با این تهدیدات در دو کشور عراق و سوریه بود. متعاقب آن، بسیج مردمی در سوریه به صورت «قوات دفاع وطنی» و در عراق در قالب «حشد الشعبی» شکل گرفت و به دنبال آن، بساط تروریستها در این دو کشور جمع شد.
سهراب برادر حاج قاسم سلیمانی در خصوص روحیات وی چنین میگوید: «حاج قاسم خیلی وقت نمیکرد به خانواده برسد، اما بسیار آدم عاطفی است و حتی تا زمانی که نسبت به مسایل زندگی من اطمینان پیدا نکرد مرا رها نکرد، مدام من را کنترل میکرد، چون من در سازمان زندانها کار میکردم و با زندانیان در ارتباط بودم حتی اگر یک موتور میخریدم تا اطمینان پیدا نمیکرد که چگونه آن را تهیه کردهام، راحت نمیشد. شاید به نوعی تمام زندگی اطرافیان ما را زیر نظر داشت تا خدای ناکرده به راه کج نرفته و آلوده نشویم. او با اشاره به علاقه ویژه حاج قاسم به فرزندان شهدا، میگوید: «آنقدر حاج قاسم به بچههای شهدا عشق میورزد که گاهی بچههای خودش حسودیشان میشود، میزان رابطه ایشان با بچههای شهدا خیلی نزدیک است و برای حاج قاسم فرقی ندارد که فرزند شهید مربوط به کدام جناح است.» وی معتقد است که روابط خانوادگی و عاطفی در خانواده سلیمانی شدید است و چنین ادامه میدهد: «حاج قاسم خیلی آدم عاطفی بود و تا کسی از نزدیک ایشان را نمیدید، باورش نمیشد که چگونه شخصیتی دارد، ایشان فردی جدی، اما بسیار مهربان و عاطفی بود. حاج قاسم مسئولیتهای زیادی داشت و به سختی به زندگی خود میرسید، اما توجهاش به اطرافیان کم نشده و به همین جهت هم، به لطف خدا خانواده ما حاشیهای نداشته است.»
معاون فرهنگی و مشارکتهای مردمی ستاد بازسازی عتبات عالیاتنیز اظهار میدارد: «در یکی از مأموریتهای اعزامی به غرب کشور از حاج قاسم سؤال کردم که اگر به شما پست و مقام بالاتری پیشنهاد کنند چه تصمیمی خواهید گرفت؟ گفت: فرماندهی نیروی قدس سپاه آخرین مسئولیت من است». وی ادامه میدهد: «سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی پدری مهربان، دلسوز و مسئولیتپذیر و فرمانده دلها بود و در طول سالهای گذشته به یاد ندارم حتی یک نفر از زیر مجموعههای خودش را به دلیل انجام اشتباهی تنبیه کرده باشد».
اینکه فردی محبوب قلوب افراد، چهرهها و فرهنگهای مختلف شود بی دلیل نبوده و مشاهده میکنیم که حتی مسیحیان و پیروان دیگر ادیان هم به او ابراز ارادت میکنند و فردی که اهل تقوی باشد، محبتش در دل اهل حق قرار میگیرد. تواضع، فروتنی و مهربانی از ویژگیهای شهید سردار سلیمانی است او در کرمان هم کمتر با عنوان سردار مطرح بود و تنها به وی حاج قاسم میگفتند. سرانجام آنکه، حاج قاسم بسیار ساده میزیست و خودش را از هرگونه تکلفی به دور نگه میداشت تا جائی که وصیت نمود تا بر روی سنگ قبرش نوشته شود: «سرباز قاسم سلیمانی.»
سپهبد حاج قاسم سلیمانی در سالهای اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شمارههای مجله نیوزویک شده با تیتری تحت این عنوان: «ابتدا با آمریکا جنگید، الان در حال له کردن داعش است.»
سرانجام این فرمانده خستگیناپذیر جبهههای حق علیه باطل در سحرگاه روز 13 دی 1398، در اقدامی بزدلانه و تروریستی از سوی آمریکاییها، با حمله هوایی ارتش تروریست آمریکا به خودروی حامل وی در اطراف فرودگاه بغداد، شهد شیرین شهادت را نوشید و به یاران شهیدش پیوست.
فصول مشترک شهادت سربازان ولایت
با تأمل و مداقه بر زندگانی و شهادت این سربازان ولایت فقیه، نتایج قابل توجة به دست میآید که در زیر به مواردی از آنها اشاره میگردد:
1. هر سه شهید بزرگوار در تبعیت کامل ولی فقیه و نایب بر حق امام زمان(عج) که فرماندهی کل نیروهای مسلح را نیز برعهده داشت، قرار گرفته بودند.
2. شجاعت، شهامت، مردم داری، امانتداری و درستکاری، صداقت و راستی، شجاعت و قاطعیت، پرهیز از دنیاطلبی و مقام طلبی و عشق و علاقه به خدمت در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کاملاً در اعمال و رفتار آنها مشهود بود.
3. مطیع ولایت امر و فرمانده معظم کل قوا، ایمان به هدف، قدرت و توانایی علمی و جسمی، سعه صدر، پاسداری از احکام شرعی، نرمش و قاطعیت، روحیه خستگی ناپذیری، رازداری، آگاهی از مسائل روز و نیرنگهای دشمن و معنویت در این شهدا دیده میشد که نفر به نفر نیز تقویت گردیده و کاملتر شده بود.
4. مظلومیت از مهمترین خصایص و ویژگیهای سپهبدهای شهید جمهوری اسلام بود. این مهم را میتوان از لابه لای اوراق زندگانی آنها و به خصوص نحوه شهادتشان، به فراست مشاهده و درک نمود.
5. هر سه سرباز، به ناجوانمردانهترین وجه ممکن و به دست افرادی جاهل، متحجر، منافق و دارای جمود فکری ترور شدند که این موضوع در خصوص شهید حاج قاسم سلیمانی به بالاترین حد ممکنه رسیده و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت.
6. دشمنان کوردل و ایادی داخلی آنها نتوانستند اهداف مورد نظرشان از این ترورها را دنبال نمایند چرا که بعد از شهادت این سه سرباز رشید اسلام، جامعه دچار تحول انقلابی و اساسی شده و منسجمتر گردید. به عبارتی، خون این شهدا، همانند خون سایر شهدای اسلام و انقلاب اسلامی به ثمر نشسته و قوام ریشههای درخت پربار جمهوری اسلامی ایران را مستحکمتر نموده است. واضح است که شدت این تحول نیز همانند سایر مؤلفههای مطرح در این حوزه، سیر صعودی داشته است.
کلام آخر، راز ماندگاری
حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی)، رهبر عظیمالشأن ایران اسلامی در دیداری که در تاریخ ۱۳۹۳/۰۴/۱۶ با تعدادی از مسئولین کشوری و لشکری داشتند، چنین اظهار مینمایند: «یکی از خطاهای محاسباتی این است که انسان در چهارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادّی محدود بماند؛ یعنی عوامل معنوی را، سنّتهای الهی را، سنّتهایی که خدا از آنها خبر داده است، آن چیزهایی را که با چشم دیده نمیشود، ندیده بگیرد؛ این یکی از خطاهای بزرگ محاسباتی است... آیه شریفه قرآن [میفرماید]: اَلَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةٍ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةً اَصلُها ثابِت وَ فَرعُها فِی السَّماء. تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها. کلمه طیّب، اقدام درست، اقدام پاکیزه، اقدام برای خدا اینجوری است، که این میماند، در زمین ریشه میدواند، مستحکم میشود و ثمربخش خواهد بود. نظام جمهوری اسلامی آن کلمه طیب است، مثل شجره طیبه باقیمانده است، مستحکمتر شده است.»
با مورد توجه قرار دادن دقیق تمامی شرایط، حالات و روحیات این سه شهید شاخص و ولایتمدار در حوزه نیروهای مسلح، میتوان به راز سازندگی و ماندگاری نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران پی برده و میزان نفوذ آن را در جهان اسلام و فضای منطقهای و بینالمللی، مورد سنجش و ارزیابی قرار داد. کاملاً واضح و مبرهن است که شرایط و وضعیت این بزرگواران به میزانی که قادر به بهرهگیری از مواهب و ثمرات انقلاب اسلامی بوده و ممارست با رهبری معظم انقلاب اسلامی را تجربه نمودهاند، در تمامی حوزههای معنوی رشد فزاینده و سیر صعودی خیره کنندهای داشتهاند. راز ماندگاری در تربیت انسانهای صالحی است که از آن میتوان به عنوان فتح الفتوح انقلاب نام برد. به گونهای که در ارتباط با سپهبد شهید قاسم سلیمانی، با یک سرباز رشید اسلام، عارفی به تمام معنا و یک مجاهد فی سبیل الله مواجه میگردیم.