پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ نواب صفوی كه به مدت یك دهه به عنوان مبارز آرمانخواه اسلامی فعالیت میکرد، نه تنها در داخل بلکه در بین کشورهای اسلامی بیش از پیش شناخته شده بود. نواب صفوی با سفر به کشورهای مختلف اسلامی آنها را به رویارویی با رژیم صهیونیستی و نقشههای استعماری ترغیب میکرد.
در همین رابطه در کتاب زندگینامه و مبارزات حاج اصغر گلرومفرد که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده درباره فعالیتهای نواب صفوی در کشورهای اسلامی اینچنین آمده است: «بعد از خاتمه مجالس مؤتمر اسلامی، ملک حسین بن طلال پادشاه اردن یک دعوت تشریفاتی از مهمانان قدس به عمل آورد تا از نظر سیاسی برای خود کسب وجهه و محبوبیت کند. از این روی نواب صفوی به همراه سایر نمایندگان دیگر کشورهای اسلامی به دیدار ملک حسین بن طلال رفتند. نواب صفوی با چنان هیبت و صلابتی با ملک حسین برخورد میکند که موجبات تحير و تعجب پادشاه را از جذبه شخصیت و نگاه نافذ و کلام محكم خود بر میانگیزد. نواب صفوی، ضمن ملاقات با ملک حسین به او گفت: «تو از سلاله پیغمبری، بنابراین تو پسر عموی من هستی. من تاکنون با هیچ یک از سلاطین ملاقات نکردهام و حالا هم متأسف هستم که چرا اتفاقا ناچار شدم با تو ملاقات کنم. لكن با قرآن کریم استخاره کردم و استخاره خوب آمد لذا به دیدارت آمدهام تا شاید به نفع اسلام باشد».
دعوت نواب صفوی برای کمک برای مسلمانان فلسطین
سپس نواب صفوی در ادامه با لحن خطابی به ملک حسین به زبان فصيح عربی چنین میگوید: «ای پسر عموی عزیزم، خودت و دینت و ملتت را خوب نگهداری کن. باید اسلام به مرحله مجد و عظمت ایام جد بزرگوارت محمد(ص) برسد جز محبت خدا و رسول او محبت کسی را در دل تو جا نداشته باشد، تو نباید از احدی بترسی. باید در نجات فلسطین کوشش کنی، تو و ما باید با احترام و محبت نسبت به مسلمانان آواره فلسطین بکوشیم».
سپس نواب صفوی افزود: «آن کسی که در مقابل تو، به تو نصیحت میکند دوستت میدارد و آن کسی را که اینجا تملق تو را میگوید، در پشت سر، به تو کینهورزی میکند. باید دوستان راستگویی داشته باشی که حق را حق، و باطل را در چشم تو باطل جلوه دهند».
ملک حسین که تحتتأثیر جذبه شخصیت و سخنان نواب صفوی قرار گرفته بود در پایان با لبخند و مصافحه، دست داد و خداحافظی کرد.
پس از پایان مراسم مؤتمر اسلامی، نماینده اخوانالمسلمین مصر که در این مراسم حضور داشت، شیفته افکار و جاذبه شخصیت نواب صفوی شده بود، لذا از او برای دیدار به مصر دعوت به عمل آورد لكن نواب به علت نداشتن امکانات مالی برای انجام سفر، پذیرش دعوت را برای زمان بعد موکول کرد.
نواب صفوی سپس از امان به لبنان، سوریه و بالاخره عراق و نجف میرود و با آیتالله امینی استاد خود دیدار میکند و او را در جریان سفر خود به مؤتمر اسلامی و نیز دعوت اخوانالمسلمین قرار میدهد. آیتالله امینی ضمن حمایت و تشویق او، هزینه بلیت مسافرت هوایی وی از بغداد به قاهره و بازگشت به بغداد و سپس به تهران را تأمین و پرداخت میکند. بنابراین نواب صفوی به قاهره پرواز میکند و مورد استقبال پرشور و بینظیر اخوانالمسلمين و مسلمانان قاهره قرار میگیرد.
در آن زمان مصر دوران بعد از انقلاب را پشت سر میگذاشت و ژنرال نجيب بر سر کار بود لکن با عبدالناصر برای دستیابی به قدرت با یکدیگر مبارزه میکردند. اخوانالمسلمين از نواب صفوی برای سخنرانی در حضور هفتاد هزار دانشجوی دانشگاه الازهر قاهره دعوت کرد که پذیرفته شد. دانشجویان به عربی شعار میدادند:«الرسول زعيمنا، القرآن دستورنا، الموت في سبيلالله اسما مانينا»
یعنی: «پیغمبر خدا رهبر ماست، قرآن فرمانفرمای ماست، مرگ در راه خدا عالیترین آرزوی ماست».
لكن ناگهان شعارها تغییر کرده و دانشجویان به قدری به وجد و احساسات در آمدند که شعارهای سیاسی برای ملی کردن کانال سوئز سر دادند و این امر باعث شد چندین کامیون ارتشی حمله کردند و با شلیک هوایی جمعیت دانشجویان را متفرق نمودند. از سوی دیگر تعدادی پلیس نزد نواب صفوی آمدند و او را ابتدا به شهربانی و سپس تحتالحفظ به وزارت کشور بردند و بلافاصله تحت بازجویی قرار میدهند.
در اولین مرحله بازجویی از او سؤال میکنند که برای چه منظوری به مصر آمدهاید؟
نواب صفوی، پاسخ میدهد: «اخوان المسلمين دعوتم کردهاند و چون اسلام دستور داده است که دعوت مسلمان را بپذیر و من نیز پذیرفته و به مصر آمدم و مصر هم یک کشور مسلمان است، لذا آن را وطن خودم میدانم و چون من مسلمان هستم تمام کشورهای عربی مسلمان هستند. و تمام آن وطن همه مسلمین میباشند و برادرانی که در اینجا هستند هموطن و همدین من میباشند».
در بخش بعد از بازجویی، سؤال شد که چرا در دانشگاه سخنرانی کردی؟
نواب صفوی پاسخ داد: «خواستم بگویم در مصر باید احکام قرآن اجرا گردد. باید مصر وابستگیهای خود را قطع کند و به هیچوجه وابسته نباشد. باید مصر مستقل باشد و باید کانال سوئز ملی شود».
سؤال شد که چرا به دیدن رجال انقلاب یعنی ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر و صلاح سالم و حکیم عامر و انور سادات و دیگران نرفتی؟
نواب صفوی پاسخ داد: «اینکه من مهمانم نه مهماندار و باید که مهماندار به دیدن مهمان خود برود و جا داشت که سران دولت مصر به دیدن مهمان خود میآمدند».
نواب صفوی تعریف میکرد که پس از وقوع این رویداد، دولت مصر جمعیت اخوانالمسلمین را منحل اعلام کرده و از سویی حکم اخراج فوری مرا از مصر صادر کرد لكن بعد از انجام این بازجوییها به من مهلت ماندن در مصر دادهاند و به عنوان میهمان دولت مصر پذيرفته شدم، لذا دستور پذیرایی مرا به استاد حسن البائوری وزیر اوقاف مصر دادند. من به خاطر التيام بين اخوانالمسلمين و دولت نظامی مصر این دعوت را پذیرفتم و در ملاقاتهایی که با ژنرال نجيب و جمال عبد الناصر داشتم موقعیت اسلامی اخوان المسلمین را برای تحکیم دولت انقلابی مصر به آنان یادآور شدم و گفتم دولت مصر برای مبارزه با نفوذ بیگانه در آن سرزمین باید مواضع اخوانالمسلمین را تقویت و حمایت کند نه اینکه آن را سرکوب نماید.
نواب صفوی، در بازگشت از مسافرت مصر، مورد استقبال آیتالله طالقانی، خلیل طهماسبی، لواسانی و سایر یاران فدائیان اسلام و جمعیت کثیری از مردم مشتاق قرار گرفت.