پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مناسب بودن وضع معيشت و رفاه مردم ايران در عصر حاکمیت رضاخان، توصيفي است كه از سوي خاندان پهلوي و طرفدران آن رژيم، در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامی بسيار تكرار شده و در ذهن برخي به صورت واقعيت تاريخي درآمده است. اما واقعیتهای انکارناپذیر تاریخی، سیمایی دیگر از ایران آن روزها ترسیم میکند.
بررسی کارنامه رضاخان، نشان از عملکرد فاجعهآمیز او در تأمین ابتداییترین لوازم رفاهی دارد. به طوری که در این دوران زندگی اقشار کمدر آمد جامعه به شدت در حال فروپاشی بود. در طول دوران حکومت رضاخان، مسئله کمبود و گرانی نان یکی از مهمترین مشکلات مردم محسوب میشد. عدم پرداخت به موقع حقوق کارگران، کمبود درآمد، گرانی و... از دیگر مسائل و مشکلات مردم در این دوران بود.
این نوشتار با سیری در تاریخ، وضع معیشتی مردم ایران در دوران حکومت رضاخان را مورد بررسی قرار میدهد.
بحرانِ نان!
در تاریخ 27 مهر 1304، یعنی زمانی که رضاخان در عرصه سیاست یکهتازی میکرد، روزنامهها از کمبود و گرانشدن نان در اصفهان خبر دادند و به انتقاد از شیوه حکمرانی حاکمان پرداختند. روزنامه اخترمسعود در مقالهای انتقادی، درباره وضعیت نابسامان نان شهر با اشاره به مسئله کمبود و گرانی نان نوشت: «... نه بلدیه قانونی داریم که با قدرت و اختیارات تامه بتواند جلوگیری از این هرجومرج کرده و نه حکمران محترم، خود به شخصه مسئولیت قبول [میکند] و مشغول فراهم کردن موجبات آسایش عمومی میشود.»[1]
این وضعیت در سالهای بعد نه تنها بهتر نشد که بدتر نیز شد؛ نه تنها نان گران بود بلکه اغلب نامرغوب و بیکیفیت به دست مردم گرسنه میرسید که گاه به جز نان قوت دیگری نداشتند. روزنامه اخگر در آبان 1307 در گزارشی درباره وضعیت نان شهر اصفهان نوشت: «در صورتیکه اصفهان یکی از مهمترین ولایات زراعتی و در اطراف آن بهترین گندمها کاشت میشود، با این وجود نان اصفهان قابل خوردن نیست. نان این شهر به جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک میباشد و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند، یا با نان لبو و کشک امرار معاش کنند نیروئی باقی نخواهد ماند.»[2]
بیاعتنایی به مسئله نان تا جایی پیش رفت که در اواخر دوران رضاخان، یعنی در بهمن 1319دریفوس، وزیر مختار ایالات متحده امریکا در ایران، در گزارشهای خود به واشنگتن، درباره قحطی قریبالوقوع در ایران هشدار داد. او در تلگراف سیام ژانویه 1941/ اول بهمن 1319 به وزارت خارجه امریکا نوشت: «اوضاع ناشی از کمبود گندم وخیم است ولی دولت ایران تا بدان حد متوجه این وخامت نشده که به واردات گندم از هند اقدام کند و لذا این امر میتواند به بحرانی با ابعاد بزرگتر بدل شود.»
وضع زندگی کارگران
اوضاع نامناسبِ رفاهی در دوران حاکمیت پهلوی اول، قشر کارگر را به شدت آسیبپذیر کرده بود. بر اساس نوشتههای تاریخی با وجود اینکه دستمزد کارگران در این دوران ناچیز بود اما همین دستمزد ناچیز، سروقت به کارگر پرداخت نمیشد و کارگران مجبور میشدند از کسبه و اهل محل برای گذران روزانه زندگی قرض نمایند و چون به صورت نسیه مصرف روزانه را خرید میکردند گرانتر به کارگر فروخته میشد و کارگران مقروض باقی میماندند.
در سال 1308 همزمان با چهارمین سال پادشاهی رضاخان، کارگران مناطق نفت خیز جنوب به علت اوضاع بد معیشتی دست به اعتصاب گستردهای زدند. تاریخنگاران فقدان مسکن و دستمزد کم و نیز هجوم مهاجرین برای تحصیل کار در نوروز 1308 را دلیل اصلی این اعتصاب میدانند.
روزنامه حبلالمتین در گزارشی به تاریخ 31 اردیبهشت 1308، علت اعتصاب کارگران نفت جنوب را اینگونه بیان میکند: «کمپانی حقوق کارگران ایرانی را ملاحظه نمیکند و آنها را غیر از کارگر فرض میکند و بین آنها و خارجیها فرق میگذارد و هر روز هندیها و عربها را وارد کارخانه کرده و ایرانیهای کهنه کار را از کار برکنار میکند. کارگران ایرانی وقتی میبینند منازل چوبی و حصیری آنها فاقد هرگونه اسباب زندگی است بیجهت آتش میگیرند و دست به اعتصاب میزنند.»[3]
علاوه بر این در تاریخ 17 آبان 1309 گروهی از کارگران راه شیراز در نامهای به مجلس شورای ملی خواستار گرفتن دستمزد هشت ماه قبل خود شدند و نوشتند که بر اثر این دیرکرد دچار مشکلات فراوانی در زندگی روزمره خود هستند.
یک نمونه دیگر از این موارد مربوط به کارگران راهسازی است که در اداره راه یزد کار میکردند و یا گروهی که در ساختمان راه شهر بابک کرمان مشغول کار بودند. آنها نیز با وجود عیالوار بودن، پس از مدت زیادی کار بیوقفه، هنوز موفق به اخذ دستمزد نشده بودند، در تاریخ 19 مهر 1314 به مجلس شورای ملی عرض حال نوشته و تقاضای مساعدت کردند.[4]
کارگران به عنوان قشر ضعیف و کمدرآمد جامعه رضاخانی حتی از کمترین امکانات زندگی نیز بیبهره بودند و اغلب به هیچ گرفته میشدند. اعتراضات آنها معمولا به گوش مسئولین وقت نمیرسید و هر روز وضع زندگیشان بدتر از قبل میشد. آنها با دستهای پینهبسته و بیرمق، برای به دست آوردن نان «بخور و نمیر» عرق میریختند.
اوضاع نامناسب کشاورزان
اوضاع بد معیشتی دوران پهلوی اول، زندگی کشاورزان را هم تحت تأثیر قرار داده بود. به طوری که تاریخنگاران معتقدند این قشر مولد در این دوره غالبا گرسنه بودند. جان فوران، استاد دانشگاه کالیفرنیای امریکا، در مورد سطح زندگی و معیشت این گروه که اکثریت ایرانیان را شامل شده و ۵/ ۶۹ درصد از کل جمعیت ایران بوده است، مینویسد: «سطح زندگی دهقانان ایرانی رضایتبخش نبود. به اعتقاد بسیاری از ناظران در اواخر سلطنت رضاشاه این وضع بدتر شد... رژیم غذایی در یک خانواده معمولی دهقانی به این شرح بود:
«صبحانه: نان و چای
ناهار: نان و ماست
شام: نان و ماست و چای».
بر همین اساس نیکی کدی تاریخدان آمریکایی و متخصص حوزه خاورمیانه، نتیجه میگیرد: «دهقان غالباً گرسنگی میکشید.»[5]
روستائیان در فقر به سر میبردند و اغلب به دلیل کمبود بهداشت، گرفتار بیماریهای متعدد میشدند و چون اغلب از پرداخت هزینه درمان نیز ناتوان بودند، کودکانشان را در برابر چشمشان از دست میدادند.
اوضاع عمومی
آرتور میلسپو مستشار مالی امریکادر ایران در مورد اوضاع تأسفآور معیشتی مردم در دوران رضاخان میگوید: «سیاست مالیات بندی شاه به شدت واپسگرایانه بود به طوری که موجب افزایش هزینه زندگی و فشار آن بر طبقات فقیر شد... به طور کلی او کشور را دوشید، دهقانان، ایلات و عشایر و کارگران را از پای درآورد و از زمینداران مالیات و عوارض سنگین دریافت کرد. در شرایطی که فعالیتهایش طبقه جدیدی از سرمایهداران -تجار، صاحبان انحصار، پیمانکاران و نورچشمیهای سیاستمداران- را به ثروت رسانده بود، تورم، مالیات و مسائلی از این دست، سطح زندگی تودهها را پایین آورد».[6]
برای اشاره به اوضاع تأسف بار معیشتی در دوران رضاخان میتوان به گزارشات بلدیه شیراز در مورد اوضاع معیشتی مستخدمان شهرداری اشاره کرد. در اسناد به جامانده از این قشر آمده است: «فقر و تنگدستی این طبقه از خدمتگزاران بهحدی بود که هنگامیکه میخواستند در شهرداری استخدام شوند، برای تهیه عکس و رونوشت شناسنامه و غیره، اثاﺛﻴﮥ ضروری منزلشان را بهناچار میفروختند».[7]
هرچند برخي، شروع سلطنت رضاخان را آغاز دوران طلايي زندگي ايرانيان قلمداد ميكنند، اما دختر رضاخان و خواهر بانفوذ محمدرضا پهلوي، در اين باره ديدگاه ديگري دارد. او میگوید: «در تهران عصر رضاشاه، بسياري از خانهها، كلبههايي گلي يا آجري بودند. خيابانها كه سنگفرش نشده بود و حتي به هنگام روز نيز جاذبهاي نداشت؛ وقتي هوا تاريك ميشد به دست گروههاي ولگرد، دزدان مسلح و آدمكشها ميافتاد. مشكل ميشد تصور كرد كه مردمي كه در تهران پرسه ميزنند، به واقع خوش ميگذرانند. بيشتر محتمل بود كه آنها را در قهوهخانهها يا شيرهكشخانهها پيدا كرد، كه در آنجا ميكوشيدند براي مدتي كوتاه، شرايط نكبتبار زندگيشان را به دست فراموشي بسپارند».[8]
1- روزنامه اخترمسعود، 27مهر 1304: س6/ش6
2- روزنامه اخگر، 23آبان1307: س1/ش13
3- کاوه بیات، خاطرات دوران سپری شده، تهران: فردوس، ۱۲۶-۱۲۹
4- کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ش. بازیابی: 193/1/134/7ج و 76/1/18/83/9
5- جان فوران، مقاومت شکننده، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ترجمه تدین صفحه 349
6- یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، تهران: نشر نی، صص 169-170
7- مهدی خدامی و دیگران ، بررسی عملکرد بلدیه در دورﮤ پهلوی اول، نمونه پژوهی شیراز، پژوهشهای تاریخی، دوره10، شماره3، پاییز 97
8- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 77