توصیف اشرف پهلوی از اوضاع ایران در دهه 20

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اوضاع ایران در سال‌های دهه 20 خیلی نامطلوب بود. مردم در بدترین شرایط زندگی می‌کردند. با این حال رژیم پهلوی همیشه از بهبود اوضاع دم می‌زد.

اشرف پهلوی، سال‌های نخستین حاکمیت برادرش را که البته نتیجه‌ی 16 سال حکومت رضاخان بود چنین توصیف می‌کند: «در ابتدای به قدرت رسیدن محمدرضا، شهروندان ایرانی دوران سختی را می‌گذراندند و سختی این دوره برای شهروند معمولی ایران که در خلال سال‌های جنگ، با کمبود و قحطی و تا 400 درصد تورم نیز دست و پنجه نرم می‌کرد، بسیار شدیدتر بود تا برای سلطنت.

ایرانی در سرزمین خود به شهروند درجه‌ی دو تبدیل شده بود که در سایه سربازان خارجی زندگی می‌کرد. برای اینکه نیازهای اجنبی تامین شود، او را نادیده می‌گرفتند یا کنارش می‌زدند.

این درحالی بود که در تمامی راه‌های شوسه و راه‌آهن از خلیج‌فارس تا مرزهای روسیه در اختیار و کنترل متفقین بود. هرگونه وسیله‌ی حمل و نقل را در تمام بیست‌وچهار ساعت برای رساندن آذوقه، دارو و مهمات نظامی برای روسیه مورد استفاده قرار می‌دادند. با ایرانی‌ها، هرچند که جنگی نکرده یا مغلوب نشده بودند، مانند شهروندان کشور شکست خورده رفتار می‌کردند. مردم اگر می‌خواستند در قلمرو کشور خودشان به جایی مسافرت کنند، ناگزیر بودند ویزای مخصوص حکومت نظامی متفقین را داشته باشند. مردم حق نداشتند از جاده‌های خود استفاده کنند، بلکه در عوض، از آنها انتظار می‌رفت که با قاطرها یا کامیون‌ها یا ماشین‌های خود، گاهی هربار چندین ساعت، منتظر بمانند تا کاروان‌های مهمات نظامی عبور کنند.

از آنجا که بسیاری از جاده‌های ما هنوز شوسه نبود، با عبور صف وسایل نقلیه ابرعظیمی از گرد و خاک به هوا بلند می‌شد و وقتی که انتظار مردم به پایان می‌رسید، مردم از لایه‌ی کلفتی گرد و خاک پوشیده می‌شدند. انگار که از طوفان شن صحرایی عبور کرده باشند.

در بندرها و ایستگاه‌های راه‌آهن، حق تقدم با حمل مهمات نظامی بود. در حالی که محموله‌های ایرانی‌ها هفته‌ها یا ماه‌ها معطل می‌شد. در شهر نیز در جلوی نانوایی‌ها و خواربار فروشی‌ها صف‌های طوفانی وجود داشت. درحالی که روس‌ها، برنج و گندم استان‌های شمالی را برای استفاده‌ی خود برمی‌داشتند، تهران پر از پوسترهایی بود که به مردم خاطرنشان می‌کرد که متفقین، گندم را از کانادا وارد می‌کنند تا به آنها غذا بدهند و سربازان متفقین برای آزادی آنها می‌جنگند. صفوف مردم گرسنه، بدبخت و درمانده هرلحظه افزایش پیدا می‌کرد.

در یک زمینه ما هیچ کمبودی نداشتیم: وقتی که سربازان امریکایی وارد ایران شدند، برای خرج کردن در روزهای مرخصی، پول داشتند و بارها و کلوپ‌های شبانه در سراسر پایتخت، مثل قارچ سبز شدند، تا سربازان پولدار و ولگرد امریکایی را در خود جا بدهند. زن‌های گرسنه نیز به خیابان‌ها سرازیر می‌شدند تا پول کافی برای خوردن گیرشان بیاید.»

منبع: 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار؛ صص 78-80